<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Saturday, December 22, 2012


گفتگو با نیك‌آهنگ كوثر در مورد ماجرای اخیر انتشار فایلهای صوتی



درود نیك‌آهنگ جان،سپاس از اینكه دعوت به گفتگوی بلاگی آفلاین را قبول كردی. با توجه به محدودیت شش سوال با اجازه در سه مرحله هربار دو سوال میپرسم:

دقیقاً به چه ترتیب و باذكر جزییات از چه زمانی وارد پرونده بوذری-هاشمی شدی و قاضی دادگاه چطور به این نتیجه رسید كه باید تو را هم احضار كند؟

- من با دو طرف دعوا حرف زده بودم. با بوذری گفتگو کردم، و هاشمی هم علیه بوذری اطلاعاتی را داده بود که قرار بود کاملش کند، می‌دانستم که هاشمی از وجود یک شاکی در کانادا مطلع است و این از طریق منابع مختلف مسجل شده بود. شناخت شاکی یعنی دانستن این که یک پرونده علیه‌اش وجود دارد. یعنی می‌داند از او شکایت شده است.
همچنین، می‌دانستم که هاشمی خودنویس را خیلی دقیق می‌خواند. ما پس از انتشار گفتگو با هوشنگ بوذری، دادخواست او علیه ۷ متهم از جمله مهدی را در خودنویس منتشر کردیم. این دادخواستی بود که در سال ۲۰۰۵ برای افراد مختلف در تهران ارسال شده بود. چند روز بعدش در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۰، منبع ما در خانه مهدی هاشمی به ما خبر داد که مهدی تا دو روز دیگر از طریق عباس یزدانپناه یزدی، جوابیه‌ای به خودنویس می‌فرستد.

این اتفاق دقیقا افتاد. روز بعد از ارسال نیز به منبع در خانه هاشمی تلفن زدم و حتی صدای مهدی را می‌شود در پس‌زمینه شنید. من هم برای اینکه مطمئن شوم آیا واقعا مهدی آمر و عامل ارسال بوده یا عباس به طرز خودسرانه‌ای این کار را انجام داده، چند روز بعد در باره کار مهم عباس حرف زدم که جوابیه را فرستاده بود، اما منبع من گفت اشتباه نکن! جوابیه به خواست مهدی ارسال شده است.

بعدها وقتی دادگاه کانادا حکم به پرداخت ۱۳ میلیون دلار از سوی مهدی هاشمی به شاکیان داد، او ادعا کرد که از وجود دادرسی بی‌خبر است. اما ما در خودنویس ادعا کرده بودیم که مهدی از وجود شاکی مطلع است و وجود شاکی یعنی وجود شکایت و دادخواست.

وکیل هوشنگ بوذری بر اساس محتویات سایت و اینکه می‌دانست من با دو طرف حرف زده‌ام، مخیرم گذاشت میان شهادت داوطلبانه و شهادت بعد از احضار (ساپینا) که من نوع اول را پذیرفتم.

من شهادت‌نامه‌ای همراه با یک فایل سه دقیقه و ۳۴ ثانیه‌ای در مورد مکالمات و بحث‌های سال ۲۰۱۰ تقدیم دادگاه کردم. مهدی بسیاری از موارد و همچنین گفته‌هایم را در جلسه کراس اگزمینیشن لندن رد کرد.




باتوجه به انتقادهای زیادی كه از هاشمی و خانواده او داشته‌ای بر چه اساس و با كدام انگیزه مرتب با مهدی هاشمی در ارتباط بوده‌ای و به او پیشنهاد و راهكار می‌داده‌ای؟

احساس می‌کنم که پرسش باید جور دیگری طرح شود. با توجه به انتقادهایم، چرا مهدی مرتبا با من تماس می‌گرفت؟ نسبت تماس‌های مهدی به من شاید گاهی ۳ به ۱ بود. شاید اثر‌گذاری و تفاوت با بقیه که تملق می‌گویند و فقط تایید می‌کنند. شاید. از طرف دیگر، مهدی چون دائم در حال توطئه بود، می‌شد از نوع حرف زدنش حس کرد جه اتفاقی در شرف وقوع هست یا نه؟ من اگر رابطه‌ام با مهدی قطع نشده بود، مطمئنا سوژه‌های فراوانی در باره آکسفورد، لندن، لیام فاکس و خیلی‌های دیگر پیدا می‌کردم.




چرا منتظر نماندی كه دادگاه روند خودش را طی كند و اگر لازم شد به دادگاه احضار شوی به عنوان شاهد؟

دادگاه حکم داده بود (مهدی محکوم به پرداخت نزدیک به ۱۳ میلیون دلار خسارت شد) اما وکلای هاشمی خواستار کنار گذاشتن حکم برای برگزاری محاکمه جدید شدند. به همین دلیل طرفین سراغ شاهدانی رفتند. طبیعتا من و یک روزنامه‌نگار دیگر جزو کسانی بودیم که با آقای هاشمی یا شرکای ایشان در باره بوذری حرف زده بودیم. من مشکلی با تایید مجدد آن‌چه در خودنویس منتشر شده بود، با ترتیب تاریخی‌اش نداشتم. شهادت‌نامه اولم عملا نحوه آغاز گفتگو با طرفین در باره موضوع را شامل می‌شد، به علاوه مدارکی دیگر که در اینترنت بودند و همینطور یک فایل سه دقیقه‌ای و ۳۴ ثانیه‌ای.



هنوز جواب خودم را نگرفته‌ام كه تو در گفتگوهای خودت (كه كاملاً شامل بحثهای سیاسی و اكتیویستی و حتی همفكری با اوست) برچه اساس با مهدی هاشمی پیش میبرده‌ای و انگیزه تو از این گفتگوها چه بوده است، حتی اگر آنطور كه خودت میگویی او بود كه سه برابر بیشتر از تماسهای تو، با تو تماس میگرفته است؟

انگیزه من، شناخت بهتر بازی یک خانواده مقتدر و با نفوذ در ساختار قدرت بود. خانواده‌ای که هم با اعضای اپوزیسیون مرتبط است و هم ستون قدرت نظام محسوب می‌شود. من حتما می‌خواستم از این موقعیت بیشترین استفاده را بکنم و گاهی در بحث‌ها، او را تا حد زیادی به آستانه تحملش نزدیک می‌کردم تا واکنشش را حس کنم. او از کسی که سال‌ها قبل از کشیده شدن کاریکاتور پدرش می‌ترسید به کسی تبدیل شده بود که در باره کاریکاتورها حرف می‌زد. با این حال، بارها از سوی مهدی به خاطر کارتون‌های تندم از پدرش مورد انتقاد شدیدتری قرار گرفتم و جوابش را هم می‌دادم.
پس برای اینکه بهتر بتوانم وارد مغزش بشوم می‌باید حربه‌های متفاوتی را به کار می‌بردم.من انتقادهایم و حتی آنچه همفکری می‌نامی را در همان چارچوب جلب اعتماد برای دانستن بیشتر می‌گذارم. حتی از او بابت تبدیل خودش به پاشنه آشیل خانواده انتقاد کردم چون باعث می‌شد کل جنبش سبز گروگان زیر کمر او باشد. رابطه مهدی با نوه آیت الله خمینی تبدیل به داستان روز رجانیوز شده بود و البته ظاهرا واقعیت داشت. یک فرد تاثیر گذار سیاسی باید خوددار باشد تا بهانه به کسی ندهد. منابع من در خانواده هاشمی و حتی نزدیک به مجمع، از نگرانی پدرش در باره نحوه انعکاس این رابطه برایم حرف زده بودند. حتی در ابتدای آبان ۱۳۸۹، خبری تنظیم شده بود که به جلسه حسن خمینی با هاشمی در منزل هاشمی رفسنجانی بر می‌گشت و نشان می‌داد ارتباط ایجاد شده به نفع هیچکس نیست، اما هاشمی که نسبت به هر چیزی واکنش نشان می‌داد، در این باره کاملا سکوت کرده بود.




این ایراد را كه نهایت تلاش خودت را نكرده‌ای كه اسرار منبع خودت را فاش نكنی یا مدارك (فایلهای صوتی) را به دو دسته مرتبط و نامرتبط تقسیم كنی و در مورد مدارك نامرتبط با قاضی مستقیماً مكاتبه كنی، چقدر قبول داری؟

حفظ منبع شرایطی دارد. من حتی با مطالعه متون اخلاقی، متاسفم که زودتر او را افشا نکرده‌ام

بحث ویژه‌ای است. من اما اگر همه منابع دنیا را هم سوار کنم، طرفدار رسانه‌ای هاشمی و مخالف من، من را محکوم می‌کند. احساس می‌کنم پیش از انتخابات گروهی منافعی داشته‌اند و اتفاق اخیر و به هم خوردن نظمی که در بر رویش سرمایه‌گزاری کرده بودند، منافعشان را در حد انتقام‌گیری به خطر انداخته است. از من خواسته شده تا بعد از انتخابات سکوت کنم. این بیشتر از اینکه از سر مهربانی باشد، یک نوع تهدید است. هم‌زمان همکاران داخلی‌شان سعی می کنند با اطلاعاتی خواندن من فضا را بر من تنگ کنند. من یک ارتباط تنگاتنگ میان رسانه‌های داخلی و خارج از ایران مرتبط با هاشمی دارم می‌بینم. بحث توطئه انگاری ساده نیست، هم‌زمانی وارد کردن تهمت و اتهام و عجله برای انتشار پیامی مخرب، بدون اینکه حتی با من تماس بگیرند و نظر مرا هم جویا شوند…اسمش توطئه هم‌زمان برای خفه کردن یک صدای متفاوت اگر نباشد، چیست؟

برخی از کسانی ‌که داعیه دفاع از اخلاق دارند، وقتی بحث وضعیت هاشمی پیش کشیده می‌شود، اظهار تاسف می‌کنند که «راه میانه‌ای بود و از بین رفت» و می‌فهمی ته دل‌شان همین یک بحث سیاسی بوده و تمام مسائل مربوط به اخلاق، عملا کشک است. باید به قول معروف «بادی لنگوئج» طرف را ببینی که بفهمی دغدغه طرف چه بوده است.

در مورد این سوال که آیا فایل‌ها به کل ماجرا و پرونده و شهادت‌نامه مربوط بوده‌اند، یک سوال دارم! من نمی‌فهمم چرا بدون مطالعه متن شهادت‌نامه، می‌توان سند پیوست را نامرتبط دانست؟ چگونه می‌توانی بدون خواندن ۱۰۰ها برگ سند، بگویی نامربوط بوده؟ وقتی در جلسه راستی آزمایی، هاشمی مدعی می‌شود که تنها خودنویس را هر از گاهی می دیده و دیدنش را قطع کرده، نمی‌گوید چند ده بار فقط برای رساندن خبر داغ به خودنویس، به من زنگ زده؟ نگفته چقدر مایل بود اطلاعاتی علیه مجتبی خامنه‌ای را در خودنویس منتشر کنیم که بیشترشان واقعیت هم نداشتند. من باید نشان می‌دادم که سطح ارتباط چقدر بوده است.

فایل‌هایی که دادم موید این نکته است. ارتباط با پرونده و بوذری را هم با دقت بیشتری متوجه می‌شوی. حتی همین فایل آخری، اگر دقت کنی، در ابتدایش به مهدی هاشمی می‌گویم: پس این مدارک بوذری چه شد؟ و او در باره ایمیل‌هایم می‌پرسد چون قول داده بود که می‌فرستد.

لابد می‌دانی که نمی‌شود فایل ارائه شده به دادگاه را قیچی کرد!

در باب مکالمه با طرف مقابل، وقتی که من از سوی یک طرف برای شهادت فراخوانده می‌شوم، حتی نمی‌توانم با طرف مقابلش تماس بگیرم! به عبارتی، من در چارچوب یک شاهد، نباید با وکلای مهدی گفتگو کنم.



سوال آخر اینكه در این واقعه آیا مواردی را میبینی كه در آنها بهتر می‌توانستی عمل كنی؟

احتمالا می‌توانستم بهتر عمل کنم، منتهی این از آن چیزهاست که گفتنش راحت است. اما زمان به من نشان خواهد داد که چه عملی می‌توانست بهتر باشد.

فرض کن من در حال گفتگو با عضوی از اعضای خاندان هاشمی هستم و از او خواهش می‌کنم به افراد متنفذ خانواده بگوید که به وکلای مهدی بگویند که بهتر است از من سند و مدرک نطلبند و فقط برای جلسه نهایی مرا به عنوان شاهد فراخوانند. عضو محترم می‌گوید کاری از دست من ساخته نیست! تو داشتن مدارک را کتمان کن!

همان موقع دوستی با تو تماس بگوید و از دوست مشترکش با مهدی هاشمی نقل می‌کند که «قرار است نیک آهنگ در تورنتو به خاطر دروغ‌هایی که در باره مهدی گفته دادگاهی شود!». بعد بفهمی که حرف‌ها را «ف.ط.» نامی زده که تا کنون چند بار از طرق مختلف شاخ و شانه کشیدن‌‌هایش را شنیده‌ای. وقتی می بینی تلاشت برای آگاه کردن جماعت راه به دستشویی دارد و متوجه اهمیت موضوع نمی‌شوند، می‌مانی چه کنی. یا اینکه مهدی هاشمی چرا به ایران رفت؟ من روزی که فایل‌ها و شهادت‌نامه تکمیلی‌ام را برای وکیل هوشنگ بوذری فرستادم (ایمیل کردم) تا به دفتر وکیل مهدی در تورنتو برساند، مهدی هاشمی به ایران بازنگشته بود. منتهی رسانه‌ها شایعه بازگشت او را منتشر کرده بودند. ما هم با اشاره به خبری از خبرگزاری مهر گزارشش کردیم، اما باورم نمی‌شد که هاشمی رفسنجنای دست به چنین حماقتی بزند که فرزندش را بازگرداند.

من امیدوار بودم حداکثر یکی از آن خبرهای داغی باشد که چند روزی بالا می‌ماند و بعد اتفاقی نمی‌افتد.

اما کجای کار را باید تغییر داد؟
من معتقدم، و بر اساس نوارهایی که دارم که از نظر من سند هستند، می‌دانم که بخشی از رسانه‌ها مصونیتی برای خاندان هاشمی و برخی از ارکان حکومت قائل بوده‌اند. افرادی در رسانه‌های خارج از کشور و به قول معروف «ضد انقلاب» منافع مشترکی برای خود و هاشمی‌ها تعریف کرده‌اند. سازمان‌های سیاسی متعددی که خود را عمل‌گرا می‌دانند، حامی هاشمی‌ها هستند.

این مصونیت دادن، ننگ روزنامه‌نگاری معاصر است. معتقدم بخشی از حامیان و عاملان مصونیت بخشی، بدون در نظر گرفتن قواعد حرفه‌ای و نداشتن اطلاع لازم از کل فرایند حقوقی که من شاهدش هستم، به من حمله کرده‌اند.

من هم متاسفم که فرزند هاشمی رفسنجانی به ایران رفت. من هم متاسفم که نوارها باعث شد پرونده او در ایران احتمالا سنگین‌تر شود، اما من نباید هزینه انتخاب‌های اشتباه هاشمی رفسنجانی را بپردازم. و در نهایت می‌گویم که از آزاد بودنش خوشحالم و امیدوارم پسرش فواد، هیچگاه پدر را در بند نبیند.


نیكان جان، سپاسگزارم از تو بابت این گفتگو و پاسخگویی در این شرایط. 
گفتگوی آفلاین بلاگی محدویتهای خودش را دارد و من هم نمیخواهم در حاشیه این گفتگو با تو بحث كنم و نظر خودم را در مطلبی جدا شاید بنویسم. فكر میكنم قضاوت را به عهده خوانندگان بگذاریم، ضمن اینكه خود تو در صدای آمریكا مطلب را بیشتر باز كرد‌ه‌ای. باز هم سپاسگزار هستم.

Labels: , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, December 08, 2012


نوار و آهنگی كه نیك نبود 

اشاره: در جنجالی كه برسر انتشار فایل صوتی خصوصی بین نیك‌آهنگ كوثر و مهدی هاشمی پیش آمده چند نكته به ذهنم رسیده است و صدالبته منتظر روشن شدن ابعاد بیشتری از این ماجرا میمانم، خصوصاً دوست دارم خود نیكان در این مورد صادقانه روشنگری كند و دوستانه و صریح عرض میكنم، از جیمزباند بازی و "بول‌شت" كردن دیگران دست بردارد.

الف. نیكان بدون اجازه حق ضبط كردن گفتگو با دیگران را بهیچ وجه ندارد نه اخلاقاً نه قانوناً، خصوصاً وقتی كه مواردی چنین حساسیت برانگیز و بسیار مهم را عمداً خود نیكان طرح میكند و به صراحت مهدی هاشمی را به چالش میكشد یا شیر میكند كه ازش حرف بیرون بكشد آنهم چنین حرفهایی كه بشدت مهم هستند.

