توضیحات نو
|
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
|
|
بلاگچرخان
|
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
|
|
|
آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو
ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk
© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است
| |
Saturday, September 22, 2012
|
به بهانه بحران كتاب در ایران
از وضعیت كتاب و كتابخوانی در ایران مشاهده بدون واسطهای ندارم. اما به گمانم بخشی از ماجرا را دست كم به گردن كسی نمیشود انداخت الا تحولات جهانی نشر دیجیتالی و جایگزینی تدریجی صنعت چاپ كتاب با كتابهای الكترونیك در كنار كم شدن علاقمندی به خواندن كتاب در مقابل خواندن در عرصه آنلاین: مقالات و داستانهای كوتاه، بلاگ و توییت و فیسبوك.
جامعه جوان ایران در میان همه محدودیتها و موانعی كه پیش رویش قرار داده میشود، متاثر از تحولات جامعه جهانی و مولفههای جهانی شدن هم هست. علاقمندی به كتاب در میان این همه زمینه برای خواندن و دانستن سریع در عصر اینترنت، بیش از یك علاقمندی ساده است، نوعی شوق خاص میخواهد، یا مرتبط با حرفه و كار یا به عشق و علاقه در زمینه خاص، گمان نكنم بحران كتابخوانی جهانی دامنگیر این گروه از جامعه شود چه در ایران چه در جای دیگر هرچند كه موانع و مشكلاتی كه الان در صنعت كتاب در ایران هست ورای اینهاست، سانسور و اقتصاد ورشكسته نشر و قیمت كاغذ و ناامیدی قشر آگاه و اگاهی دهنده جامعه ار روند تحولات و چندین و چند عامل دیگر همه موجب گسترش چنین شرایط نگرانكنندهای شدهاند.
در عین حال یادمان باشد كه قرار هم نیست مثلاً نیمی از مردم كتابخوان باشند، بله از متوسط جهانی خیلی كمتر هستیم اما در مجموع فكر كنم كه وضع آگاهی سیاسی یا در حوزه اندیشه و نظر در جامعه ما به آن تناسبی كه آمار و تیراژ نشر كتاب نشان میدهد، بد نیست. در مجموع بخشی از جامعه جوان ایران را حداقل كسانی كه در عرصه مجازی فعال هستند، فعالتر و آگاهتر از همنسلان خود در كشورهای دیگر دنیا میبینم. در عین حال كه قبول دارم جامعه ایران تنوع و تكثر زیادی پیدا كرده است.
مساله انتقال آگاهی عمومی در سطح جامعه به عوامل دیگری هم بستگی دارد مانند آموزش عمومی، آموزش و پرورش، دانشگاهها و رسانهها در قابل همگانیتر و آسانتركردن آگاهی و دانش به زبان قابل فهم تر برای مردم. خوب طبیعتاً كتاب هم نقش مهمی دارد، اما گاهی ما كتاب را به عنوان ابزاری فقط در جهت خدمت به متخصصها و اهالی فن و صاحبنظران آن زمینه میبینیم و چندان به كتاب به عنوان یك ابزار آگاهیبخش كلی و رقیق و عمومی در كنار كارهای جدی و تخصصی و ماندگار نگاه نمیكنیم. حال اینكه كتاب هم انواع و اقسام گوناگون دارد و این تكثر و تنوع اشكالی هم ندارد. صد البته كتاب حتماً در این گردش و توزیع آگاهی و آموزش عمومی نقش بدون انكار دارد.
برگردم به موضوع. با نگاه دوستان مشكلی ندارم البته و بر اساس چیزی كه میگویند حتماً جای نگرانی بیشتر هم هست، امیدوارم حكومت به بهانه های مختلف این فضا را محدود نكند. این بهانهای شد كه از زوایای دیگری هم قدری به موضوع نگاه كنم.
شاید بشود گفت كه نگران بحران فقر آموزش عمومی اجتماعی در جامعه هم باید بود.
دوستان در حلقه گفتگو بحث را بازتر كردهاند:
فاطمه ستوده در ابرآبی (*)
مهدی جامی در سیبستان (*)
رضا شكراللهی در خوابگرد (*)
آرش بهمنی در مرثیههای خاك (*)
سامالدین ضیایی در تارنوشت (*)
صفحه فیسبوكی حلقه (*)
Labels: جامعه, حلقه بلاگی گفتگو, فرهنگ
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
Sunday, September 09, 2012
|
كانادا و تقابل با ایران
تحلیل حسین علیزاده دیپلمات مستعفی جمهوری اسلامی، تحلیلی است دقیق و درعین حال شاید كمتر از زاویه دید خود محافظهكاران كانادا به ماجرا نگاه شده.