ب. نیكان خودش را یك ژورنالیست مستقل میداند و بر این استقلال هم هربام و شام تاكید دارد، در این گفتگو ما با نیكان دیگری روبرو هستیم كه انگار مشاور سیاسی مهدی هاشمی و جنبش سبز است (جنبشی كه بارها و بارها نیكان بر عدم ارتباط خود با آن و انتقاد از "سبزاللهی‌ها" كه از دید او به مهدی هاشمی و ریالهای سبز او وصل هستند، چه در جلا چه در خفا تاكید داشته است)، با نیكان دیگری روبرو هستیم كه گویی استراتژیست مبارزه و كنشگری سیاسی در جنبش است. این حیرت آور است. این دیگر به "رای دادگاهی در اونتاریو" مربوط نیست. هست؟

پ. ادله و توجیهات و جزییات الزام آور بودن و ابرام در مورد تحویل فایلهای صوتی و چت بین نیكان و مهدی، روشن نیست. نیكان هم در این  مورد باید روشنگری كند، به چه دلیل نیكان باید در دعوای حقوقی بین بوذری و هاشمی به عنوان شاهد مداركی رو كند؟ دعوای حقوقی هاشمی- بوذری چطور به گفتگوی خصوصی بین هاشمی-كوثر ربط حقوقی پیدا میكند و بر اساس كدام روند قاضی دادگاه به این نتیجه رسیده است كه باید نیكان را احضار و مداركش را بررسی كند؟ آرمان امیری هوشمندانه سوالی پرسیده: رییس دادگاه از كجا فهمیده كه نیكان نوارهایی ضبط شده دارد؟ این بخشها واقعاً مبهم و در عین حال مهم هستند.

ت. نیك آهنگ اگر چنین از خاندان هاشمی بدش می آید بر اساس كدام اخلاق حرفه ای چنین خودش را به آنان میچسباند و به آنها میخواهد "كمك" كند اما سربزنگاه برای آنها تا میتواند میزند و آنها را از هستی ساقط میكند؟ كدام اخلاق ژورنالیستی به او این مجوز را میدهد در همه جا باشد و همه كارهای مختلف و متفاوتی بكند ورای اطلاع رسانی و یافتن حقیقت؟‌ این سوال را از دوستان اهالی رسانه هم باید پرسید.

یك بلاگر یك لاقبا هستم كه كار حرفه ای خودم را دارم و از این جنجالهای رسانه‌ای هم استقبال نمیكنم و كاری هم در هیچ رسانه‌ای ندارم و بدون گوشه زدن به اصحاب رسانه كه عزیز و محترم و زحمتكش هستند، از این بابت به چرخ گردون شكرگزار هستم. حسابم هم پاك پاك است. شخصاً دوست دارم ابعاد بیشتری از جزییات را به منظور یافتن حقیقت و قضاوت شخصی بدانم. همین.

به هیچ جایی هم وصل نیستم و دوست و دشمن هاشمی ها هم نیستم. همینطور عداوتی هم با نیكان ندارم. امیدوارم بزودی ابعاد بیشتری در این مورد بدانم و بخوانم و بعد قضاوت خواهم كرد ورای همه دوستی‌ها و دشمنی‌ها و بیصبرانه آروزمندم كه نیك آهنگ مسوولانه كمك كند در این موارد و درست و صادقانه همه ابعاد فعالیتهای خود را دراین مورد تشریح كند، اشتباهات و خطاهای خودمان را اگر هست - كه ظاهراً هست - بپذیرد و بپذیریم و مسوولانه بدون ماله كشی و بازیهای كودكانه راهی به آینده بهتر بگشاییم همین حوادث اینچنینی هستند كه میتوانند كمك كنند شهروندان مسوولیت‌پذیرتری باشیم و به همدیگر فیدبك بدهیم و كمك كنیم به بهبود اندك اندك زیستن مسوولانه كه فرزندان ما دست كم زندگی قدری بهتری داشته باشند.



نوشته‌های مرتبط:


آرش بهمنی و "كلاغ قیل و قال پرست" (*) و نوشته‌های دیگری كه آرش به آنها لینك داده است

"راستی‌آزمایی" ادعاهای نیكان از سوی مهدی جامی (*)
این هم یكی از فایلهای صوتی "نیكی لیك" (*)




پی‌نوشت: من از توضیحات اخیر نیك‌آهنگ كه با عتاب و خطاب و قاطعیت از درستی راهی كه انتخاب كرده (كه پاسخی آشنا برای جامعه استبدادزده ماست)، راستش خیلی قانع نشدم، درجاهایی سوالات بیشتری هم برایم ایجاد شد:

نیك آهنگ میگوید: "من از طرق مختلف (نزدیکان آقای هاشمی) پیغام فرستادم که اگر بر همین اساس به جلسه راستی آزمایی بروم، مطابق قانون موظفم همه مدارکی که در اختیار دارم را تقدیم کنم، چون پنهان کردن مدارک و از بین بردن آنها کاملا غیرقانونی است و در میان آنها فایل‌هایی هست که به نفع هیچ‌کس نخواهد بود در اختیار افراد دیگر قرار گیرد. متاسفانه یا پیام من را به ایشان نرساندند و یا خیال کردند من مطابق قانون عمل نمی‌کنم. "

خود نیك آهنگ صریحاً دارد میگوید كه به مهدی هاشمی و وكلایش پیغام فرستاده كه همه مداركی كه در اختیار دارد رو خواهد كرد! كدام مدارك؟ گفتگوی خصوصی و تحریك آمیز بین نیكان و مهدی كه در آن در مورد "استراتژی تهاجمی" و "كنترل خامنه‌ای" حرف میزنند هیچ ربطی به دادگاه هاشمی-بوذری ندارد. هیچ قاضیی هم معمولاً كسی را به خاطر ندادن فایل صوتی چنان گفتگویی خصوصی كه هیچ ربطی به موضوع پرونده و طرح شكایت ندارد، مورد بازخواست و پیگرد حقوقی قرار نمیدهد در هیچ سیستم حقوقی. خوب است به نیك آهنگ عزیز یادآوری گردد كه قانون كشف (یا دیسكاوری) در حوزه حقوق مدنی (و نه جنایی) مشروط و كاملاً منوط به اثبات "رلونسی" یا "مرتبط" بودن با موضوع دعواست. خوب در مقابل نیكان به مهدی هاشمی و وكلایش پیغام می فرستد (كه كاری حقوقی و مدنی هم نیست، طرف نیك آهنگ، قاضی دادگاه است كه بقول خودش از او شواهد مرتبط با شكایت بوذری را میخواهد نه مهدی هاشمی!) كه من فایلهای زیادی دارم و همه اینها را به دادگاه خواهم داد، این قسمت از كار مطابق كدام قانون انجام شده است؟؟ نیك آهنگ چه نیازی به اینكار داشته است؟ اینكار خودش نوعی اقدام به تهدید نیست كه خود یك جرم مسلم است؟ دیگر اینكه این اقدام امكان اینكه نیك آهنگ دچار "اشتباه غیرعمد" شده باشد هم منتفی میگردد.

اگر نیك‌آهنگ واقعاً میخواست بقول خودش كار "قانونی" ضبط صدای گفتگوی خصوصی بین خودش و هاشمی را (كه البته هنوز معتقدم این عمل ضبط غیرقانونی است) پیش ببرد،‌ میتوانست تنها مدارك خود را به گفتگوی مرتبط در مورد دعوای بوذری-هاشمی محدود و تسلیم دادگاه كند، یعنی آن تكه را كه مرتبط به موضوع دعوا بود به دادگاه میداد، هیچ قاضیی نمیتواند حكم بدهد كه هرآنچه كه در این مورد بین كوثر و هاشمی بوده به دادگاه مدنی باید عرضه شود. رلونسی باید ابتدا احراز شود و نیك آهنگ هیچگاه نمیتوانسته بدون طی این فرآیند حقوقی و طولانی مورد بازخواست قرار گیرد كه چرا در همان بدو كار همه مدارك را (همه كدام مدارك را؟!) نداده است. مثل این میماند كه من و همسایه ام در مورد فنس با هم دعوای حقوقی داریم و در دادگاه بر اساس دیسكاوری دادگاه یك شاهد را ملزم كند كه در این مورد شواهد خودش را بدهد و او برگردد گفتگوی تلفنی ضبط شده ای بین خودش و همسایه من رو كند كه نشان دهد همسایه متاهل من با یك خانم دیگر هم رابطه دارد! این مسموع نیست تحت عنوان دیسكاوری.

دست كم نیك آهنگ باید بر اساس اخلاق حرفه‌ای "دو دیلینجس" نشان میداد و نهایت تلاش خودش را میكرد به قاضی بگوید كه تنها بخشهای "مرتبط" به دادگاه تقدیم شده، حتماً اگر نیازی بود قاضی مجدداً به او تذكر میداد كه بقیه فایلهای صوتی را بدهد و در همان بدوكار كوثر را متهم و محكوم نمیكرد، چنین چیزی محال است. آقای كوثر در این مورد غیر حرفه‌ای و غیر اخلاقی عمل كرده است و این فایلها را حاوی اطلاعات حساس و محرمانه "نامرتبط" با كیس به وكلا داده و از دادگاه هم حتی نخواسته كه این اطلاعات بر طبق اظهارنامه او و وكلا محرمانه نگاه داشته شوند.

من نه وكیل هستم نه حقوق خوانده ام اما بر حسب كار و زندگی در كانادا حداقلی اندك با رویه‌های حقوقی آشنا باید باشم، طبیعتاً چند سوال مطرح كردم و دوست دارم بحث دانشجویی كنم و بیاموزم. كاری هم نه به مهدی هاشمی دارم و نه سیاسی كاری او و كارنامه سیاسی او و نه نیك آهنگ و نه كاری به روند دادگاه و شكایت دارم.






Labels: , , ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, February 25, 2012

عملیات چشم روباه


به تعدادی از برنامه‌های تولیدی و مقالات بی‌بی‌سی فارسی در حوزه پرونده هسته‌ای ایران انتقاد دارم و گهگاه هم تنها اشاره‌ای میكنم. اما این مزخرفات بافته شده تحت عنوان "عملیات چشم روباه" را نفرت‌برانگیز، درعین حال مضحك و همینطور نشانه انحطاط و درماندگی نظام میخوانم و آزادی سریع دربندان را خواستارم.

Labels: ,

1 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Tuesday, February 14, 2012


یادی از یك گوینده اخبار

ناصر احمدی را یادتان هست؟ همو كه در اوج جنگ و بزن بكش "دوران طلایی امام" ریشهایش همیشه شش تیغ بود، سبیلی باریك داشت و دندانهایش هم به همان باریكی جلوی دهنش ردیف بودند. موهای مشكی پركلاغی پرپشت و مرتبی داشت (مثلاً مانند موهای علیرضا نوریزاده) صدای زبر اما خیلی خوب و پرطنینی داشت، معمولاً كت زرشكی قشنگی می‌پوشید و اخبار خارجی شبكه یك را میگفت (فرد شماره دو خبر ساعت نه یا هشت شب، بخش اصلی خبر شبكه یك بود)، همیشه هم اخبار خارجی را بعد از اخبار داخلی با جمله "با عرض سلام مجدد" شروع میكرد. سالهای سال با یك طنین و یك لحن جدی و جالب این جمله را ادا میكرد، گویی به قول خارج‌نشینان سیگنچرش بود. گاهی وقتها یكبار دیگر هم بعد از حیاتی یا افشار یا بابان برای اخبار كم اهمیت تر در آیتم آخر، پیدایش میشد و این‌بار میگفت: "با عرض سلامی دیگر"

خاطرتان باشد او كسی بود كه در مكاتبات رفسنجانی و صدام در سال ۱۳۶۹ كه صدام دنبال حل و فصل مسائل با ایران بود تا بتواند به كویت حمله كند (یا بعداً در نامه های بعدی زمانی بود كه بتواند جلوی ائتلاف بایستد) آقای احمدی نامه‌های صدام را میخواند و انگار به او با آن كت زرشكی و صدای زبر، نقش شمر را داده بودند در آن تكیه، شیفته صدای او بودم. صدای او هنوز در گوشم هست كه از روی نامه صدام میخواند: " نماینده ما برزان ابراهیم التكریتی و نماینده شما سیروس ناصری ..." (محمدرضا حیاتی نامه‌های رفسنجانی را میخواند، صحنه طوری بود كه گویی ایندو برای همدیگر بطور سرپا خطابه میخوانند!)

در حاشیه: یادم هست، متلكی كه صدام به رفسنجانی انداخت جالب بود، صدام نامه اولش را با "والسلام علیكم" تمام كرده بود، در مقابل رفسنجانی نامه جوابیه اول را با "والسلام علی من اتبع الهدی"، جواب داده بود، صدام (كه البته گمان نكنم او خودش نامه را مینوشت و احتمالاً كسی مانند طارق عزیز یا عزت ابراهیم اینكار را میكردند) در نامه بعدی خیلی رك و راست این مطلب را به روی رفسنجانی آورد كه (قریب به مضمون): چرا از عبارات دوپهلو استفاده میكنی و چرا به در جواب به برادر مسلمانت كه سلام كرده، سلام نمیكنی و ... (صدام در آن نامه ها خیلی جانماز آب میكشید!)

جالب این‌بود كه اولاً چندین و چند نامه (گویا دوازده نامه) بین دوطرف (صدام به هاشمی و خامنه‌ای) ردوبدل شده بوده كه البته تا آنجا كه یادم هست شاید سه تا از نامه های هریك از طرفین را (كه البته از سمت ایران تنها هاشمی جواب داده بود) جداگانه در تلویزیون خواندند، و از بقیه نامه ها - كه در زمانهای مختلف ارسال شده بود - مطلقاً چیزی در آنوقت اسم به میان نیاورده بودند. بامزه تر اینكه تا همین چند وقت پیش متن این نامه ها محرمانه تلقی میشده یا دست كم اجازه نشر پیدا نكرده بوده تا اینكه اخیراً كتابی در این زمینه چاپ شده است ظاهراً. در نت تنها نامه اول صدام و نامه آخر او را میتوان یافت. خوب این هم شفاف بودن به مردم! یعنی حتی آن نامه هایی هم كه در اخبار اعلام كردند و خواندند، دوباره میشود محرمانه! جالبتر اینكه در جامعه ما كسی هم نمی‌پرسد، متن این نامه ها كجاست و اساساً سوالی برای كسی در فرهنگ شفاهی و الابختكی ما ایجاد نمیشود... بگذریم.

از پلشتی سیاست ایرانی كه در بیاییم - كه عینهو باتلاق آدم را به درون خود میكشد -، خواستم یادی از استاد ناصر احمدی (كه دوبلور توانایی هم بوده و هست) كرده باشم. در زمان آمدن علی لاریجانی به صداو سیما یا همان حول و حوش، ایشان یكهو كنار گذاشته شد و سالها بود صدای ایشان را نشنیده بودم. چند روز پیش گفتم ببینم چیزی از او در نت میشود پیدا كرد كه دیدم بله خوشبختانه ایشان همچنان زنده و سرحال مشغول كار دوبله هستند، گرد پیری هم بر صورتش نشسته. صدایش در گوش من هست و گهگاه صدای او را سعی میكنم پیش خودم در‌آورم. صداهای امروزین بعضی از جیغ جیغو‌ها یا بدصداهای هرطرف (از صداو سیما و شبكه خبر گرفته تا بعضی از گویندگان بی‌بی‌سی فارسی و صدای آمریكا و رادیو زمانه و رادیو فردا) آدم را از گوش دادن به اخبار منصرف میكنند.

كنار گذاشتن او احتمال میدهم كه بدستور بالا بود، دلیلش چه بود معلوم نیست. شاید هم "موردی" از ایشان گرفتند یا برایش درست كردند، نمیدانم. چند سال پیش كه یكی از گویندگان اخبار رادیو زنده یاد حسین نادری (همو كه سیگنچرش: اعلام آیتم "تفسیر سیاسی روز" بعد از اخبار ساعت دو رادیو بود، آیتم مورد علاقه پیرمردهای اهل چرت بعدازظهر!) درگذشت، رهبر پیام تجلیل فرستاد و (قریب به مضمون) گفت: شخصاً تعدادی از پیامهای من را ایشان خوانده بود و از ایشان خیلی سپاسگزارم (یعنی كه رهبر خوانده شدن خوب پیامش برایش خیلی مهم است!)، ناصر احمدی به هرحال از گویندگی خبر یكباره كنار گذاشته شد. شاید هم "دوبلور" صدام شدن برایش شگون نداشت!

این هم عكس ایشان كه در یكی از بلاگها یافتم.



این هم خلاصه ای از زندگی‌نامه او در همان بلاگ. اهل دامغان است و پدرش هم به عنوان فردی خوشنام، شهردار شهر هم بوده است. در فرهنگ ما به چنین كسی میگویند "آدم حسابی" و البته به وقتش ممكن است حسابش را برسند. بی‌تعارف.

كاش روزگار با هنرمندان قدیمی نابختیار، مهربانتر بود و مردم ما هم چنین بودند.

Labels: ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, February 11, 2012


اكتیویسم فیسبوكی

وقتی میگوییم اكتیویسم فیسبوكی گویی پیشاپیش بار معنایی منفی به آن داده باشیم. واقعیت این است كه كارهای كنشگرانه داخل فیسبوك در كنار فقدان جدی فعالیتهای كنشگرانه بیرونی (عینی و در عرصه عمومی و معطوف به نتیجه جزیی ولی ملموس)، بسختی قابل دفاع باشند یا اگر هم چنین باشد تنها شاید از زاویه روحیه دادن به تعدادی از كنشگران در داخل كشور یا اطلاع رسانی پیرامون وضعیت دستگیر شدگان باشد كه خوب محل نزاع نیست. یعنی گمان نكنم كسی در اطلاع رسانی در مورد وضعیت دستگیر شدگان به سازمانهای مرتبط و كسانی كه در مجامع حقوق بشری پیگیر هستند (كه البته انگشت شمارند) مشكلی داشته باشد، به هرحال اطلاع‌رسانی در مورد دستگیرشدگان یا بطور كلی قربانیان نقض حقوق بشر لازم است از طریق رسانه‌های عمومی و همگانی و قابل دسترس برای همه (شامل خرده رسانه هایی مانند بلاگ) دنبال شود و فیسبوك نمیتواند نقش اكتیویستی جدی ایفا كند. زمینه بحث هم زمانهای معدود فعالیت تندوتیز جنبش نیست كه مثلاً الان میرداماد شلوغ شد یا نشد یا دیگری خبر بدهد جمعی میخواهند بروند زیر پل كالج و از این دست اطلاع رسانی‌های اضطراری در روزهای خاص كه فعلاً تمام شده‌اند، اینها هم محل بحث نیستند. مشكل اینجاست كه كسانی هنوز دست بردار نیستند و در عین حال احساس رسالت و تعهد میكنند كه از بام تا شام جنبش و مبارزه (از هرنوع و هرروشی) را در فیسبوك (و تنها فیسبوك) زنده نگه دارند.

مشكل اما به گمانم جدیتر از اینهاست. دیگر این شعر و غلو و مجاز نیست كه به اعتقاد محققین فیس‌بوك بشدت خطرناك و اعتیاد‌آور است، اتفاقاً بر اساس تحقیقی كه در دانشگاه شیكاگو انجام شده و هفته پیش هم درآمد، فیسبوك بازی و توییت كردن بیش از سیگار و الكل، اعتیاد روانی ایجاد میكند و عملاً بعد از تمایل به سكس و خواب سومین رانه مهم زندگی خیلی از جوانان شده است. كم نیستند كسانی كه با آیفون و چك‌كردن فیسبوك به رختخواب و خواب میروند، یا از پای فیسبوك دسكتاپ، به زور خودشان را به سمت رختخواب میكشانند و در صبح اول وقت درست قبل از رفتن به دستشویی، فیس‌بوك چك میكنند!

با لحاظ چنین كششهای روانی بالقوه و بالفعل، كسی در فیسبوك سیاسی یا احساسی و نمایشی و پرجنب و جوش ایرانی هم گرفتار باشد، روانشناسی جمعی(سوشیوسایكولوژی) هم بشدت به انگیزه های فرد می‌افزاید، فرد بتدریج و كاملاً محتمل در گعده دوستان همفكرتر خود در فیسبوك جذب عادتهای (اتیتودهای) مثبت و تایید شده آن گعده قرار میگیرد، فحشی حواله فلان رهبر سیاسی میكند و چند لایك میگیرد، هنری به خرج میدهد، مضمونی برای فلان مقام حكومتی كوك میكند و سیل تشویق و كامنت سرازیر میشود، فرد خود را در تماس كاملاً نزدیك و ارضاءكننده با جمع میبیند. فرد دیده میشود، با او زنده گفتگو میشود، با هم همدردی و شادی میكنند، هنرنمایی ها جلوه میكند، رندی و زرنگی و طنازی و حاضرجوابی كه همیشه در فرهنگ ایرانی ارزشها و هنجارهای مثبتی هستند در اینجا بشدت تشدید و تشویقی چندین برابر میشوند و نشر و گسترش آنی می یابند. فیسبوك امكان ایجاد فضاهای اینچنین را بطور كاذب فراهم میكند.

اینكه شكل گرفتن چنین فضاهایی اساساً مورد تایید هست یا نه، یك چیز است اما سوال اصلی در موثر بودن و فایده داشتن چنین فضاهایی است كه كاملاً ملموس و واقعی در فیسبوك احساسی و پرهیاهویی ایرانی، واقعاً ایجاد میشوند. آیا این فضاها نمود بیرونی و تاثیر ملموس خارج گروهی دارند؟ در مثبت بودن پاسخ بطور جدی شك دارم.

در چنان فضاهایی اگر محرك لذت‌بخش و گیرا برای تشویق و هیجان‌آفرینی و غلیان احساسات پیرامون حوادث روز گیر نیاید، به بهانه‌ای ساخته میشود، چون زندگی جدی در فضای فیس‌بوك نیاز به سوخت برای گرم كردن چنین فضاهایی در این سرمای سیاسی دارد. "امام مقوایی" ناگهان (سرعت و تكثیر انفجاری ارضا‌ءكننده مضاعف است) تبدیل به یك نهضت و جریان میشود و خیلی هم جدی پیش میرود. حال اینكه به عنوان مثال خطر جدی تحریمهای آرام اما بشدت مضر بر اقتصاد و امنیت ملی كشور چندان مورد توجه نیست. چون جنبه احساسی و همدلی تنگاتنگ و لحظه‌ای كه عامل مهم جایزه گرفتن (ریوارد) فردی و تایید عادتی (اتیتودی) جمعی را نداشته است و اساساً چگالی احتمال وقوع آنهم با توجه به طولانی بودن پایین و گسترده شده است در طول زمان، (علمای تئوری اطلاعات، ارزش اطلاعاتی هر واقعه را با احتمال وقوع آن (كه خوب چگالی احتمال در اینجا مدنظر است) در نسبت عكس می‌بینند)، لذا به بیان لری از دل آن خوراكی برای وریچوآل ریالیتی شبكه‌ای در نمی‌آید و آبی گرم نمیشود.



فیس‌بوك ایرانی خود از درون خود زمینه فعالیت برای همگان درست میكند. غیر از تعدادی از حرفه‌ای های اصحاب رسانه (كه میدانند اینجا چه خبر است و رندانه و حرفه ای در حد محدود از اوضاع خبر میگیرند و كنشگر نیستند) و معدود كسانی كه بشدت حضور خود را در فیسبوك در استمرار دوستی با دوستان واقعی محدود خود (در حد استتوس گذاشتن هر دو سه هفته یكبار یا نشر یك عكس شخصی مثلاً در حد یكماه یكبار) یا پیرامون علاقمندی كاملاً خاص و محدود (مثلاً آگاهی پیدا كردن در مورد فیلمای خوب سینمایی موجود)، محدود كرده‌اند، بقیه كمابیش گرفتارند، خصوصاً كسانی كه درجه حساسیت زیادی به محركها دارند كه در میان فیسبوك بازان اكتیویستی و شهروند-روزنامه نگار درصد بسیار بیشتری را هم تشكیل میدهند.

عده زیادی چنان در این كار غوطه‌ور شده اند كه در دل اعتیاد فیسبوكی، بشدت خود را فعال واقعی مثمرثمر و مصمم به زیست خیلی جدی و فعالانه در چنین فضایی میبینند،
گاه كارهای رسالتی و كنشگرانه و روشنگرانه و جدی فرع قضیه میشود و اساساً زندگی مجازی و هم آوایی و همدلی و مراودات و "دعوت به دیدن هنرنمایی اخیر من یا دوستانم" در این فضا در اولویت قرار میگیرند. بعضی نه لزوماً كنشگر، چنان غرق در لذت و هیجان و نشئگی میشوند كه كمترین كامنتی كلی در مورد عوارض اعتیاد فیسبوكی به طور عام را هم برنمیتابند و پرخاشگری میكنند.



بله منصف باید بود. فیس‌بوك هم میتواند به اندازه بسیار اندك و در حوزه مشخص اگر از آن بهره هدفمند و در عین حال محدود و واقعاً كوپنی گرفته شود، گاه میتواند مفید باشد. اما بشدت باید به آن بدبین بود و بشدت در مقابل فضاسازیهای كاذب داخل آن و جنبه‌های بسیار قوی اعتیادآور آن همیشه مقاومت كرد و لذت زیستن در دنیای واقعی با همه ابعاد و جنبه‌های واقعی آنرا بهیج وجه قربانی فیسبوك نكرد.

برگردم به اكتیویسم كه اگر آنرا در این فضای تشریح شده ببینیم كه چندان غلو هم نیست، اگر كسی میخواهد خودش را وقف كارهای حقوق بشری یا سیاسی كند لازم است تنها در فیسبوك نماند و اینكارها را مثلاً‌ كمتر از ده درصد فعالیتهای خود بداند و هی در گوش دوستان بغل دستی خود داد و بیداد مجازی نزند. فایده‌ای اندك اگر هست در اینكار در كنار ضررهای زیاد آٔن باید لحاظ شود و سنجیده گردد.

"همراه شو عزیز، تنها نمان بدرد ..." خطرناك‌ترین پیامی است كه در عین درستی و زنده بودن در فضای بیرون از فیسبوك (آگر امكان تحقق داشته باشد)، در فضای داخل فیسبوك معمولاً آدمهای اتفاقاً غیرحرفه‌ای را گرفتار و معتاد و بیمار میكند. به هرحال برای بدبینیهای خود دلایل و علل بسیار و تجربه‌ها دارم كه باید در یادداشت دیگری آنها را بیشتر باز كنم.

ملخص كلام، هزینه‌های آشكار و پنهان فیس‌بوك بازی را باید حتماً دید و لحاظ كرد. روان و سیستم عصبی خود را با محركهای ریز و درشت فیس‌بوكی از صبح تا شب در معرض "حملات سایبری" (!) قرار ندهیم و مراقب خود باشیم. كاری كنشگرانه هم میخواهیم بكنیم، شاید بهتر باشد از روشهای موثرتر و پرفایده تر و در عین حال در عرصه عمومی استفاده كنیم.

مرتبط در حلقه بلاگی گفتگو:


آرش بهمنی در مرثیه‌های خاك (*)
سام‌الدین ضیایی در تارنوشت (*)
مریم اقدمی در مریم اینا (*)
مسعود برجیان در پیام ایرانیان (*)

Labels: , ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, December 11, 2011


مذاكره عادلانه ناگزیر، به بهانه نگاهی به مقاله مهدی جامی


مهدی جامی چندی پیش مقاله‌ای در بی‌بی‌سی فارسی منتشر كرد كه منتظر بودم كسی نقدی یا پاسخی به آن بنویسد. متاسفانه چنین نشد.

در این یادداشت بنا دارم خیلی مختصر و خلاصه نگاهی به این نوشته تنها از یك جنبه بیندازم و از جنبه های دیگر نقد هم عبور كنم، به این بهانه حرف خودم را هم بزنم و البته در آن قسمت از عرایضم، مخاطب نوشته من، مهدی جامی لزوماً نخواهد بود.

جامی نویسنده مقاله "جمهوری اسلامی؛ جنگ ناگزیر یا تغییر ناگزیر؟" میگوید: "ایران اکنون میان دو نیروی جنگ طلب قرار گرفته است که یکی لاف می زند که آرزو دارد اسرائیل حمله کند و دیگری می خواهد ایران را از دور رقابت هسته ای به هر قیمتی هست بیرون کند." و با شواهد دیگری میخواهد نشان دهد كه در میانه این كارزار باید از وقوع جنگ جلوگیری كرد: "در مقابل این دو دیدگاه جنگ طلب داخلی و خارجی، اپوزیسیون ناچار باید کنار مردم ایستاده باشد تا مشروعیت سیاسی خود را از دست ندهد."
او توصیه میكند كه اپوزیسیون در میانه دو جبهه جنگ‌طلب تنها موضع بسیط و انفعالی ضدیت شعاری با جنگ و همراهی با صلح‌طلبی نگیرد، بلكه فعالانه از وقوع جنگ جلوگیری كند. آی زنده باد! اما مشكل از اینجا شروع میشود. خوب قاعدتاً منطقی است كه اگر كسی به عنوان نیروی صلح طلب در منطقه بیطرف میان دو جبهه قرار گرفته باشد باید قاعدتاً به هردو سوی میدان فشار فعالانه و كنشگرانه آورد تا از وقوع جنگ جلوگیری شود، مهدی جامی اما مساله را تنها در فشار وارد كردن به یكسوی ماجرا یعنی جمهوری اسلامی میبیند: " اپوزیسیون صلح طلب باید راه این تغییر را هموار کند. باید از فشار بحران سیاسی استفاده کند و بحران را در جهت باز شدن فضای سیاسی و تامین آزادی ها و رواداری با جهان مدیریت کند. تا روز آخر قبل از جنگ می توان این سیاست را دنبال کرد. اما اگر جنگ درگرفت صورت مساله چیز دیگری می شود."

خوب این سوال مطرح میشود كه جنگ طلبان اسراییل و آمریكا چرا در این میانه تقصیری به گردنشان نیست یا اگر هست چرا اپوزیسیون صلح طلب نباید در قبال آنها هم اقدامی صورت دهد؟ پاسخی به این سوال در مقاله نمیشود یافت تنها میشود گفت كه چون نویسنده مقاله معتقد است: "بر این اساس، به نظر من دیدگاههایی که معتقدند بحران فعلی عمدتا ناشی از رفتار خود جمهوری اسلامی است توصیف واقعبینانه تری از بحران به دست می دهند."، لذا از دید جامی، جمهوری اسلامی عمدتاً مقصر است و باید جلوی او را گرفت و از او خواست به سرعقل بیاید، به سر میز مذاكره برگردد (به احتمال زیاد و بر اساس بیانیه‌هایی كه مهدی جامی هم آنها را امضا كرده است، احتمال زیاد منظور از مذاكره، مذاكره مطلوب غربیان است، به بیان فنی و لری یعنی ایران غنی‌سازی را برای همیشه متوقف كند) و فضای داخلی را هم باز كند و حقوق سیاسی معوقه ملت را هم بدهد. مهدی البته به غرب هیچ كاری ندارد! البته ایشان دلایلی هم بر این حكم خود در مورد جمهوری اسلامی و ارتباط میان اجزای این حكم اقامه نمیكند، خوب جمهوری اسلامی هم در این میانه حتماً خطاكار است و حكومت را نمیخواهیم اینجا تبرئه كنیم، اما بگذارید فرض كنیم جمهوری اسلامی آنطور كه جامی میگوید در بوجود آمدن این بحران "عمدتاً" (بر این قید مهدی تاكید دارم) مقصر است، آیا منطق حكم نمیكند كه بر جبهه سوی دیگر ماجرا هم بقیه تقصیر را سرشكن كرد و به طریق اولی در مقابل آنان هم دست به اقدامی كنشگرانه و صلح‌جویانه زد؟ هدف اپوزیسیون صلح‌طلب مورد نظر مهدی جامی در شرایط فعلی جلوگیری از جنگ است یا كم كردن زور سیاسی جمهوری اسلامی یا براندازی؟ این سوال مهمی است. اولویت اینجا چیست؟ همین سوال آخر را هم میشود پرسید.

مهدی جامی در این مورد هیچ چیزی تجویز و توصیه نمیكند. در تقابل ایران و غرب مهدی جامی چه موضعی دارد (با در نظر گرفتن اینكه غربیان هم از دید او در بوجود آمدن این بحران سهم دارند)؟

موارد دیگر هم در آن مقاله برای نقد و بحث هست، از اینجا میخواهم مقاله جامی را رها كنم و گریزی بزنم به كربلا، متاسفانه دوستان اپوزیسیون و اهالی رسانه خارج از كشور چنان در فضای بسته مطالبات بحق آزادیخواهانه و حقوق معوقه سیاسی ملت ایران خود را گرفتار كرده‌اند كه سوها و جنبه های دیگر هر واقعه و روند رویدادها را نمی‌بینند یا نمیخواهند ببینند.

معلوم نیست كه باز شدن فضای داخل چه ربطی به نشستن برسرمیز مذاكره دارد؟ جز آنكه باز شدن فضای داخل (كه اتفاقاً مورد تایید و خواسته كاملاً مطلوب و مسلم بنده وبلاگنویس هم هست) اتفاقاً موضع جمهوری اسلامی را در مذاكرات هسته ای قویتر میكند. البته این آن مذاكره‌ای نیست كه غربی‌ها بدنبالش هستند، برای همین هم بود كه با جنبش سبز موذیانه و مزورانه برخورد كردند تا آرام آرام جان دهد و آنان هم وجهه بدی در میان مردم از خود بجا نگذاشته باشند. بلكه آنها دنبال مذاكره‌ای یكطرفه و در واقع تفهیم اتهام هستند: ایران باید تنها بعد از تعلیق بدون قید و شرط غنی‌سازی (بخوانید دراپ كردن و از كف دادن همیشگی حق مسلم غنی سازی بر طبق پیمان جهانی ان پی تی) با غرب مذاكره كند تا شاید قدری كمك تكنولوژیك (بخوانید زمینه برای وابستگی و كنترل پذیری در چرخه سوخت) و تعدادی قطعه یدكی هواپیما بگیرد و در مقابل هم تضمین بدهد كه فعالیتهای ایران نظامی نیست و اینرا اثبات كند یعنی بر طبق خواسته مشخص گزارش آمانو پروتكل الحاقی را امضا و بازرسان سازمان ملل را به همه سایت های نظامی و غیرنظامی خود (هركجا را كه آنان دوست داشتند و در هرزمان كه خواستند سرزده یا زمانبندی شده از قبل) راه دهد، و در آخر هم معلوم نیست تكلیف پرونده ایران چه خواهد شد، چرا كه به هرحال چندین و چند بهانه و موضوع دیگر را هم پیش خواهند كشید و تقریباً میشود گفت كه پرونده موشكی جمهوری اسلامی را به پرونده هسته‌ای وصل خواهند كرد و ایران را هم خلع سلاح موشكی خواهند نمود. آیا آزادیخواه ما، حقوق بشری ما، حتی برانداز ما به مقصود خود، مقصود واقعی و ملی و مشروع خود خواهد رسید؟ شك دارم، واقعاً بعید میدانم.

یادمان باشد كه برآمدن یك حكومت ملی و مردمی و دموكراتیك (كه صددرصد برنامه هسته‌ای را پیش خواهد برد) برای غرب یك كابوس است. اینرا بعید میدانم كسی از دوستان اپوزیسیون و اصحاب رسانه كه وابسته به جایی هم نباشند، ندانند و نخواهند بیان كنند.

اما برگردیم به حرف خودمان.
نمیدانم و حیرانم چرا كسی به راه سومی در این بحران هسته‌ای نمی‌اندیشد:

فشار آوردن اپوزیسیون ایران هم بر جمهوری اسلامی هم بر كشورهای غربی و ابراز نفرت از جنگ و فشار و تحریم و تهدید، و پیگیری این راه حل (یا مواردی مشابه):

غرب و ایران همین الان بدون قید و شرط بر سر میز مذاكره بنشینند و یك فرمول زمانبندی را در مورد غنی سازی موقت (و نه دائم) از دل مذاكرات درآورند، مثلاً ایران برای نشان دادن حسن نیت بمدت شش ماه تا یكسال غنی‌سازی را بلافاصله و در ابتدای مذاكرات مستمر متوقف كند، اگر كشورهای غربی مذاكرات را طولانی كردند غنی‌سازی را از سرگیرد.