گمان میكنم محافظهكاران كانادایی دنبال تاثیرگذاری بر انتخابات آمریكا هم هستند كه پیوندهای ارگانیكی با محافظهكاران جمهوری خواه دارند و خیلی مایل هستند كه آنها انتخابات را ببرند،
علاوه بر آن در دوران هارپر، سیاست خارجی كانادا تغییر چارچوب پیدا كرده و كمكم دارد بیش از هرچیز آمریكاییتر میشود: حضور گسترده در در عرصه های بین المللی نه لزوماً به منطور صلحبانی بلكه با هدف نظامیگری و كمك به انجام ماموریتهای موسوم به صدور ارزشهای غربی (صدور دموكراسی، باز كردن فضا برای اقتصاد بازار و ....) هرچند اینها را با ملایمت و آهنگی كند و دامنه ای محدود شروع كرده اند، فضای حاكم علیه ایران را مناسب دیده اند كه در این زمینه ابتكار عمل مناسب را در دست بگیرند. بیش از هرچیز هارپر به ابزار توجیه برای تقویت قوای نظامی خود احتیاج دارد نه لزوماً تنها برای ایفای نقش ژاندارم جهانی بودن، بلكه برای محافظت از منافع خود كانادا در شمال اینكشور و منافع سرشار در قطب شمال كه محل اختلاف نظر است و پتانسیلهای زیادی برای درگیری در آن مناطق خصوصاً بین كانادا و روسیه یا حتی آمریكا هست. اینگونه ابتكار عملها و ژستها در عرصه جهانی برای توجیه بیشتر مالیاتدهندگان كانادایی جهت خرید اسلحه و تجهیز بیشتر ارتش كانادا هم هست. یكنوع برنامه ریزی استراتژیك در دراز مدت.
محافظهكاران كانادا هم مانند آمریكا برای پیوند با اسراییل علل دینی آخرالزمانهای خودشان را هم دارند. علاوه بر اینكه مهاجران اسراییلی در كانادا هم حضور دارند و لابی آنها در سالهای اخیر بتدریج تقویت شده است. بحران موجود هسته ای جایی است كه هرسه لابی نفت، یهودیان و اسلحه آمریكا را در مقابله با ایران با هم همراه و هم رای كرده است، اكنون دولت كانادای محافظهكار هم میكوشد در این "تقسیم وظایف" نقشی فعال ایفا كند و لذا از آمریكا هم موضع سرسختتری نشان میدهد.
در كنار همه اینها، حاكمان جمهوری اسلامی - در عین اینكه در ابعاد حقوقی مساله هستهای صاحب حق هستند - باید زنگ خطر را بیش از پیش جدی بگیرند و با كشورهای غربی همكاری جدی كنند، فضا دارد بسمت خطرناكی پیش میرود و بارها گفته شده كه مساله مساله موجودیت خود ایران است نه حتی حفظ نظام.
Labels: سیاست
1 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
|
بلاگهایی برای ماندن
یادداشتی به مناسبت روز بلاگ فارسی
اشاره: مجموعه بلاگها به عنوان یك كهكشان بزرگ بطور كلی از میان نمیروند، در تكاپو هستند بالاخره، بله "قدیمیهای اولیه" و "جدیترها" و "غیرشخصینویسها" كمتعداد و كمكار شدهاند، بعضی نمینویسند دیگر، بعضی كاری در عرصه رسانه برای خود پیدا كردند و انگار بلاگنویسی را دور از شان خود میدانند لابد (دوستانی البته رو آوردهاند به عرصه یواشكینویسی با چراغهای خاموش، این خود نشان میدهد كه این دوستان همچنان با بلاگها پیوند ارگانیك دارند) یا اینكه بلاگداری در رسانهشان بطور تعجببرانگیزی، كاری ممنوع است، اما جدیدترها هم كمابیش هستند و بلاگهایی هستند كه همچنان مینویسند. در گوشه گوشه این كهكشان، هرچند شتاب و تكاپوی "دوران طلایی" نیست اما كار نوشتن همچنان ادامه دارد.
درحاشیه: سالها پیش نوشتهام كه مفهوم "وبلاگستان" بشدت سابجكتیو است و خیلی باید مراقب بود در تحلیلهای كلی و تعمیم داده شده در مورد "وبلاگستان".