با اندكی اصلاحیه در فرمول روسیه ایران مورد به مورد پاسخهای سوالات فنی آژانس را بدهد و پاسخها به تایید یك شورای منتخب از شورای حكام و پنج به علاوه یك مورد به مورد برسد (یك شورا طرف ایران باشد و هربار از پنج به علاوه یك به شورای حكام و برعكس، در رفت و آمد نباشد و سنگ قلاب نشود)‌، و هربار از بار تحریمها و تنبیهات جمهوری اسلامی كمتر شود مثلاً از زمانی به بعد، كشورهای غربی هم پرونده ایران را از شورای امنیت به آژانس برگردانند، تحریمها را كم كم بردارند و قس علی هذا...
مشكل دوستان اپوزیسیون آزادیخواه و حقوق بشری و اهالی رسانه و هواداران گردش آزاد اطلاعات با این فرمول چیست؟

سوالی كه از دوستان اپوزیسیون باید پرسید این است كه چرا خود را اسیر دوگانه كاذب یكطرف خوب، طرف دیگر بد یا دوگانه مطرود دیگر: یك سمت برنده و سودمند به حال ما و طرف دیگر قربانی و بازنده و لوزر می‌كنید؟ صورت مساله روشن است، اصلاً همه این حرفها را كه غرب دنبال نمدمال كردن كشور و ملتی به نام ایران است كنار بگذاریم. در ظاهر مشكل غرب با ایران برسر پرونده هسته ای است، جنگی هم دربگیرد یا تحریمهای فلج كننده ای هم كه شروع شود برسر همین پرونده است، لذا بحث دموكراسی و حقوق بشر و نكبت سیاسی جمهوری اسلامی را كه همه هم مشروع و مسموع هستند، كنار بگذارید. جنگ میخواهید نباشد به هردوطرف فشار بیاورید كه عقلانیت پیشه كنند و همه بر روی مساله فنی پرونده هسته ای برگردند. ایران غنی سازی را موقتاً و حتماً موقتاً در یك چارچوب زمانی مشخص تعلیق كند و همگی بدنبال یافتن راه حلی مورد توافق باشند نه اینكه هرطرف موارد بی ربط دیگری به ماجرا بیافزاید.

ماجرا روشن است. غرب، ایران قوی و دارای تكنولوژی هسته‌ای (چه نظامی و چه صلح آمیز) را نمیخواهد و به هرطریقی كه شده میخواهد ایران همینطور تحت فشار و توسری خورده باقی بماند، اپوزیسیون ایرانی و روزنامه‌نگار آزادیخواه ما در این میانه چرا باید موضوعات دیگر را پیش بكشد و برای تشفی خاطر و امید واهی به آزادی مرحمتی بی پنجاه و دو یا تحریمهای نابودگر، فشار بر حكومت را پیگیری كند كه عملاً چیزی جز همسویی با آن تحریمها و تهدیدها نخواهد بود؟ پروژه دموكراتیزه شدن ایران آیا غیر از این است كه باید از درون و در شرایط آرام و بدون تهدیدهای خارجی پیش برود؟ یادمان باشد كه فشارهای غرب در بحران هسته ای صددرصد در شكست و نابودی پروژه اصلاح جمهوری اسلامی و همچنین جنبش سبز تاثیر مستقیم و منفی داشته است. توجه داریم؟

هیچ راهی جز مذاكره منصفانه و عادلانه و فنی در مورد پرونده هسته‌ای ایران وجود ندارد و اینهم هیچ ربطی به پرونده حقوق بشر، پروژه سركوب شده دموكراسی‌خواهی و آزادیخواهی، عدالت اجتماعی، استبداد سیاسی در ایران و نیز انسداد اطلاعات و تحرك ماشین سركوب و سانسور در جمهوری اسلامی ندارد.

Labels: , , ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, November 27, 2011



بنگاه خبرپراكنی (و شبهه‌افكنی) بریتانیا (۲)

پیش‌نوشت: قبل از هرچیز مجدداً تكرار میكنم كه از تعدادی از تولیدات رسانه‌ای بی‌بی‌سی فارسی استفاده میكنم و خیلی از برنامه‌های آنان سودمند، حرفه‌ای و آموزنده هستند، اما این دلیل نمیشود كه موذی‌بازیهای بی‌بی‌سی فارسی را در حوزه منافع بریتانیا ندید و بهشان نگفت: آنی كه فكر می‌كنید ما هستیم، خودتان هستید!

پیش‌درآمد: ای كاش وقت اجازه میداد تا سوژه هایی را كه در این چند روز سریع پیدا كرده بودم یكی یكی با هم بررسی میكردیم، اما عجالتاً این آخری را سرسری و داغ داغ، خیلی مختصر داشته باشید و با هم بررسی و تكمیل كنیم و من هم از شما بیاموزم.

این خبر و این مقاله را یك نگاهی دوباره بیندازید. پیش فرض من بر این است كه - به قول زنده یاد علی حاتمی كه سالمرگ او هم نزدیك است - "آنچه گذشت" را شما میدانید و از وقایع روز خبر دارید! اینجا كه پای منافع حكومت فخیمه "پادشاهی متحده بریتانیای كبیر" به میان می آید، ببینید كه بی‌بی‌سی فارسی كه رسانه خوب و معقولی است، چه آتشی گرفته و چه آتشی دوچندان میسوزاند!

در خبر اول دوستان عزیز هیات تحریریه و سردبیران بی‌بی‌سی فارسی تیتر فرموده‌‌اند: "واکنش 'قاطعانه' بریتانیا به اقدام ایران در کاهش روابط" (!!)

"قاطعانه" را در داخل گیومه آورده‌اند كه یعنی ما مستقل هستیم و اینرا وزارت خارجه بریتانیا گفته است و ما نگفته‌ایم و كارمان درست است و مستقل هستیم! بگویم چه، كه محترمانه هم باشد؟ ارواح بابای زنده‌یاد چرچیل!
مشكل اساساً خود تیتر است! این سوال جدی مطرح است كه این "واكنش قاطعانه"، آقایان و خانمهای عزیز اهل رسانه "مستقل" بی‌بی‌سی، چیست و كدام است كه شما آنرا تیتر كرده‌اید؟ وقتی هنوز واكنشی انجام نگرفته از كجا میدانید قاطعانه خواهد بود یا نه؟ مگر شما رسانه نیستید؟ غیر از این است كه دوباره دو دوزه زده‌اید؟ آیا اگر شما برروال مسیر بیطرفانه رسانه ای میخواستید عمل كنید، آیا نبایستی تیتر میزدید: "وزارت خارجه بریتانیا: واكنش ما قاطعانه خواهد بود"؟
اینجا آن وسواس و دقت موشكافانه فخیمانه "بنگاه خبرپراكنی" كجا رفت؟‌

مشكل با حواشی و تكمضرابها و ریزه‌كاریهایی از این دست هستند كه مرتب هم تكرار میشوند و با این تكرارها هستند كه اثرگذاری‌های خاص دارند و اینجاها هیچگونه بی‌طرفی در كار نیست كه هیچ بلكه اتفاقاً شبهه افكنی و القای مطالب خاصی در ذهن مخاطب هدف قرار میگیرند.

در جای دیگری گفته میشود:"وزارت خارجه بریتانیا امروز بلافاصله به مصوبه مجلس ایران واکنش نشان داد."
استفاده از قید بلافاصله جالب است. وزارت خارجه هركشور در این موارد اساساً كلی كارمند دارد كه در این موارد، "بلافاصله" واكنش نشان دهند. كارشان همین است و شبانه روزی در این زمینه در هر وزارت خارجه‌ای، تعدادی دیپلمات كشیك وجود دارند كه لازم هم شد، سریع بیانیه بنویسند و بدهند شبانه بدست سخنگویشان، حتی وزیرشان یا رییس جمهورشان. خوب واكنش بلافاصله انجام شده و دست وزارت خارجه بریتانیا درد نكنه، دست تحریریه بی‌بی‌سی فارسی هم درد نكنه كه این واكنش سریع و بلافاصله وزارت خارجه (بخوانید اسپانسورها و رییس روسا) را شب سال نو دید و پوشش داد و روغن داغ مناسبی روی ماجرا (البته با تلاش زیاد برای ژست بی طرفانه گرفتن) ریخت. جالب این است كه ماجرا در سرویس جهانی بی‌بی‌سی اصلاً با این تیتر و این آب و تاب در متن پوشش داده نشده است و این جالب است. خود دقیق بخوانید و قضاوت كنید. بلكه در متن سرویس جهانی گفته است كه شورای نگهبان هم باید روی مصوبه مجلس نظر دهد!

دو كامنتی هم كه توسط خوانندگان سرویس جهانی در پایین صفحه آمده برگزیده‌ شده اینجا. تقریباً بیشترین حمایتها از ایندو كامنت شده‌اند و البته سردبیری سایت هم آنها را برگزیده است:

It always disappoints me hearing countries falling out with each other. You meet ordinary citizens from these nations and you'll find that they have many of the same concerns and cares as we have here! Power and politics in the hands of a few is a combustible mix, not easily relinquished

UK needs to have its own foreign policy and stop itself being run as another US state.

خوب باز گلی به گوشه جمال سرویس جهانی و ممنون از تعدادی از دوستان صلح طلب بریتانیایی، اما بی بی سی فارسی برای چه خودش را كاسه داغتر از آش می‌كند؟

برویم سراغ مقاله كه موضوع جالبتر میشود:

جناب محمد امینی در یك واكنش سریع، درست به همان سرعت بیانیه وزارت خارجه بریتانیا، مقاله‌ای مرقوم كرده كه تا توانسته در آن كوشیده است، اینرا القا كند كه ایران دست به "انتحار دیپلماتیك"(!) زده است و لیاقتش همان است كه دوست كشورهایی مثل "كامرون" و "گینه بیسائو" باشد. در آخر آورده كه ایرانیان با اینكار به پای خودشان شلیك كرده‌اند. سرتاپای این مقاله محكوم كردن عمل ایران است. كجای این مقاله بی‌طرفی بی‌بی‌سی را نشان میدهد؟‌ در جایی با وقاحت تمام میگوید: "سمت و سوی حرکت ایران در برنامه هسته ای اش هم تقریبا جای مانور چندانی برای آندسته از محافل در بریتانیا باقی نگذاشته که با تکیه بر تجربه عراق، خواهان اجتناب از حرکت در مسیر برخورد نهایی هستند."

پیام آشكار است. محمد امینی به تصریح میگوید: ایران كاری كرده است كه جنگ برسرش نازل خواهد شد و جای مانور چندانی برای چانه زن های صلح طلب باقی نگذاشته است و كوبیدنش و با خاك یكسان كردن زیرساختهایش اجتناب ناپذیر است. شما اگر این مقاله و این پاراگراف را جور دیگری میخوانید، لطف كنید با شدیدترین لحنها هم اگر شده، اشكال ندارد، نشان دهید كه بنده اشتباه میكنم. ها؟

آیا شما با نگاه كردن به این انتخاب عكس احمدی نژاد - كه مرده شور ریختش را البته ببرند - به این نتیجه میرسید كه این عكس همینطوری از نظر استتیك و زیبایی شناسانه برای این مقاله انتخاب شده و هیچ پیامی تصویری را القا نمیكند و بی‌بی‌سی خیلی گل و ماه و بی‌طرف است؟

آیا اساساً از نویسنده مقاله نمیشود پرسید كه اگر روابط بین دو كشور به چنان سطح متشنجی برسد و مراودات بازرگانی هم به حداقل رسیده باشد، چرا باید از كاهش روابط دیپلماتیك و اخراج سفیر یكی از آندو كشور در رسانه "بی‌طرف"، قیل و قالی راه انداخت و آنرا یك "اشتباه فاحش دیپلماتیك" و یك "حركت نمایشی" نامید؟ چطور است كه بریتانیا میتواند خودش را نخود هر آش كند و اول همه بانك مركزی ایران را یكجانبه و جلوتر از آمریكا حتی تحریم كند و آن كار ماجراجویی و نمایش نیست بلكه بقول خبرنویس بی‌بی‌‌سی " همکاری های بریتانیا با جامعه جهانی و آمریکا که در راستای اعمال فشار بر سر برنامه هسته‌ای ایران و بخاطر عدم متابعت تهران از قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد" (!) خوانده میشود (بخوانید همكاریهای بریتانیا با "جامعه جهانی" و بلكه پیشقدم شدن آن كشور خوش سابقه جهت درست كردن كیس عراق دیگر)، اما واكنش دیپلماتیك ایران كه عرفی و مسبوق به سابقه در عرصه روابط بین الملل هم هست، توسط رسانه گل و بلبلی و "بی‌طرفانه" بی‌بی‌سی فارسی چنین با آتش توپخانه سنگین رسانه‌ای مورد نكوهش قرار میگیرد؟!

بله؟

دوستان، اگر مخالف هستید، همینطوری حسی یا احساسی برخورد نكنید، دلیل بیاورید با هم دانشجویی بحث میكنیم و از هم می‌آموزیم و همه ما اشتباه میكنیم، بنده از همه بیشتر.

Labels: , ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, November 25, 2011


به بهانه هشدارهای چهار بلاگ‌نویس

آدم وقتی بیرون گود و از روی سكوهای تماشاگران نوشته های دوستانی مثل مجید زهری، مسعود برجیان، مانی ب و داریوش محمدپور را میخواند خیالش راحت است كه دوستان در مجموع و كمابیش حرف خود آدم را دارند میزنند و اتفاقاً بهتر هم میزنند.

هركدام از این دوستان عزیز از سمت و سوی مشخص خود، نگاهی انتقادی و منسجم به عملكرد كشورهای غربی در قبال ایران دارند. خوب میدانیم كه هركدام از این دوستان هم خاستگاه فكری شناخته شده‌ای در حوزه سیاسی دارند، كه خوب بنا بر برچسب زدن نداریم و تنها برای نشان دادن تنوع و تكثری كه بین اینها هست با تسامح و بی‌دقتی می‌شود گفت كه مثلاً مجید از سمت جناح راست سمپات با سلطنت طلبها و مسعود از راستهای نزدیك به ملی-مذهبی ها، مانی ب. از چپهای مسلمان مخالف اسراییل و داریوش محمدپور از طیف سیاسی نو‌اندیشان دینی می‌آیند. هرچهارتای اینها هم به نوعی دل خوشی از حكومت فعلی ایران ندارند.

چیزی كه جالب است این است كه هرچهار نفر با این همه زاویه سیاسی نسبت به همدیگر، به این نتیجه رسیده‌اند كه قدرتهای غربی دارند زمینه را آماده میكنند برای فشار نابود كننده بر ایران و شاید هم نهایتاً جنگ. جنگی كه در آن منافع ملی ایران و اساساً حاكمیت ملی و تمامیت ارضی به تاراج خواهد رفت. هر چهار نفر دارند هشدار میدهند.
خصوصاً هشدار به كسانی كه گویا چشم و گوششان را بسته‌اند و جز به آزادی مرحمتی غربی و دموكراسی مطلوب كورپوریشنهای معظم به چیز دیگری نمی‌اندیشند. البته هزینه ها را هم كسانی دیگر باید بدهند و این عزیزان در جاهای امن و خوب دلار و پوند موسسات غربی را بگیرند و خرج كنند و نگران گذار ایران به آزادی و تمدن غربی باشند. گور پدر آن چند میلیون نفری كه پوستشان كنده خواهد شد و اگر ایرانی هم باقی ماند در ته این تحولات خانمان برانداز، كه یحتمل تكه تكه هم خواهد شد، این عزیزان تكه خوبش را لابد انتخاب كنند، ببینند در كدام "تكه" میشود سرمایه گذاری كرد و كجا مظنه زمین و ملك و ساختمان بالاتر خواهد رفت یا كه نه واقعاً ساده‌اندیشانه فكر میكنند كه آزادی برای ملتی كه همه چیزش را از دست داده در اثر جنگ و تحریم از نان شبی كه باید از آرد هسته خرمای رادیو اكتیوی نشده، چون زمان جنگ جهانی، بگیرد، واجبتر است. اینها هم بیایند كار فرهنگی، هنری، رسانه ای شان را در "سوییس وطنی" بكنند. چرا كه جوانان ایرانی آگاه هستند و اجازه نخواهند داد كه ایران، عراق و افغانستان شود! آری حتماً! اگر نه كه با یك درجه تخفیف ضد جنگ میشوند اما لازم است غربیان عزیز ماست خور چند میلیون ایرانی را بگیرند كه بعد از تحریمهای فلج كننده به آزادی برسیم و آخوندها كنار بروند كه این حضرات یا همفكرانشان تشریف بیاورند. شاید هم كسانی واقعاً فكر میكنند كه این تنها راه سعادت است و هزینه ای هم ندارد و غربیان زحمتش را برایمان میكشند، گویی كه یك جراحی ساده است! واقعاً چه غیرمسوولانه و چه غیراخلاقی. خجالت آور و مایه شرمساری است. فقط میشود تصور كرد كه این عزیزان چه از تاریخ كم میدانند و چه خودشان و تمام ایرانیان و تاریخ غارت این سرزمین را بد یا كم شناخته‌اند.

ایران دموكراتیك و متمدن و آزاد و آباد و فدراتیو را من و تو و ما با اندك اندك سعی و تلاش خودمان باید در طول چند دهه كم كم بسازیم و هیچ راه میانبری هم ندارد. اگر هم داشته باشد این نیست. مطلقاً خیر و سعادتی در جنگ و تحریم و تحقیر و نابودی و خرد كردن ایران و دزدیدن حق مسلم ایرانیان و نسلهای آینده نمیشود دید، مگر اینكه كسی بخواهد همه اینكارها را یكشبه انجام شده ببیند و با یك ورد جادویی ایران یكهو گلستان شود! مساله مساله حیثیت نیست مساله دزدیدن حق مسلم است. اگر حق غنی سازی را گرفتند (كه با تمام قوا زور می آورند برای همیشه بگیرند و هیچ گزینه دیگری هم جلوی راه ایران نمی‌گذارند)، دیگر نمیشود پسش گرفت. به همین سادگی. این مساله حیثیتی نیست، حیاتی است! شما فرض كنید همین الان خودتان رییس جمهور یا رهبر ایران بودید آیا حاضر بودید چنین قراردادی را امضا كنید؟ آیا اوباما حاضر میبود كه به فرض پروژه سفر به مریخ را برای همیشه كنار بگذارد؟ آیا هیچ نخست وزیری در بریتانیا حاضر است قراردادی امضا كند كه بریتانیا دیگر تا ابد در هیچ كجای دریاهای اطرافش چاههای جدید حفاری و سكوی نفتی برپا نكند؟ یا فرانسه گویانش را پس بدهد یا تضمین بدهد تا ابد آریانی از آنجا به فضا پرتاب نكند؟

به جماعتی خواب‌زده كه رویای شیرین آزادی آمریكایی میبنند، نمیدانم چه باید گفت. تنها امیدوارم هرچه زودتر بیدار شوند و كینه شتری به حاكمان فعلی جمهوری اسلامی یا حكومت اسلامی (یا هرچیز دیگری كه دوست دارند بنامیدش) را كنار بگذارند كه الان مساله، مساله وجود یا عدم وجود كشوری به نام ایران در میان است. انتقاد و نارضایتی از حكومت بی‌منطق، ناكارآمد، استبدادی و پر-از-ایراد فعلی به جای خود. جان میلیونها ایرانی در خطر است. در این میانه حكومت ایران هم بی تقصیر نیست اما غربیها واقعاً در این بحران دنبال منافع بشدت و واقعاً نامشروع خود هستند. اینها برای پنج میلیارد دلار سود و چند ده میلیارد دلار قرارداد جنگ به پا میكنند، دیگر چطور ممكن است دریای ثروت ایران و موقعیت مهمش در منطقه را نادیده بگیرند؟

مساله هسته ای ایران كاملاً راه حل مشخص دارد، غربیها به جای ژستهای شش در چهار به ظاهر متمدنانه، راهكارهای منصفانه (نه یك راهكار ظالمانه و زورمدارانه تك خطی) ارائه كنند. غربیان میگویند بیایید مذاكره كنیم. مذاكره در مورد كدام گزینه؟ مگر غیر از یك گزینه، ناعادلانه و نامعقول كه آن هم ترك دائمی و همیشگی فرآیند غنی سازی است، گزینه دیگری هم سر راه ایران گذاشته‌اند؟ كدام مشوق؟ مگر مشوق به قذافی ندادند؟ مگر برایش در سال ۲۰۰۳ هورا نكشیدند؟

ایران هم در این میانه مقصر است و به جای شلنگ تخته انداختن و در مورد فلسطین و لبنان و مسائل منطقه و جهان اسلام و حل مشكلات جهانی و مزخرفاتی از این دست یاوه گویی كردن، بیایند و بگویند ما از حق غنی سازی كوتاه نمی آییم اما حاضر هستیم برای یك بازه یك تا دو ساله مرحله به مرحله غنی سازی را بطور موقت متوقف كنیم. بگویند ما حاضریم اعتمادسازی كنیم و درهای سایتهای نظامی خود را به روی كارشناسان كشورهایی مانند چین و روسیه و نمایندگان تركیه و برزیل باز كنیم، میتوانند حمایت كشورهای دیگر را هم جلب كنند و در عین حال دنبال گفتگو با كشورهای غربی هم باشند. چندین راه برای اعتمادسازی هست.

از ایران اتمی صددرصد حمایت میكنم و امكان غنی سازی را حل مسلم ایران میدانم. اما در همین حال با رسیدن ایران به بمب هسته‌ای هم مخالف هستم و ایران اگر بمب و كلاهك هسته ای پیدا كند معلوم نیست كه آینده ایران و منطقه به چه سمت خطرناكی خواهد رفت. اما در این میانه سیاستهای غرب را هم محكوم میكنم، سیاستهایی كه جز فشار آوردن به ایران و تلاش برای حل نكردن مساله تا جای ممكن، پیشبرد بیزینس تحریم و امتیازگیری و نهایتاً استفاده از زور برای تحقیر و ضعیف كردن كشور و نهایتاً یا جنگ یا جنگ نرم اقتصادی برای ویرانی زیرساختهای كشور و بازسازی مجدد آنها از كیسه ملت نیست.

مساله مساله قراردادهای آتی است. جواب كارگران و مهندسان و كارمندان گرسنه غرب را باید داد. جواب سهامداران را باید داد. همینطور شهروندان همیشه در حال دوندگی و صاحب رای را كه اندكی نمایش سیاستمداران و بازیهای رسانه‌ای مغز آنها را شستشو میدهد.

روح تحقیر شده غربی باید التیام بیابد تا بتواند اعتماد بنفس پیدا كند برای نجات اقتصاد. ایران را باید تا توانست كوبید كه منفعتهاست در دشمن درست كردن از ایران و كوبیدن گاه و بیگاهش. ایران هم لازم است ضعیف و وابسته یا تجزیه شده باشد و بماند و از درون گرفتار باشد، این ایده آل غرب است. حتی اگر جنگ هم نخواهد، كه میخواهد و جنگ چیز خوبی برای غربی است كه همواره با بولدوزر جاده صاف كن اقتصاد بازار بوده. غرب نمیتواند بنشیند و دست روی دست بگذارد كه ركود اقتصادی و بدهی او را ببلعد. چند ده میلیارد دلار قرارداد چه اسلحه چه ساخت و ساز زیرساختها، فرجی است برای اقتصاد بیمار غرب. حواسها را هم خوب پرت می‌كند.

بدا به حال كسی كه اینها را نبیند و فقط دنبال آزادی‌خواهی تك بعدی و صرف آنهم به همت ماشین زور و سلطه غربیان، و به هزینه و ویرانی زندگیهای هموطنان دیگر باشد.

پی‌نوشت
: منظور از شاهد آوردن از دوستان عزیز نقاد روشنفكر و بلاگ‌نویس، نشان دادن تفاوتهای دیدگاههای سیاسی بود طبیعی است كه هركس در این سیالیت و پیچیدگیها دیدگاههای سیاسی خود را بازنگری میكند و نهایتاً به عنوان دیدگاه های سیاسی هركدام از ما، طیفهای گوناگونی از نظرات در هم تنیده میشوند و مورد قضاوت قرار میگیرند كه در مجموع نمیشود آنها را در قالب بسته دوگانه ها یا تقسیم بندی‌هایی مشابه ریخت. از زاویه دیدگاههای نقادی و روشنفكرانه كه ورای نظرات سیاسی هستند، حتی قضیه باز پیچیده تر هم میشود.

احتمال میدهم كه دوستان راضی به این ساده نگری نبوده باشند. همچنان كه دوست عزیز مانی ب. نیز در این مورد نظر خود را در بخش نظرات آورده است. تنها اقدامی سرسری برای رساندن منظور خود بود كه دوستانی با طیفهای مختلف سلیقه های سیاسی (كه همانطور كه گفته شد با بی دقتی تمام چیده شده)، دارند در مورد جنگ هشدار میدهند. این هشدارها مهم هستند. منظور این بود كه دوستانی دیگر كه فقط یك بعد از ماجرای آزادیخواهی و حقوق بشر را در ایران می‌بینند، ‌كمی چشمهایشان را باز كنند، بدون اینكه بخواهیم آزادی و حقوق بشر را خفیف و خوار كنیم.

وگرنه كه طبیعی است كه اگر كسی مثلاً به من هم بگوید تو چپی هستی آنرا خیلی ساده شده و سرسری می‌بینم. بهرحال از این چهار دوست عزیز عذرخواهی میكنم.

پی‌نوشت دوم:
نویسنده وبلاگ"بامدادی" هم در این زمینه كوشاست. ای زنده باد! سپاس فراوان از مسعود برجیان عزیز بابت معرفی و یادآوری.

Labels: ,

5 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, November 14, 2011


بنگاه خبرپراكنی (و شبهه‌افكنی) بریتانیا (۱)

پیش‌نوشت: ملالی نیست جز گرفتاریهای فراوان زندگی و گهگاه نظاره‌گر بودن آنچه كه بر ایران میرود. آنچه می آید حاصل برخورد اندكم با بعضی از برنامه های بی‌بی‌سی فارسی است كه ظاهراً نشان از یك تغییر روند و حركت در جهت فضا سازیهای خاص می‌دهد.

برای بنده هم تقریباً مسجل شده كه بی‌بی‌سی فارسی نیز در كنار صدای آمریكا دارد آتش میسوزاند، بدجور هم آتش میسوزاند، بلكه آتش تهیه برسر ایرانیان چارسوی عالم میریزد. تمام این جنگولك بازیها و جوسازیها و بازیهای رسانه‌ای و جنگ روانی و شبهه‌افكنی و القائات برای یك هدف هم بیشتر نیست. فقط یك هدف، آنهم این است كه فضا را برای گرفتن همیشگی حق مسلم غنی سازی و فن‌آوری هسته‌ای ولو به ضرب و زور تحریمهای فلج كننده یا بمباران هوایی و جنگ آماده كنند. این خود بحث مفصل دیگری است. فعلاً برگردیم به بنگاه آتش پراكنی بریتانیای كبیر:

در پادگان ملارد، گویا به اشتباه یا سهل انگاری یا بی‌عرضگی تعدادی از سپاهیان، مهمات عظیمی منفجر میشود، بی‌بی‌سی در همان روز (شنبه) سر از پا نمیشناسد، انگار كه مهمترین خبر عالم را كشف كرده است، لحظه به لحظه گزارش‌های هیجان‌انگیز و آدرنالین‌زا میدهد كه بله معلوم نیست چه خبر است و هی احتمالات متعددی ردیف میكند و چپ و راست از آب گل آلود میخواهد ماهی بگیرد كه همه مردم تهران و كرج و حومه و ساكنین دو استان از شرق تا غرب ترسیده‌اند و مردم فكر كردند حمله هوایی اسراییل شده و این جور تبلیغات دم دستی. بعد هم هی از مردم تاییدیه میخواهد بگیرد، كه آیا این خبر خبر مهمی نبود؟ آیا كار ما بی‌بی‌سی‌چی ها درست نبود كه حسابی پوشش دادیم؟!

اینها به كنار نكته این است كه هی بی‌بی‌سی نقشه هوایی به رخ میكشد كه اینجا پادگان است و اینجا نیست و فلان جا را شناسایی كردیم و از این نحوه القا كردنهای میلیتاریزه شده كه یعنی آمارتان را داریم و تیریپ پنتاگونی برایتان می‌آییم كه اینجا و اینجا عكس های هوایی چنین نشان میدهند، بله میشود مثبت‌اندیش و ساده‌گیر بود و گفت اینها دارند "كار رسانه‌ای بیطرفانه" خودشان را انجام میدهند، البته شرطش این است كه پرهای دم خروس بیچاره را كه از زیرعبا بیرون زده، نبینیم!

اساساً مدتهای مدیدی است كه هی بی‌بی‌سی عكسهای هوایی نشان میدهد، (حتی وقتی میخواهد در مورد زندان اوین، وزارت كشور، بیت رهبری در "خط و نشان رهبر" یا مجلس یا هرموضوع بی‌ربط دیگر خبری بدهد یا تفسیری كند) هی روی یك مكان كه سوژه خبری است زوم میكند و عكس هوایی بویژه نشان میدهد، شما را نمیدانم اما اگر كسی قدری با برداشت تصویری آشنا باشد، اینكار را نوعی كد دادن و جنگ روانی برای آماده كردن ذهنها و افكار عمومی جامعه ایرانی به حملات هوایی می‌تواند بداند و ببیند. البته شما هرطور كه دوست دارید فكر كنید و خوشبین باشید. من هم اصراری ندارم. خوب لابد شرط كار "بی‌طرفی رسانه‌ای" زوم كردن روی عكسهای هوایی و لنگلی بازی و پنتاگون گری است و مای كم سواد خبر نداریم. خوب "گوگل مپ" چیز خوبی است اما چرا نقشه نشان نمی دهند و عكس هوایی ماهواره‌ای آن اپلیكیشن را نشان میدهند؟ آٔنهم به هربهانه و برای هر موضوع باربط و بی‌ربط؟

بعد نوبت به برنامه مفرح نوبت شما رسید (بنده البته چنان بیكار نیستم كه "نوبت شما" تماشا كنم حساس شدم به آتش سوزاندن بی‌بی‌سی فارسی خواستم ببینم اینها روز شنبه چكار دارند میكنند كه با تماشای ده دقیقه از این برنامه همه چیز دستگیرم شد!)، در برنامه نوبت شما مجری خانم برنامه (كه نمیدانم اسم ایشان چیست) هرطور شده بحث "انفجار ملارد" را به اینجا كشاند كه: "چرا جمهوری اسلامی پادگانها را داخل شهرها میسازد!" (؟!!) یك بابایی زنگ زده بود در "نوبت شما" داشت حرف میزد كه: با منطقه ملارد و شهریار آشناست چون گهگاه برای تفریح و گردش به آنجا میرود، خانم مجری نوبت شما كه نه پونه قدوسی بود نه صنم دولتشاهی، با كمال نادانی یا تجاهل برخاسته از اطاعت از بالادستیها و بلكه خوش خدمتی بیشتر، بلافاصله برگشت سوال كرد: "به نظر شما چرا حكومت باید پادگانها را كنار پارك‌ها بسازد؟!!" (بله درست خواندید، ایشان گفتند "پارك ها"!!) حیرت‌آور است! شهریار و پاركها؟؟!

یعنی كه حكومت گروكشی كرده و پادگانها را آورده داخل شهر كه اگر حمله هوایی شد و این وسط غیرنظامیان هم كشته شدند، تقصیر حكومت ایران است نه كشورهای مهاجم! لابد از دید عده ای از بالادستیهای خط بده، كه امیدوارم دست كم ایرانی نباشند، الان هم بهترین موقع است كه تا میتوانیم القا كنیم كه حكومت ایران از همان ابتدا بی حساب و كتاب پادگانهایش را نچیده است، بلكه چنین روزهایی را كه خطر حمله هوایی هست میدیده كه از مردم به عنوان سپر انسانی استفاده كند، به شیوه كثیف آفیس پالیتیكس انگلیسی (رجوع كنید به سریال خانه پوشالی): اینرا من نگفتم بلكه طوری القا كردم كه شمای مخاطب خودتان به این نتیجه برسید و چون نتیجه خودتان است آنرا قبول كنید و بلكه دوست بداریدش. چنانكه چندتا از مخاطبین تلفنی برنامه هم چنین در دام افتادند).

حضرات كارمند بی‌بی‌سی ازصدر تا ذیل: اگر ریگی به كفشتان نیست، مساله مدیریت شهری پادگانها را چرا این میانه در برنامه نوبت شما وسط میكشید؟‌ از كارشناسان رسانه‌ای سوال میكنم و وجدانشان را به داوری می‌طلبم. برنامه نوبت شما كه قرار بوده حول و حوش گمانه زنی‌های مختلف در مورد اینكه "امروز در پادگان سپاه چه شده و شما چه دیده‌اید و تجربه خودتان را با ما در مورد حادثه امروز با ما درمیان بگذارید" چطور باید هی برای چندین بار و با القائات متعدد، گیر بدهد به این سوژه كاملاً غیرمرتبط و ناشیانه و احمقانه: "چرا پادگانها در داخل شهر ایجاد شده‌ا‌ند؟" و چندین و چند با روی این مساله حاشیه ای مانور بدهد و آنرا عملاً به سوال شماره دوی برنامه نوبت شما كند؟

اول اینكه باغ و مزرعه اطراف ملارد و شهریار با پارك و بوستان فرق دارند و آنها را شهرداری هیچ شهری برپا نكرده‌! باغهایی بوده اند كه از هرسو رو به نابودی هستند و البته با آن پادگانهای موردنظر سپاه هم چندین كیلومتر فاصله دارند. شهرك اندیشه و ملارد و شهریار هركدام ده كیلومتر با این پادگانها فاصله دارند. بعد هم نمیشود كه پادگان را برد وسط جازموریان كه از همه جا دور باشد (و احتمالاً مشكل حمله هوایی تمیز نیروهای ناتو به آن پادگان هم برطرف شود، نه كه غربیها دغدغه كشتن بومیان غیرنظامی كمتری دارند، ارواح اجدادشان؟!) بله سپاه سهل‌انگاری كرده در نگهداری مهمات و موشكها اما این مساله ربطی به اینكه "جمهوری اسلامی پادگانها را به داخل شهرها آورده ندارد" به طریق اولی اساساً به موضوع برنامه "نوبت شما": "امروز شما چه دیدید و شنیدید در مورد این انفجار"، ربطی ندارد، مگر اینكه بی‌بی‌سی فارسی بخواهد برنامه‌های غنی‌سازی شیطنت و القائات خودش را با درصد خلوص بالایی ادامه دهد. برنامه ای با موضوعی بسازد، اما اجندای هماهنگ دیگری را پیش ببرد.