تعبیر خودساخته "بلاگسپهر" را بیشتر دوست دارم چون بیشتر حواسمان هست كه در مورد چیزی خیلی بزرگ و نامتناهی و متغیر و وابسته به ناظر داریم حرف میزنیم و باید احتیاط كرد نه فقط در ظاهر و واژه گزینی بلكه در تفسیر و تحلیل هم باید همواره احتیاط نمود در عین اینكه امكان بحث و مفاهمه هم هست و نباید از میان برداشته شود.
مهدی جامی نوشته درخشان خود را با "من" شروع میكند حتماً عمدی است و ادای دینی است به بلاگنویسی كه در درجه اول فریاد فردیت است، او از زاویه فردی و خویش- روایتگری هر بلاگنویس به ماجرا نگاه میكند، تصویری زیباست از آنچه كه بلاگ در جامعه ایرانی به ما هدیه داده است و فردیت ما را فربه كرده كه بدرستی هم در نوشته صاحب سیبستان بیان شده.
اما این همه روایت نیست، بدنیست حواسمان باشد كه بلاگ دو جنبه مهم دیگر هم دارد، یكی كاركرد دوسویه بودن به عنوان یك رسانه و دیگر كاركرد شبكهای
دوستان دیگر هم بدرستی نوشتند كه كاركرد شبكهای بلاگها كمرنگ شده است. پیوند به نوشتهها، مستقیم تعقیب نمیشود یا كمتر میشود، زیاد در در بلاگها به بلاگهای دیگران ارجاع داده نمیشود، اما به نظرم در عین اینكه معتقدم این نقش كمرنگ شده، باید كاركردهای شبكهای را بطور غیرمستقیم همچنان دید، كسانی كه هم را میشناسند یا به بلاگهای خاصی همچنان سرمیزنند، در عمل همچنان از همدیگر ایده و الهام میگیرند و غیرمستقیم همچنان با هم در ارتباط هستند. هرچند بسامد این ارتباطها كمتر یا دامنه و برد آن ضعیفتر شده باشند. از نقش شبكههای بلاگها در شبكههای اجتماعی و تعامل اینها با هم نباید غافل بود. ایدهها و طرحهای اولیه و خودمانی بلاگی كه گاه خیلی هم جدی و شبه آكادمیك میشوند، همینطور تفسیر و تحلیلها، همچنان با دو سه واسطه هم كه شده در شبكه های اجتماعی مستقیم و غیرمستقیم پخش میشوند هرچند با واسطه و صافی، اما گاه در فضایی عقلانی تر و تحلیلی تر مورد نقد و بررسی هم قرار میگیرند و گاه اندكی هم كه شده اثرگذار هستند. ارجاع به نوشته های بلاگی بدلیل اینكه مخاطب بیشتری دارند و آرشیو میشوند همچنان قدرتی بمراتب بیشتر از یك ریزنوشته (توییت) یا یك حالگذشت (استتوس فیسبوكی) دارند.
درست است كه حواسمان به هزارجا پرت است اما یك نوشته درخشان و خوب، همچنان - نه به آن شدت قبل البته - دیده میشود و در جایی از ذهن ما (مای عضو شبكههای مختلف) با واسطه اثر میگذارد و زمانی دیگر و جایی دیگر آن خوانش بر تعامل بعدی ما اثرمیگذارد، اگر حال نداریم مانند قبل به آن نوشته واكنش مستقیم نشان دهیم و نقد و همخوانش كنیم در بلاگها، آن مساله دیگری است و به جنبه اول برمیگردد كه در زیر خواهم نوشت.
دوسویه بودن البته بشدت ضعیف شده و این بر بیانگیزگی بلاگداری بشدت اثر گذاشته، بلاگهای جدیتر و تحلیلی تر دیگر مانند سابق "مشتری" كامنتگذار ندارند، به خاطر اینكه شبكههای اجتماعی و خوراكخوانها و فیلترینگ حكومتی، امكان ارتباط مستقیم را كمرونق و كمسو یا حتی مستقیماً مسدود كرده است. در فضای امروز كه دوران حكومت فیسبوك و توییتر است و هركامنت و لایك مانند یك جایزه روانی بشدت در رفتار آدمی چه در كانتكست روانشناسی چه روانشناسی اجتماعی، اثر مستقیم میگذارند، سوت و كور بودن در كامنتگذاری و بازخورد مستقیم در بلاگها، خیلیها را بیانگیزه كرده است، گویی كه در استادیومهای خالی از تماشاگر داریم توپ میزنیم هرچند میدانیم پخش تلویزیونی همچنان هست اما معلوم نیست بازی كی و در كدام شبكه پخش خواهد شد و حتی نمیدانیم چند نفر از خبرنگاران مستقر در جایگاه، در حال نت برداشتن از بازی هستند!