درثانی هركسی با مختصر فكری، اگر ریگی به كفشش نباشد، میفهمد كه مساله پادگانهای داخل شهر، مساله مدیریت شهری است و دستی امنیتی هم پشت این ماجرا نیست. اتفاقاً سالهای سال است كه این مسائل در حوزه مدیریت شهری مطرح و بحث شده و سالهای سال است خود جمهوری اسلامی دنبال حل كردن این مساله بوده و برنامه زمانبندی هم داده، اتفاقاً در مورد پادگانهایی مانند پادگان جمشید، جی، باغشاه، عشرت آباد، دوشان تپه و قلعه مرغی و ... صدق میكند و نباید فراموش كرد كه این پادگانها چندین دهه پیش برپا شده‌اند و در آن زمان در حاشیه شهرها بوده اند، چه باید كرد كه شهرها در چند دهه گسترش پیدا كرده اند و تمام پادگانهایی را كه زمانی بیرون از محدوده شهری بوده اند از هرسو دربر گرفته‌اند. واقعاً خیلی رو و وقاحت میخواهد كه كسی چنین پدیده‌ای طبیعی و تدریجی را تعمدی بداند و بلكه آنرا گردن جمهوری اسلامی هم بیاندازد، آنهم توسط رسانه رسمی دولت فخیمه بریتانیای كبیر!

اما راجع به پادگانهای سپاه در آن منطقه انفجار كه دیگر اصلاً قیاس مع الفارق است و واقعاً این مناطق بیرون شهرهای تهران و كرج هستند و هركس مختصر عقلی داشته باشد میفهمد كه پادگان را نمیشود برد وسط دریاچه حوض سلطان و كویر لوت ساخت كه خیال بنگاه خبرپراكنی بریتانیای كبیر هم راحت شود و لذا در حملات هوایی هم دوستان خلبان ناتو (!)، رفقای تعدادی از عزیزان روشنفكرمان كه لطف فرموده‌اند راه نجات ایران را در بمباران می‌بینند!، و موشك پران های ناوهای جنگی و زیردریایی ها بتوانند كار تمیز انجام دهند!

جالب اینجاست كه كسانی هم در "نوبت شما" زنگ میزدند و میگفتند كه جمهوری اسلامی میخواهد "با آوردن پادگانها به داخل شهرها" (؟؟ بله؟! بله درست خواندید، كامنت دو سه نفر در برنامه نوبت شما دقیقاً با همین عبارات بود!) "از مردم به عنوان حفاظ و سپر انسانی استفاده كند و از كشته شدگان غیر نظامی حملات هوایی بهره برداری تبلیغاتی كند!"

واقعاً وقاحت تا كجا؟ همه اینها كه گفتم آیا واقعاً بدبینانه و توهم آمیز و غلو و "اور ریكت" هستند و انشالله گربه است؟‌ ما هم امیدواریم كه اشتباه كرده باشیم، اما چه كنیم كه شواهد زیاد هستند.

البته بحث اینكه سرداران معظم جهادخودكفایی سپاه توان و لیاقت حمل دوتا كلاهك موشك و برقرار كردن سیستمهای ایمنی سفت و سخت را در پادگانها ندارند البته بحث شیرین دیگری است.

حرف و گفتنی زیاد هستند و وقت بنده بدلیل گرفتاریهای زیاد كم. اما باز در مورد شیرینكاریهای بی‌بی‌سی و كلاً كشورهای غربی (هركدام جداگانه)، گاه و بیگاه خواهم نوشت.

پی‌نوشت: با كلیت بی‌بی‌سی فارسی مشكلی جدی ندارم، به شرط اینكه حواسمان به مارمولك بازیشان باشد كه در چند هفته اخیر كاملاً در خط وزارت خارجه بریتانیا حركت میكنند و این مساله را خواهیم شكافت كه اساساً منافع بریتانیا در مورد ایران چیست و كدام استراتژی را دارند پیگیری میكنند، مستقل از اینكه در حال حاضر خود امثال ما هم چه زاویه دید زیادی با حكومت كنونی ایران داریم.

بی‌بی‌سی دقیقاً از چند هفته پیش كه وزارت خارجه بریتانیا مواضعی تندتر علیه ایران ارائه كرد، تندتر و در جهت آن فضا سازی شروع به حركت كرد و اینكار را هم با مارمولك بازی خاص خودش انجام میدهد و در میان برنامه های خوب و عادی خودش اینها را با ضربآهنگ زیادی دارد پخش میكند.

اما شاهد هم از غیب رسید. این مقاله را بخوانیم تا متوجه شویم كه بی‌بی‌سی در چه مدار جدیدی افتاده است.


Labels: , ,

3 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Friday, September 23, 2011



جنجال در سرن

سرعت ذره نوترینو در سرن جنجالی به پا كرده است و سرعت این ذره، بالاتر از سرعت نور اندازه گیری شده كه ناقض نسبیت خاص است.

احتمالاً باید متنظر ماند تا خبرهای موثق‌تری از گزارشگران علمی و خود دانشمندان و دوستان فیزیكدان خواند.

دو احتمال میدهم:

الف) خطای اندازه‌گیری در دستگاهها ناشی از خطاهای مختلف در سیستم اندازه‌گیری، كالیبره كردن، پردازنده ها، انتقال و پردازش داده‌ها، آشكارسازها و ...

ب) احتمال وجود خطای سیستماتیك (مشابه عدم قطعیت) در اندازه‌گیری ذرات سرعت‌های بالا و نزدیك به نور كه احتمال باز شدن یك فضای تئوریك جدید در نظریات كوانتمی-نسبیتی ممكن است باز كند. تنها یك حدس خام میزنم و اگر چنین چیزی باشد، یك انقلاب جدید در فیزیك خواهد بود.

احتمال آخر هم صحت آزمایشها و نقض شدن نسبیت خاص خواهد بود كه به حد كافی جنجالی و انقلابی هست كه در موردش فعلاً نمیشود فكر كرد!

باید منتظر ماند و دید.

در این میانه هم بی‌بی‌سی فارسی "قانون طلایی" خود را فراموش كرده، تیتر بی‌بی‌سی این است: "کشف ذره‌ای که قوانین شناخته شده فیزیک را نقض می‌کند". این چه جور تیتر زدنی است؟ گویی كه ذره نوترینو تازه كشف شده است!

پی‌نوشت: در این لینك اطلاعات خوبی یافتم. با اطلاعاتی در این مقاله بطور محدود آمده و باتوجه به قدری محاسبات ساده درمی‌یابیم دانشمندان سرن با حدود دو و نیم هزارم درصد سرعتی بالاتر از سرعت نور (اینطور كه میگویند برای حدود شانزده هزار نوترینو) مواجه شده‌اند. مساله اینجاست كه با محاسبات من، حدود شانزده درصد از این مقدار میتواند خطای اندازه‌گیری باشد (كه البته داده ها كامل نیست كه آیا این مقدار خطای كل سیستم است یا نه، بعید است كه دانشمندان خطاهای ناشی از زمان واكنش آشكارسازها، زمان نمونه‌برداری و تبدیل به دیجیتال و كد، زمان پردازش و ... را ندیده باشند) نكته مهم این است كه علی‌الظاهر و اینطور كه از حواشی برمی‌آید، ما با یك طیف داده تصادفی مواجه نیستیم (اگر خطای اندازه‌گیری عامل عمده باشد باید طیف بین سرعت نور و این سرعت، تابع توزیعی چون منحنی نرمال نشان دهد (اگر تابع توزیع دیگری مانند لاندا باشد خود سرنخ دیگری بدست میدهد)) بلكه بیشتر مساله‌ای سیستماتیك به نظر میرسد.
به هرحال اطلاعات شفاف و كافی نیستند.

پی‌نوشت دو:
گزارش بررسی دانشمندان پیرامون سیستم اندازه‌گیری نوترینوها در سرن، گزارش مفصلی است و وقت نكرده‌ام هنوز تمام جزییات را تا آنجا كه به بیشتر به اندازه‌گیری و پردازش سیگنال مربوط میشود و میفهمم، بخوانم. اما خلاصه كلام اینكه فعلاً دانشمندان تعمداً تصمیم گرفته اند تا بررسی دقیقتر و تكرار تحقیقات آزمایشگاهی در مورد یافتن عوامل "تاثیرگذار سیستماتیك" در این آزمایشها، كاری در زمینه تئوری‌پردازی و پدیده‌شناسی فعلاً انجام ندهند. ممنون از پویا پویایی عزیز به خاطر همخوان كردن در فیس‌بوك.

Labels: , ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Thursday, September 22, 2011

شهادت مهدی خلجی در كنگره

مهدی خلجی در كنگره آمریكا حاضر شده و گزارشی در مورد وضعیت حقوق بشر و راهكارهای پیشنهادی برای زیر فشار بیشتر قرار دادن مقامات كلیدی جمهوری اسلامی بر سر این موضوع، اصطلاحاً تحت عنوان شهادت اقامه كرده است. چند نكته سردستی و داغاداغ و در حاشیه می‌نویسم:

الف) اینكه در زمینه حقوق بشر به ایران فشار وارد كنند ایده خوبی است اما اینكه آنرا به پرونده هسته‌ای ایران و تروریسم بچسبانیم، خیلی موافق نیستم. بحثش هم مفصل است كه شاید وقت دیگری بنویسم.

ب) یك نكته جالب اینكه اسامیی كه مهدی خلجی در مرحله اول اعلام كرده، دقیقاً همان افراد اعلام شده در مستند بی‌سابقه و جنجالی بی‌بی‌سی "خط و نشان رهبر" هستند، به نظر نمی‌آید كه مهدی خلجی از روی دست بزرگمهر شرف‌الدین تقلب كرده باشد، بیشتر عكس قضیه درست‌تر بنظر می‌آید!

پ) در این میانه ظاهراً نوعی هماهنگی سازمانی دارد بین لندن و واشنگتن ایجاد میشود و علیرغم جدی نگرفتن اولیه از دید بنده، ظاهراً مستند بی‌بی‌سی چندان هم اتفاقی و بی‌منظور به نظر نمی‌آید. از این واقعه البته استقبال نمیكنم.

درحاشیه: نام "حسن رحیم‌پور ازغدی"، (روشنفكر مكتبی-فحاش!) به اشتباه "رحیم ازغدی" نوشته شده است كه البته باعث تعجب است.


مرتبط:
مسعود برجیان (*)
مانی ب. (*)

Labels: , ,

3 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, September 18, 2011


ورشكستگی بلاك باستر كانادا

شركت بلاك باستر (Blockbuster) كه كرایه دهنده فیلمهای سینمایی و بازی بود در كانادا ورشكست شده و از چند روز پیش تمام دارایی های خود (فیلمها و بازیها) را به حراج گذاشته است.

حیف شد. من و همسرم تلویزیون تماشا نمیكردیم (با اینكه كابل تلویزیون داریم اما عملاً هیچ استفاده ای از آن نمی‌بریم) و گهگاه به جایش فیلم می‌دیدیم. داون لود كردن فیلم را دزدی و تعرض به حقوق پدیدآورندگان محصولات فرهنگی میدانیم. گیرم كه دوستانی توجیهات ضد استثماری (!) هم برای آن پیدا میكنند. دزدی دزدی است. میخواهد ایده وبلاگی باشد میخواهد یك فیلم باشد.

به هرحال از تماشای آنلاین فیلم یا سفارش آن از طریق سرویس‌دهنده‌های كابلی تلویزیون هم خوشمان نمی‌آید، فیلم را اگر می‌رسیدیم در سینما می‌دیدیم وگرنه اگر فرصت اكران از كف میرفت، باید در بلاك باستر میچرخیدیم و بین چند فیلم یكی را انتخاب میكردیم.

این پرسه زدن در میان فیلمها، حتی فیلمهای درپیت هالیوودی كه با نگاه به روی جلدشان تمام داستان را تا ته میشود حدس زد، دوست داشتیم. این بالا و پایین كردن فیلمها و هربار مذاكره در مورد اینكه امشب چه فیلمی خوب است ببینیم، برایمان جالب بود.

امروز سالن بلاك باستر محله مان خالی شده بود. منظره غم‌انگیزی بود. حیف. احتمالاً دنیای كتابهای كاغذی هم كم‌كم تحت تاثیر قرار میگیرند.

پی‌نوشت: مطلب ناكامی فعالیتهای جمعی فراموشم نشده است، حرف و گفتنی در این مورد زیاد دارم آنرا موكولش میكنم به وقت مناسب بدلیل اینكه متاسفانه كسانی ممكن است فكر كنند كه این چیزها را برای هدف قرار دادن برنامه خاص و فعالیتی كه اخیراً انجام گرفته است و پاسخگویی غیرمستقیم مینویسم، این حرفها قدیمی هستند و تنها دوباره چكیده و وبلاگی از نو صورت‌بندیشان میكنم.

Labels: , ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Saturday, September 03, 2011


به مناسبت روز وبلاگهای فارسی و هفته وبلاگنویسی

درود بر همه

هفته وبلاگ‌نویسی است و به این خاطر سعی میكنم بیشتر در اینجا بنویسم. ادای دینی است به وبلاگ خودم و خوشحالم كه گهگاه اینجا چیز میز مینویسم. علیرغم اینكه تعامل و تضارب آرا در فیس بوك بهتر و روانتر و انگیزه های كار در آنجا بیشتر است اما كار فیسبوك نهایتاً بسیار محدود است. دوست دارم دیگران هم پرده كركره های وبلاگهایشان را بالا بزنند، گردوخاك و تار عنكبوتها را كنار بزنند و بنویسند و از نوشته های آنها استفاده كنم و بهره ببرم. بویژه خیلی خوشحالم كه دوستان خوب دانا و بامطالعه مهندس مسعود برجیان و سهیل جان‌نثاری برگشتند و كار وبلاگنویسی را جدی دوباره شروع كردند.

همین دیگر! در وبلاگهایمان بیشتر بنویسیم بهتر است. هفته وبلاگنویسی و روز وبلاگنویسی فارسی بر همه دوستان وبلاگ‌نویس و وبلاگخوان، خصوصاً قدیمیهای این عرصه خجسته باد.

دوستان وبلاگنویس قدیمی شوری در سر گرفته اند و تلاشی به پا كرده اند. سپاس از تك تك آنها. امیدوارم كه حداقل گاه و بیگاه هم كه شده چیزی بنویسند. اجازه بدهید كه زیاد در این مورد حرف نزنم و كلاً بنویسیم كه قطعاً كار نوشتن ما در وبلاگهایمان برد خوبی دارد حتی در این زمان كه ارتباط دوطرفه بین خواننده و نویسنده و نیز ارتباطات شبكه ای وبلاگها در بلاگ سپهر محدودتر شده. در این مورد شاید قدری وقت باشد بیشتر بشود واكاوی كرد. سخت نگیریم و بنویسیم.

یكبار دیگر روز وبلاگهای فارسی و هفته وبلاگنویسی برهمه شما خجسته باد!



_________________________

یادآوری بسیار مهم:

دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.

در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

مجبورم این توضیح را هربار پای هریك از نوشته های خود (ممكن است با قدری بازنگری برحسب مورد) بیاورم.



Labels: , , , ,

9 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, July 20, 2011


صدسالگی تولد مبدع ایده دهكده جهانی

اشاره: مدتی است اینجا خاك خورده و حرفی ندارم بزنم و دل و دماغ سیاست هم ندارم. نه اینكه بخواهم راه خودم را جدا كنم كه معتقدم راست و سرراست و بی‌تعارف بهتر است اصلاً تا زمانی كه زمینه كار سازمانی و جمعی و هدفمند و دموكراتیك نداریم، آدمها را جلوی توپ نفرستیم و دیگران را مانند زندانیان سیاسی و شیخ و مهندس جسارتاً به گا ندهیم (با عرض پوزش، واژه‌ دیگری كه بتواند پیام را برساند مدتهاست میگردم و نیست) اگر میخواهیم هردم به یك مزاج باشیم. بگذریم و بگذریم و بگذریم كه بدجور تلخم از این همه دم‌دمی مزاج بودن و بی‌فكری و بی‌همتی و بی‌مسوولیتی‌مان، خودم هم در این میان مستثنی نیستم. بگذریم و بگذریم. به امید روزهای بهتر در دهه‌های آینده.


خواستم این را عرض كنم كه:
فردا صدمین زادروز حضرت مارشال مك‌لوهان است در شهرمان ادمونتون. ایده دهكده جهانی واقعاً جهانی شد و جهان آخر سر دهكده شد. افسوس كه در این شهر كسی او را نمیشناسد، بعید میدانم بیش از نیم درصد مردم این شهر او را بشناسند، نه اینكه گمان ببریم در جای دیگری مثلاً تورانتو یا ونكوور وضع خوب است. مهم این است كه مردم پشت چراغ قرمز می‌ایستند و به قانون تاحد خوبی احترام میگذارند و كارجمعی را خوب بلدند و در میان دعواها به حرف هم گوش میدهند ببینند نكته‌ای در حرف طرف مقابل هست یا نه و چه كار باید كرد برای حل مشكل و چیزهای ساده‌ای از این دست كه در كودكستان بهشان آموخته اند بكار می‌بندند. نیازی هم به صادرات چند ده هزار روشنفكر و اندیشمند و صاحبنظر و متخصصین صاحب رسانه ندارند. بگذریم.

باری، هم او جهانی شد هم ایده‌اش جهان را درنوردید، چون درست می‌دید آینده را.