جذابیتهای فیسبوك و جنبه اعتیادی آن هم عملاً بر بلاگنویسی اثرگذاشته، هركس دوست دارد، دیده شود و دوست داشته شود و دوست پیدا كند، بخشی از انگیزههای بلاگنویسی اینها بوده، اینها مسلم كمرنگتر شده (باز با احتیاط دست كم در بخشهایی محدود از بلاگها كه میبینم و میشناسم)، بلاگ محلی صرفاً و تنها برای روایتگری و اعتراف نیست، آن هم هست اما جنبه های روانشناسی اجتماعی، همراه با جمع بودن، قدرتخواهی، نامداری و نامجویی، عطش به نوشتن، تمرین نویسندگی، سرگرمی و تفنن، عادت، دوستیابی و ... هم دارد. اینها را نمیشود ندیده گرفت.
در همین مورد دوست یابی، شخصاً گهگاه شده كه دوستانی از بلاگنویسان را از نزدیك دیدهام و واقعاً از مصاحبت با آنها لذت بردهام. حتی دوستانی كه گاه چندین مورد با هم بگومگو داشته ایم، وقتی همدیگر را رودررو دیدهایم، چون دو دوست قدیمی چندین و چندساله كه انگار سالها است در كنار هم بودهایم، با هم معاشرت كردهایم و این حیرتبرانگیز است. دوستی دورادور با این نویسندگان نادیده برایم افتخارآمیز و لذتبخش است.
بله ما بلاگنویسان مغرور هستیم. دردسر و سوءتفاهم و بدفهمی هم زیاد درست كردهایم و كار غیرتخصصی هم ممكن است انجام بدهیم. اما اینها هم همه ماجرا نیست. كار و خدمت زیاد كردهایم و كمك كردهایم به كار عمومی نوشتن و خواندن و ایده دادن و نقدهای سریع و گذرا و بسیج و توجه عمومی جلب كردن، گاه كارهای خیلی جدی درخشانی در میان بلاگها بوده و گاه افراد اكادمیك را هم به كار نوشتن در این فضا دیدهایم. تاثیر زیاد داشتهایم و روضه نمیخوانم در آن مورد كه مطلب خیلی پیشاپیش طولانی شد.
این فضای بزرگ هرچه هست با قبض و بسط و پویایی خود پیش میرود اما نخواهد مرد. درجایی كه علاقه به نوشتن در دنیای فیسبوك همه گیر شده، بلاگها هم كمابیش خواهند ماند با وجود كسانی كه دستشان همچنان دركار نوشتن هست و هنوز گرفتاریهای زندگی بهشان مجال مطلب درآوردن گاه و بیگاه میدهد و درواقع گرفتاریها را گاه با فشار به عقب میرانند برای اینكه نوشتن بیمنت
و مزد و آزاد، روایتگری و تعامل با جمعی هرچند كوچك، عشقشان است. چرا از این عشق خجل باشیم؟
مرتبط در حلقه بلاگی گفتگو:
محمدحسن شهسواری در روحسوار (*)
آرش بهمنی در مرثیههای خاك (*)
مهدی جامی در سیبستان (*)
آرش آبادپور در كمانگیر (*)
فرشته قاضی در ایرانبان (*)
آرمان امیری در مجمع دیوانگان (*)
سامالدین ضیایی در تارنوشت (*)
رضا شكراللهی در خوابگرد (*)
داریوش محمدپور در ملكوت (*)
صفحه فیسبوكی حلقه بلاگی گفتگو (*)Labels: بلاگسپهر, حلقه بلاگی گفتگو
2 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
Wednesday, September 05, 2012
|
رفع اعتیاد فیسبوكی با روز بلاگ فارسی
روز بلاگ فارسی است و چند كلمهای تلگرافی مینویسم در سفر كاری، شاید بعداً تكمیلش كنم در پستی دیگر.