Labels: , , ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, April 17, 2011


حكایت تكراری دویچه‌وله (۲)

معصومه ناصری عزیز در دفاع از رایی كه داده و در دفاع از وبلاگ "از قند غزل‌آلا"، لطف كرده چیزی نوشته است. میگوید "دموكراسی دردسر دارد"، لب حرف این نوشتار هم همین بود كه دموكراسی فقط درست كردن چند گزینه و رای دادن به آنها نیست. چندین و چند سال بحث وبلاگنویسها درباره این موضوع درگرفته و به نتایجی هم رسیده است، این بحث ها باید دیده شوند (كسانی كه در این روند دموكراتیك صاحبان حق هستند و هرچه قدیمی تر باشند، به حكم تجربه نظراتشان معمولاً شنیدنی‌تر است، این به معنی این نیست كه شایستگان و نخبگان جدیدتر و نظراتشان در این وادی نادیده گرفته شوند) از جمله اینكه امروز تعدادی از دوستان كم‌كم در مورد لزوم مساله مهمی به نام طبقه‌بندی وبلاگها و انتخاب برگزیدگان در هرطبقه یا لزوم تشكیل سندیكا حرف میزنند از جمله آرمان امیری عزیز. خوب این یك گام به جلو است به شرطی كه بحثش پیگیری شود. حرف در این زمینه زیاد است. واقعیت اینجاست كه بلاگ‌سپهر بسیار گسترده است و حتی یك هیات داوران سه یا پنج نفره در زمان محدود هم نمیتواند ابعاد و حدود و ثغور آنرا مشخص كند چه برسد به اینكه از میان این كهكشان ده وبلاگ برگزیند. اجازه بدهیم خود وبلاگ‌نویسان روش انتخاب را مدون كنند و خودشان در یك مكانیسم دموكراتیك و جامع و چند مرحله ای انتخاب كنند كه برگزیدگان بین خود را چگونه باید انتخاب كرد، نهایتاً خروجی این انتخاب هم تنها یك گزینش ساده باشد و به اطلاق عنوان برترینها نیانجامد. اگر این كار عظیم شدنی نیست و مسائل و مشكلات سندیكا یا هرنوع جمع شدنی و تجربیات منفی كار جمعی همچنان برسرراه موانع عمده‌ای ایجاد كرده است، به عنوان یك حداقل هركس كه خود را دلسوز و غیرتمند وبلاگها میداند، هرازچندگاه چند وبلاگ خوب را به دیگران معرفی كند، نمیشود؟‌


معصومه میگوید: "واضح و مبرهن است که روند انتخاب وبلاگ برتر با این شیوه‌ دویچه وله یک نوع دموکراسی ناقص است". خوب زنده باد! معصومه عزیز غیرتمندی كند و به جای اینكه بگوید "رای من كجاست؟" (كه خوب البته رای او و همفكران جای دوری نرفته و اتفاقاً خوش جایی نشسته است)، لطف كند و بیاید مشكلات دموكراسی ناقص دویچه‌وله‌ای را بریزد روی دایره، دوستان دیگر وبلاگ‌نویس و بلاگ‌دار هم بیایند همفكری كنند. غیرتمندی در دموكراسی و دفاع از حق و حقوق خود تنها شامل شعار "رای من كجاست" نیست، هزار سوال دیگر هم باید پرسید و همدلانه و همفكرانه راه حل پیشنهاد داد. میدانم كه معصومه ناصری عزیز سردبیر سایت مردمك كه دقت نظر و وسواس كاری او قابل تقدیر است در این موارد بیكار نبوده و فكر كرده است و طرحهایی هم داشته است، چرا خود به فكر برگزاری یك جشنواره مشابه نیست؟

اما نكته فرعی اختلاف سلیقه‌ای است كه در این میان وجود دارد، شخصاً از یك وبلاگ فحاش خوشم نمی‌آید، حتی اگر به زعم دوستان خوب روزمره‌نویسی كند به قول دوستانی مانند همایون خیری (كه خودش یكی از خواندنی ترین وبلاگها را دارد) نگاهش هم موشكافانه است. از دید بنده نگاهش قابل تامل است اما نظر بنده این است كه این لحن و این سبك عصبی‌نویسی به حد كافی در جامعه ما گسترده شده است و نباید بیش از این تبلیغش كرد، میشود تبلیغ بیشتر همین وضعیتی كه در كل جامعه از جمله جامعه رسانه‌ای، سیاسی، حتی روشنفكری داریم، كه همه دارند به هم فحش میدهند. حرف بنده این است كه از این وبلاگها هم اگر میخواهیم تقدیر كنیم یا معرفی‌شان نماییم یك كانال ویژه به این كار اختصاص دهیم، معصومه ناصری عزیز كه چنین غیرتمندانه چمدان برزمین نگذاشته لطف میكند و وقت میگذارد و سوال میپرسد. لطف كند از همین دوستانی مانند قند غزل‌آلا كه قلمشان را می ستاید در سایت مردمك استفاده كند، چرا بهترین وبلاگ فارسی را در حتی در وبلاگهای خودشان معرفی نكرده بودند دوستان؟ آرش عزیز كه داور مسابقه است تازه امروز شروع كرده به معرفی چند وبلاگ. خوب قند غزل آلا قبلاً كجا بود؟ و حالا كه دوستان با چنان قرص و محكمی میگویند این بهترین وبلاگ فارسی است خوب لطف كنند لوگوی این وبلاگ را مانند لوگوی میرحسین یا هركس دیگر كه به او رای داده‌اند بردارند و بالای وبلاگ خود در بهترین نقطه و برصدر همه لوگوهای دیگر بزنند. بد میگویم، غیرمنطقی یا غیرادبی میگویم؟

كسانی كامنت‌گذار و ناشناس به بنده فحش می‌فرستند (همانطور كه در پست قبلی هم توضیح داده‌ام، اگر كسی نام خودش را به همراه ایمیلش بفرستد و ناشناس نماند نظرات را منتشر میكنم وگرنه كه چنین نخواهم كرد تا همه بیاموزیم كه مسوولیت كارهای خود را برعهده بگیریم)، عمده عرض من این بود كه مسابقه دویچه‌وله را نقد كنید و از آن انتخابی كه قبول داریم مشكل دارد ایراد بگیریم، عجیب است كه كسانی فكر كرده‌اند كه كسی چون بنده دشمنی و خصومتی شخصی با وبلاگ "در قند غزل‌آلا" دارم یا میخواهم سنگ خودم را به سینه بزنم، (در حاشیه این هم در نوشته دوست عزیز معصومه جالب است كه قند غزل آلا اگر فحش ركیك بدهد میشود نگاه خلاقانه و ادبیات، جایزه هم حق مسلم او است و به عنوان "بهترین وبلاگ فارسی" باید او را مانند تاج برسر نهاد، اگر یك نقدی از یك بابایی بگوید ایشان خودش میگوید مشكلی عصبی بودن دارد (كه خوب نوعی بیماری روانی است، اسم بیماری روانی كه می‌آید ما ایرانیان گمان داریم كه طرف را باید در امین آباد به زنجیر بست! نه سرماخوردگی هم بیماری بدنی است، سرطان و ایدز هم همینطور) و چرت نویسی كرده است، اسم این نقد (كه قبول دارم تند هم بوده) میشود "شلنگ گرفتن" و بی‌ادبی كردن! این معیارها و استانداردهای دوگانه برای من جالب بوده‌اند)، نه كسی چون من دنبال نام و نان است كه سالهاست دارم در همین وبلاگ خود مینویسم و انواع و اقسام پیشنهادهای كاری را رد كرده ام (یكی هم همكاری با همین سایت مردمك كه دست كم این یكی را معصومه عزیز مستقیم خبر دارد و میتواند گواهی بدهد) نه دنبال این هستم كه نام و نان كسی را خراب كنم نه دنبال كینه جویی و بدخواهی برای دیگری نه دنبال دردسر درست كردن و خراب كردن دوستانی مانند آرش آبادپور یا فرناز سیفی. اگر دوست ما كسری صاحب وبلاگ "در قند غزل‌آلا"، از دید دوستان "بهترین وبلاگ فارسی" است، بنده چنین انتخابی را به دوستان تبریك میگویم و از اینكه چنین غیرتمندانه (منظورم اینجا معصومه نیست) به بنده فحش و فضیحت می نویسند و از این كار "ادبی" حمایت دلیرانه میكنند، خوب چه عرض كنم! امیدوارم از "خلاقیت" و "نگاه موشكافانه" دوستمان كسری هم همه این دوستان صاحبنظر از این به بعد بیش از پیش استفاده كنند و همه دوستان موفق باشند. عجیب است كه كار به جایی رسیده است كه بنده یكی از قدیمیترین وبلاگ‌نویسان حی و حاضر كه سالها در مورد بلاگداری در بلاگ‌سپهر در عین تواضع و فروتنی قلم زده، این روزها حق اظهارنظر در مورد موجودی به نام وبلاگ را هم ندارد. خوب مهم نیست. انتظار چه چیزی غیر از این میشود در جامعه فعلی (حداقل از دید بنده) داشت؟

تذكر مجدد: هرگونه كامنت درصورتی منتشر خواهد شد كه كامنت‌گذار محترم نام خود را بنویسد و یك ایمیل تماس به بنده جهت گفتگو و همفكری بدهد، از نظرات دوستان استفاده میكنم. اگر كسی شجاعت انجام كار دیگری جز فحاشی بزدلانه و غیرمسوولانه را ندارد برایش عمیقاً متاسف هستم. خبر بدهید، گفتگو میكنیم. فحاشی كنید، سكوت میكنم و برایتان تندرستی و شفا آرزومندم.

Labels: ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Wednesday, April 13, 2011


حكایت تكراری دویچه‌وله


امسال گفتم مسابقه دویچه‌وله را زیر سبیلی در كنم و چنین كردم. رمق و حوصله‌ای دیگر نبود، نمیدانم شاید هم به خاطر این بود كه دوست ما آرش كمانگیر امسال خودش داور مسابقه شد. ما هم كه هرسال مفصل در این مورد حرف میزنیم، امسال را به هر دلیل سكوت كرده بودم تا اینكه دیروز دیدم با عرض معذرت فراوان و بی‌تعارف چه نتیجه تاسفباری از یكی از مهمترین نتایج این "مسابقه"، یعنی "بهترین وبلاگ فارسی زبان" درآمده! نتیجه را هم از طریق وبلاگ مدیار عزیز مجتبی سمیع نژاد كه در فیس بوك خود همخوان كرده بود، دیدم وگرنه كه اصلاً‌ هیچكدام از این اخبار را اساساً پیگیری هم نكرده بودم.

همانطور كه عرض كردم نه تنها بنده بلكه خیلی های دیگر از دوستان حرفهایمان را قبلاً چه در قالب بحث نظری چه موارد عینی سالهای سال زده‌ایم، عجالتاً جهت اطلاع دوستانی كه شاید خبر نداشته باشند پیوندی به نوشته های پارسال خود میدهم (اینجا و اینجا) به هرحال ادعایی هم ندارم. اشتباه هم زیاد میكنم اما جانب نقد همدلانه و دلسوزانه را فرو نمیگذارم و همه باید به هم فیدبك بدهیم. منتقد هم نیازمند نقد است و من از نقد آنچه كه نقد كرده‌ام یا عملكرد خودم همیشه استقبال میكنم. حساب دوستی ها هم كاملاً جداست.

باری برگردم به حرف خود. دوستانی هم آنجا امسال زحمت كشیدند كه كار را بهتر كنند البته امسال خرابتر كردند. دردسرتان ندهم، عنوان "بهترین وبلاگ فارسی" عنوانی بی‌معنی و دردسرساز است و اساساً نقدهای زیادی به اینكار زده شده. اما اینبار خیلی ماجرا جالبتر از این حرفها شد، امسال وبلاگی كم‌مایه این عنوان را گرفته كه نویسنده آن عامیانه‌نویسی یا نوشتن محاوره‌ای هم بلد نیست و حتی در قید و بند رفع اشكالات فاحش نوشتاری و املایی نوشته های بی‌مایه خودش كه شخصی‌نویسی كرده هم نیست (البته شخصی نویسی ایرادی ندارد و هنگامی كه وبلاگها تا حد نسبتاً‌ معقولی طبقه‌بندی شوند (هرچند اینكار به طور دقیق و كامل انجام شدنی نیست) آنوقت میشود جوایزی هم به برگزیدگان (و نه برترینهای) آنها داد) و نوشته هایش هیچ پیام و منظور و هدف مشخصی ندارند و پرهستند از فحاشی، حرفهای زشت و ركیك و كاملاً بی ادبانه. خوب اشكال ندارد وبلاگ است و گاه ممكن است كسی فحشی هم بنویسد. اما صاحب این وبلاگ خودش اعتراف می‌كند كه بیماری روانی Anhedonia دارد كه از اثرات آن نارضایتی و غرغركردن همیشگی و در نوع حاد آن فحاشی است، دقیقاً همین كاری كه این دوست وبلاگنویس دارد انجام میدهد و اكنون عنوان بهترین وبلاگنویس فارسی گرفته است! از همه دوستان خصوصاً آنها كه دست كم یكی دو سال سابقه وبلاگ‌نویسی دارند، خواهش میكنم به وبلاگ این دوستمان مراجعه كنند و با نشان دادن و نقد دو سه مطلب از ایشان به بنده نشان بدهند كه نوشته های درخور و شایسته خوانده شده این آقا كجا هستند و به چه دلیل این وبلاگ برترین وبلاگ فارسی یا یكی از برترین ها باید باشد؟

سعی میكنم اینجا قضاوتی بیشتر و پیشتر از آنچه كه معطوف به نتیجه شده، نكنم اما نمیدانم واقعاً برچه اساس این وبلاگ انتخاب میشود هیات داوران آنرا برمیگزیند و برمیكشد و بعد با سیستم اشتباه رای‌گیری كه امكان اخذ رای هر بیست و چهارساعت یكبار را به هركاربر فیس بوك و توییتر میدهد، فرصت سؤاستفاده و تقلب را برای هواداران این وبلاگ‌نویس فراهم‌ میكند - كه خودش هم احمدی‌نژادی جوگیر شده و با زبانی بد و فحاش، تبلیغ تقلب هم میكند - كه در روز آخر نهایتاً نتیجه به نفع این وبلاگ برمیگردد؟

این وبلاگ چطور انتخاب شده و چگونه و حتی با چه متر سنجشی میتواند یك وبلاگ برگزیده باشد چه برسد به اینكه عنوان مفسده برانگیز "بهترین وبلاگ فارسی‌" را هم از آن خود كند؟ به نظرم در همان ابعاد پراشتباه دویچه وله هم بی‌تعارف از این نظر خیلی پسرفت كرده‌ایم.

سخن را به درازا نكشانم اینجا. همینقدر گفتنی است كه دوستان ناخواسته دارند سرسری‌نویسی، پوچ‌نویسی و بی‌منظور نویسی، سیاه مشق كردن و توییت كردن و در اینجا و در این مورد، وبلاگی چنین مبتذل، به قول ناصرخالدیان عزیز كه جایش واقعاً خالی است، جسارتاً "توالت‌نویسی" را بال و پر میدهند و تشویق میكنند.

این بساط "بهترین وبلاگ فارسی" واقعاً هیچ خدمتی به كسی حتی به خود دویچه‌وله هم نمیكند، نه كسی از میان وبلاگ‌نویسانی كه كار وبلاگنویسی برایشان جدی است این فعالیتها را جدی میگیرد (اگر كسی قبول ندارد كل سپهر وبلاگی را گوگل كند و ببیند چند نفر در این مورد چه مثبت چه منفی نوشته‌اند، بدون اغراق غیر از كاندیداها (كه تعدادی از آن دوستان هم كه وبلاگهای خوبی دارند با اكراه حاضر به معرفی وبلاگ خود و اعلام برگزیده شدن و كاندیداتوری خود در مسابقه دویچه وله شده‌اند)، شاید ده یا دست بالا بیست وبلاگ هم در این كهكشان پهناور نشود پیدا كرد كه اساساً چیزی در این مورد نوشته باشند!)، نه این كاری مفید برای ارتقای وبلاگنویسی است، نه كاری منصفانه است و نه دردی از دردهای وبلاگها درمان میكند.

البته تعدادی از وبلاگهایی كه امسال انتخاب شده بودند خوب بودند، اما اصل و اساس كار با این شیوه غلط اندر غلط، بر اساس آنچه كه بارها گفته شده اشتباه است و تذكر داده شده و نیازی به تكرار نیست (با این همه داوطلبانه در این مورد حاضر به گفتگو و مناظره مكتوب وبلاگی هستم) امسال رفتن به فیس بوك و توییتر و رای جمع كردن از كاربران عمومی و غیرپیگیر در كار وبلاگ‌نویسی و غیرعلاقمند و غیرفعال در اینكار و همچنین فراهم كردن امكان تقلب چندباره رای دادن، كار را بدتر از همیشه كرد. دست كم میشود در این شیوه غلط مضاعف هم قدری طوری عمل كرد كه نتایج منصفانه‌تر باشند. متاسف هستم كه امسال نیز چنین نشد و بلكه نتیجه كلی خیلی منفی از آب درآمد، هرچند كه شكی ندارم دوستان زحمت كشیده‌اند.

متاسفانه غم‌انگیز است كه حاضر نیستیم حرفهای همدیگر را بشنویم و حكایت كار ما حكایت غریبی است. اینجاست كه باید گفت اگر كاری از دستمان برنمی آید و فقر فرهنگی كشور را برداشته ما دست كم به این ابتذال دامن نزنیم و ذائقه مردم را از اینی كه هست بیخودتر نكنیم با چنین جایزه دادنهایی.