همینكه هرازچندگاه بنویسیم خیلی خوب است برای خودمان. همین! بله؟ بله! حرف دیگری ندارم كه بگویم. حرف البته زیاد است، اما خوب فعلاً نه وقتش هست و نه راستش از این حرفهایی كه بوی موعظه میدهند، خیلی گرهای از جایی باز شده. بلاگها كمرونق و بلاگرها كمرمق شدهاند، خوب شده باشند. حال چكار كنیم؟ خود ما هم كم رمق شدهایم. خوب اول ببینیم خودمان چه كاری مفیدتر میتوانیم انجام دهیم. كم كار شدن هم لزوماً بد نیست البته.
همینقدر میشود گفت كه خوب است گهگاه بنویسیم شاید بدرد كسی دیگر هم خورد.
امالفساد برای من - صادقانه عرض كنم - فیسبوك بوده. من در آنجا همینطور رج میزنم و ساعتها میتوانم مطالب طولانی و كوتاه و متوسط درهم و بلاانقطاع بنویسم. اما خسته شدهام. دوستانی محدود در آن فضا محبت و لطف دارند اما فیسبوك جان آدم را میگیرد و همه ما را از زندگی باز میدارد. بشدت هم اعتیادآور است. دوست ندارم دوسال دیگر هم برگردم به عقب نگاه كنم ببینم نیمی از عمر مفید و زمان طلایی و بسیار باارزش و مالیات دررفته مربوط به خودم را پای فیسبوك تلف كرده ام حال گیرم كه مقدار زیادی هم مطالب خوب و مفید خوانده باشم.
فیسبوك را محدود خواهم كرد به یكبار در روز و روزی پانزده دقیقه و سعی خواهم كرد گهگاه اینجا بنویسم اگر وقت اجازه دهد. هیچ توصیه و تفسیر و تحلیلی هم برای كسی ندارم. شرمنده.
روز بلاگ فارسی بر "روزبلاگفارسیآفرینان" مبارك باد!
فردا روز دیگری است.Labels: بلاگ خاموش, بلاگسپهر, پیام, فیسبوک
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
Sunday, September 02, 2012
|
"گمشده در ترجمه"
گمگشته در دروغ
این یك فاجعه است كه در مقابل تحریف و دروغپردازی آشكار و وقیح صداوسیما در ترجمه سخنرانی محمدمرسی رییس جمهوری مصر، كه بشدت به منافع ملی صدمه شدید زد و هزینه زیادی نزد مردم و حكومت گذاشت، هیچكس از مسوولین نابخرد "رسانه ملی" یا هماهنگ كنندگان در وزارت خارجه (كه معلوم بود این حركت كاملاً سازماندهی شده و طراحی شده بود) استعفا نكند و در عین حال افكار عمومی به جای توضیح خواستن از این حركت حیرتآور، سكوت كنند یا نهایتاً لطیفه و جوك درست كنند.
در میان مردم عادی همین ولایات دورافتاده ما كسانی از كاناداییهایی كه نه "صهیونیست" هستند و نه "بازیخورده دژمن" نه اصلاً خیلی پیگیر سیاست، هنوز كه هنوز است به عكس فتوشاپی شلیك موشك شهاب سه ارجاع میدهند و به ریش ایران و ایرانی و ریش مقامات جمهوری اسلامی میخندند.
اگر مختصری عقل در كله مبارك حضرات هست، هرطور شده جلوی اینكارها را بگیرند. حالا گور پدر منافع ملی و ملت ایران و سه چهار میلیون ایرانی خارج از كشور كه شدهاند ابزار تفریح فرنگیها و بیاعتمادی بیشتر به ایرانیان. اینها همه به كنار، برادران ارزشی و اصولگرا به فكر وجهه خود هم باشند، چه در داخل چه در میان كشورهای اسلامی چه در سطح جهانی. دست كم در این شرایط حساس اعتمادسازی مهمترین كار دیپلماتیك جمهوری اسلامی باید باشد.
هرجای دیگر بود تا كنون سه چهار نفر از مسوولان در رده های مختلف تا این لحظه استعفاء و عذرخواهی كرده بودند به همراه خود مترجم.
حیرتآور و غمبار است حكایت ما. خوب حال دیگر وزارت خارجه مصر و بحرین هم مدعی شده اند و ما مشغول جوك و لطیفهساختن هستیم. ما داریم به دروغ شنیدن عادت میكنیم و این یعنی ترك برداشتن اصول اخلاقی یك جامعه. آیا انحطاط راست است؟
Labels: اخلاق, سیاست, شگفتیها, موذیگری،
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
|