بقیه حرفها باشد برای سال بعد اگر عمری باقی بود! شاید روزی وبلاگنویسانی پیشكسوت‌تر و قدیمی‌تر (تنها بدلیل سابقه بیشتر در كار وبلاگنویسی) جمع شدند و طرحهای موجود را بررسی و عملیاتی كردند و از دوستان جدیدتر هم كمك گرفتند، در این زمینه هم سال پیش نوشته بودم نیازی به تكرار نیست و چنین طرحهایی عملی هستند (طرحها هم میتواند به همفكری، بررسی و شور بیشتر گذاشته شوند)، ده نفر آدم پایه كار میخواهد كه متاسفانه در این جامعه كم رمق و بی‌انگیزه فعلاً كاری نمیتوان كرد. اما به هرحال روی طرحهای عملی شدنی كه برگزیدگانی در بخشهای مختلف معرفی شوند، كار و فكر شده و تا حدی هم محك خورده. برای چندمین بار یادآوری میشود هیچ كس بهتر از خود وبلاگ‌نویسان نمیتوانند وبلاگهای خوب و برگزیده را در بخشهای مختلف (و نه عنوان مفسده برانگیز "بهترین وبلاگ‌نویس") به خوانندگان وبلاگها انتخاب و معرفی كنند. غرض اینكه كارهایی میشود كرد و تنها انتقاد بی‌پایه و اساس و بدون همراه داشتن راهكار جایگزین نمیكنیم. بلاگ‌سپهر فارسی واقعاً خودش كارها میتواند بكند و چند جشنواره به موازات هم میتوانند وبلاگهای خوب را كه تعدادشان كم نیستند، هرچند در مجموع كم كارتر شده‌اند، معرفی كنند. به هرحال همت جمعی میخواهد و نشدنی نیست.

از همه این حرفها كه بگذریم، شادی و تندرستی همه دوستان را آرزومندم.

Labels: ,

0 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, March 21, 2011


برنامه نوروزی امسال بی‌بی‌سی فارسی

هادی خرسندی نمیدانم چرا به جای خنداندن مردم كینه‌ورزی با اصلاح‌طلبان و خط امام كرد؟ وقت شادی نوروزی است نه تسویه حساب با خط امام و موسوی و مسخره كردن حجاب گل باقالی زهرا رهنورد و "كیسه" خواندن آن حجاب و یا مضحكه كردن "گنده" بودن "نوه امام" (حسن خمینی). بعد هم كه شروع كرد به پاچه‌خاری احمدی‌نژاد. كاری ندارم احمدی نژاد و تیمش هم گاه كارهای خوبی هم ممكن است كرده باشند. نكته این است كه امیدوارم این دوستان قدری هم فكر كنند كه نوروز وقت تسویه حساب و اساساً حرفهای تند سیاسی زدن و تبلیغ سیاسی نیست.

"گلهای ماندگار"، كار مسعود بهنود بسیار خوب و حرفه‌ای بود و اساساً یكی از بهترین برنامه های تولید شده در تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی از ابتدا تا كنون بود.

"آبدارچی"، مستند حمید جبلی در مورد "احمد آقا" تداركچی و عاشق سینما، كاری بسیار عالی بود و اشك بر چشمها جاری میكرد. درك حمید جبلی و خانواده بنی‌اعتماد-كوثری از "زیر پوست شهر" را بگذارید در كنار درك بعضی از دوستان كنار گود از جامعه ما. بگذریم. شاید زمان پخشش برای بعد از تحویل سال مناسب نبود.

اما خود برنامه های اجرای موسیقی در موزه بریتانیا، انتخاب لوكیشنها، نورپردازی و فیلم برداری حرفه‌ای بود. توضیحات پیرامون اشیاء و آثار باستانی گاه نادقیق و بعضی اوقات اشتباه بود. در معرفی اشیاء باستانی باید دقت باستانشناسانه به كار رود. هرچند كه امسال دوستان، بوعلی سینا را مدفون در اصفهان نخواندند بسیار شكرگزار هستیم!

گروهها هم تنوع خوبی داشتند هرچند كه علاقمندی خاص به سعید شنبه زاده بوشهری، این هنرمند فعال را هنوز متوجه نمیشوم. از كارش میشود لذت برد اما نه برای مدت طولانی، قومیتهای دیگر كجا بودند؟ كردها و آذریها چرا نبودند؟عاشیقها؟ تركمن‌ها؟ بختیاریها؟ موسیقی بیرجند؟ موسیقی گیلكی؟ بساط ساز و دهل بعد از تحویل سال كجا بود؟ موسیقی سنتی ما كجا بود؟ چرا یك غزل هم در بی‌بی‌سی فارسی در قالب یك موسیقی خوانده نمیشود؟

پارسال هم هنگام نوروز در وبلاگ خود نوشتم. بهزاد بلور برنامه‌ساز خوبی است و گروههای موسیقی دوروبر و كمتر شناخته شده را خوب می‌شناسد و پیدا میكند، اما یك مجری كاملاً غیرحرفه‌ای است، صدایش یخ و بی‌احساس است، زبان بدنش هم ارتباطی در كانتكست موضوع با مخاطب برقرار نمیكند. از همه بدتر این است كه خودش گمان میكند آدم شیرین و بانمكی است و شوخی‌های جالبی میكند! لباس پوشیدنش هم كه متاسفانه یك فاجعه است. اینبار به جای كلاه راكام سرخپوست در نبرد با شوالیه دوهادوك (كه پارسال پوشیده بود و خیلی هم جدی با آن اجرا میكرد)، امسال یك دسته گل پلاستیكی همراه با برگ و شاخه روی سرش گذاشته بود. در ارائه كارهای هنری مدرن و مد روز(!) برای نوروز كه هنگام ارائه كار كلاسیك و سنتی است، یا دستكم باید با تلفیق انجام شود باید با احتیاط برخورد كرد. به نظرم بهزاد بلور نوروز را با كارناوال ریو اشتباه گرفته است.

همانطور كه گفته شد، طبق معمول جای موسیقی سنتی هم خالی بود. عجیب اینكه برخلاف برنامه پروپیمان پارسال كه از همه خوانندگان شهیر اعم از ابی، گوگوش، فرامرز اصلانی، آرش سبحانی، دریا دادور یا گروه آبجیز دعوت كرده بودند، امسال هیچ خبری از یك خواننده هم نبود. شاید مشكل بودجه وجود داشت. نمیدانیم. اما دریغ از دعوت از یك خواننده پاپ یا سنتی یا گروههای آشنای پرطرفدار.

برنامه نوروزی را با دعوت از چند نفر اهل ادبیات و آدم با ذوق با هزینه بسیار كمتر هم میشود پیش برد. نمیدانم چرا بی‌بی‌سی فارسی دنبال كارهای عجیب و غریب بهزاد بلوری در لحظه تحویل سال است؟ آوردن كسانی مثل عباس معروفی، مهدی جامی و مسعود بهنود به استودیو و غزلخوانی و شادباش گویی و خاطره تعریف كردن و یك بهاریه دست‌كم یك‌ساعته گرفتن و تلفنی هم به كسانی مانند محمدرضا شجریان و سایه یا بهاءالدین خرمشاهی و حتی سروش زدن (سروش به عنوان یك مولوی شناس یا حافظ شناس)، چرا انجام نمیشود؟ درك اینكه چنین برنامه بهاریه‌ای صدپرده از اجرای بهزاد بلور بهتر و دل نشینتر خواهد شد، كار سختی نیست. واقعاً این ماجرا قابل درك نیست كه بی‌بی‌سی چه عنادی با یك برنامه دلنشین و كلاسیك بهاریه در هنگام تحویل سال دارد.

به هرحال هردو برنامه "گلهای ماندگار" و "آبدارچی"، بسیار زیبا و تماشایی بودند و دست مریزاد ویژه به سینا مطلبی كه در هردو برنامه نقش سردبیری و اجرایی داشته است.

پی‌نوشت: گفتگویی در فیس بوك بین ف.م.سخن عزیز و بنده در مورد كار ضعیف آقای هادی خرسندی درگرفته بود كه سخن به این گفتگو در نوشته خود در گویا نیوز در مورد شعر ضعیف و بسیار سطحی آقای خرسندی (پاسخ به اوباما!) ارجاع داده است. اینگونه شد كه به لطف آقای سخن، بحث خودمونی فیس‌بوكی ما سر از گویانیوز درآورد.

پی‌نوشت دیرهنگام: "حقوقدان پاریسی" هم در این مورد مطلبی نوشته است. (*)

Labels: ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Sunday, December 05, 2010


جان دكتر شهریاری هم به اندازه شهلا جاهد، شیرین بود

مختصر و مفید عرض كنم از سكوت عرصه رسانه‌ای به ویژه رسانه‌های شهروندی و خرده رسانه‌ها، بلاگ‌دارن، اهالی كامنت‌گذار و پیام‌نویس شبكه‌های اجتماعی و كلاً فعالان عرصه نت، در محكومیت اقدام تروریستی علیه استادان فیزیك در مقام مقایسه نسبت به ابراز انزجار و نفرت نسبت به اعدام شهلا جاهد و موج خشم عمومی نسبت به این پرونده سخت حیرت‌زده هستم.

هرچه بود این اقدام تروریستی جان یك انسان را گرفته چند نفر را هم زخمی كرده. گیرم آن انسان كشته شده، اصلاً سپاهی و پژوهشگر در كارهای هسته‌ای بوده باشد. آیا اقدام تروریستی علیه یك آدم پژوهشگر محكوم هست یا نه؟ آیا این همه ابراز تنفر نسبت به گرفتن جان انسانهای مجرم، كه یا آدم كشته‌اند یا شراكت در كشتن جان آدمها كرده‌اند، كه كار پسندیده ای هم هست، نباید منجر به واكنش نسبت به اقدام تروریستی كور شود؟ نباید اگر آن اجرای حكم دادگاه را محكوم میكنیم به طریق اولی اقدام تروریستی را هم اگه نه بیشتر دست كم به همان اندازه، محكوم كنیم؟

از این همه سانتی‌مانتالیسم و رمانتی‌سیسم در "ضد اعدام بودن" و در عین حال سكوت در برابر كشتن شهروندان در خیابان در كنار همسرشان، بشدت حیرت زده هستم. از خودم می‌پرسم، ما به كجا داریم میرویم؟

دنیای اطلاع‌رسانی جایی است كه تحت تاثیر هژمونی رسانه‌‌های كلان است، چنانكه بنده و جنابعالی اشك‌ریزان و با تمام احساساتمان ( كه پاك و قابل ارزش و تقدیر هم هست) به نحو گزینشی یك كیس و مورد را برمیگزینیم و اعلام عزای عمومی میكنیم و در خرده رسانه‌هایمان مشغول مویه میشویم، اما از كیس بدتر و غیرانسانی‌تر (دعوا نداریم بیاییم بگوییم دست كم به همان اندازه غیرانسانی) غافل میشویم. اجازه بدهید از چنین دنیایی به ظاهر آزاد در عرصه اطلاع‌رسانی بترسم.

خیلی امیدوار كننده نیست. اما امیدوارم دفعه بعد كه بزرگمردی مانند عمادالدین باقی را دوباره در زندان كردند، حساسیت ما به حقوق بشر كمتر تحت تاثیر جوسازی و هژمونی رسانه‌ای و به بیان ساده تر مدشدن یكی دو سوژه روز و فراموشی اتفاقات دیگر باشد و جان همه آدمها حتی بازجوهای علاقمند به بریدن پنج سال زندان را محترم و شیرین بدانیم و بنامیم چه رسد به بقیه آدمهای عادی ایرانی كه ممكن است جور دیگری فكر كنند.

Labels: ,

4 Comments | | Permalink

_______________________________________________

 

Monday, November 22, 2010


به احترام آزادی بیان، اوباشگران اینترنتی را تا می‌توانیم محدود كنیم

از سانسور كردن و حذف قاطعانه نوشته‌های لجنمال كننده، توهین‌آمیز صرف و بدون منطق كه آدمهای مجهول الهویه در سایتهای پربیننده به عنوان كامنت و گاه نوشته مستقل منتشر میكنند، حمایت میكنم و پیشنهاد میكنم كمپینی در این زمینه راه بیافتد.

دنبال راه انداختن یك بحث‌ عمومی جهت یافتن راه حلهای عملی با همكاری جمعی باید بود، بنده حقیر وبلاگ‌نویس هم در اندازه خودم همراه جمع خواهم بود. از حق كسانی مثل خودم كه اسم قلمی دارند یا حتی كسانی كه اسم مستعار دارند و سالهاست كه با شناسنامه دارند چیزی مینویسند، نیز دفاع خواهم كرد زیرا كه در این میانه هربار هزینه هایی هم كسانی چون ما پرداخته‌اند و عملاً مستعارنویسان و صاحبان قلمهای مجازی نیز بدون اینكه نقشی در این میانه داشته باشند، گاه بطور نسبی مطرود شده‌اند و بدیده شك و تردید و بی‌اعتمادی به آنها نگاه شده است.

یك راه مبارزه با این اوباش اینترنتی هم این است كه امكان فعالیت غیرمسوولانه را در مكانهای پربیننده و پرخواننده باید از اینها بجدیت گرفت. بدون اینكه شناسنامه و سابقه نوشتن داشته باشند و از قبل وبلاگی داشته باشند، اگر در سایتی با نام مستعار پای هرنوشته كامنتهای طولانی توهین‌آمیز و پر از تهمت و افترا میگذارند، باید آنها را به نوشتن در وبلاگ شخصی خودشان هدایت و امكانات سایت را از آنها گرفت. كسی كه حرفی برای گفتن ندارد جز اینكه دیگران را لجنمال كند و هویتش هم معلوم نیست. باید هرچه زودتر راه حرف زدنش را با شدت و قاطعیت تمام بست و این نامش دفاع از آزادی بیان است و نه تنها مشروع است بلكه بشدت اخلاقی است و پاسداشت آزادی بیان است.

معیار در اینجا منطق و استدلال است. اگر كسی در نوشته‌ای استدلالی كرده باشد و منطقی پشتش باشد و اگر ایرادی و نقدی وارد میكند، حرفش قابل بررسی است و سند و مدركی هم میتواند رو كند، چنین كسی حتی اگر تندی هم كرده باشد و به كسی هم قدری بی احترامی كرده باشد میشود و بلكه به احترام آزادی بیان باید تحملش كرد و البته جوابش را هم باید داد. در این زمینه حتی‌الامكان نباید محدودیتی اعمال كرد كه بازار نقد چندسویه در یك فضای چند بعدی باز باشد (نه نقد یك طرفه كه مثلاً یكی برود بالای منبر و در مورد اعمال خودش به هیچكس پاسخگو نباشد و كارهای اشتباه دوستانش را نقد نكند)، اما اگر كسی بدون استدلال و مدرك و دلیل و برهان بیاید دست به افشاگری سراسر دروغ یا آمیختن دروغ با راست در مورد دیگران بزند، این آدم را كه یا مامور است یا مریض، باید در همه جا رسوا كرد و تا توانست امكان كار را در سایتهای گروهی و پربیننده، از او باید گرفت. بله این فرد، آزادی بیان دارد برود وبلاگی در این زمینه باز كند و در آن بنویسد. اگر كسی علاقمند بود میتواند به وبلاگ او مراجعه كند و البته لازم هم بود دیگری در وبلاگ خودش به مطلب افشاگرانه وبلاگ او جواب خواهد داد. آی پی این آدم را كه در بخش نظرات سایتهای پربیننده كارهای اوباشگرانه میكند، باید در عین مسدود كردن، با بقیه هم به اشتراك گذاشت و در این زمینه كاملاً باید هوشیار بود كه تعداد زیادی از این آدمها به احتمال زیاد مامورین نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی هستند.

اما و صد اما حرف این است كه متاسفانه خود روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه هم گاه كارهایی بس اشتباه میكنند و در آن زمانها مسوولیت كارهای اشتباه و غیراخلاقی خودشان را برعهده نمیگیرند و پشت مساله مبارزه با اوباشگری اینترنتی یا مسائل روز قایم میشوند. اینجاست كه باید بدون هیچ ملاحظه‌ای خطای روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه را بدقت بررسی و نقد كرد و از آنها توضیح و پاسخگویی مسوولانه خواست. چنین خطاهایی كم هستند، اما هربار كه رخ میدهند صد مرتبه از كار مشابه هریك از اوباشگران اینترنتی پرهزینه‌تر هستند. همینطور است خطاهای وبلاگ‌نویسانی مثل ما در درجه پایینتر.

اگر دنبال راه حل هستیم، باید در این مورد بیشتر بحث‌ عمومی كنیم، اگر جدی نیستیم و میخواهیم با این سوژه هم سایتهایمان را پر از پند و اندرز كنیم و هوای دوستان را داشته باشیم و فیگور روشنفكری بگیریم و اشتباه آشكار دوست ژورنالیستمان را به یك بحث مجرد بی معنی روشنفكری و كلی تبدیل كنیم، اینكار هم توهین آمیز است و عملاً نتیجه‌ای جز منحرف كردن بحث و میدان دادن بیشتر به لاتهای اینترنتی و اوباش نمیدهد.

صداقت و انصاف داشتن و اهل منطق و استدلال بودن، نكته كلیدی مهمی است در تشخیص سره از ناسره. طبیعی است كه مبارزه با اوباشگران دنیای مجازی و همچنین نقد رسانه‌ای نباید میدانی برای تسویه حساب‌های شخصی شود. خود اهالی رسانه و روزنامه‌نگاران هم باید پیشقدم شده و مرتب نقد خود كنند (به معنی نقد عملكرد شخص خودشان در هر یك از موارد خاص). با پذیرش اشتباهات خود، هربار هریك از روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه كمك بزرگی به آموزش مسوولیت‌پذیری به جامعه ایرانی می‌نمایند. این فعالیت آموزنده و سودمند را یك گام بسیار مهم و بزرگ به سمت پیشبرد دموكراسی در جامعه پیچیده و مساله‌دار ایرانی میشود دید. نقد خود كنیم، رقابت‌جو نباشیم و مسوولیت همه كارهای خود را خودمان برعهده بگیریم.

Labels: , ,

2 Comments | | Permalink

_______________________________________________