رویكرد دوباره به استقلال (۲)
استقلالی كه مدنظر است با مفهومی كه در ابتدای انقلاب درست شد و به معنی نفی و طرد كامل بیگانگان و مبارزه با غرب بود فرق دارد. این آنی نیست كه مرتضی مردیها ده سال پیش بدرستی آن را یك اسطوره نامید و نفی كرد.
استقلال به معنی این نیست كه از خارجی كمك نگیریم. استقلال به این معنی است كه خودمان برنامه ریزی كنیم و خودمان كار جمعی راه بیندازیم و منفعت عمومی را بسنجیم. از خارجی هم لازم شد در مدیریت و برنامهریزی كمك میگیریم و در هرحال متواضعانه میآموزیم ازشان. اما روشها و راهحلها را برمیگزینیم و بومی میكنیم و با فیدبك مستمر مسیرها را اصلاح میكنیم. استقلال به معنی این است كه ایرانی در كنار آزادی فردی به مسوولیت شناسی جمعی و تعهد شهروندی هم توجه كند و كشورش را خودش بسازد و منتظر آسمان و بوش و اوباما و امام زمان و عزراییل نشود كه بیایند كشورش را درست كنند.
در یك كلام استقلال یعنی اینكه بپذیریم از دنیا عقب افتادهایم و مستقلاً باید خودمان فكری عاجل به حال خود كنیم و مستمر و مستقل به فكر منافع ملی باشیم و اولویتها را در آنجا پیدا كنیم و به بحث در عرصه عمومی بیاوریم، در عین حال هم به واقعیات روابط بین الملل و دنیا توجه كنیم. دنیا نمیتواند معطل ما بماند كه برای همدیگر شاخ و شانه بكشیم كه دیگری را از سر راه خود برداریم. دنیا نمیتواند برای ما آزادی و دموكراسی كادو بیاورد و اساساً هم چندان موافق آزادی و دموكراسی در ایران نیست و همواره در دراز مدت دنبال سیاست عدم مداخله و عدم حمایت از نیروهای هوادار آزادی و یا هوادار استقلال حركت كرده است.
آنچه كه باید توجه كرد این است كه نقش عمده را نیروهای داخل كشور و متكی به منابع مالی، فكری و انسانی داخلی (فضای جامعه ایرانی خارج هم با اغماض و تسامح) بازی میكنند و استقلال هم از همین زاویه لازم است دیده شود هرچند كه موش دوانی غربی ها و نیز مطلع نبودشان از جزییات بسیار ظریف ویژگیهای فردی و جمعی ایرانیان را هم نمیتوان نادیده گرفت. نمیشود بدون قرارگرفتن در چارچوب مشخص منافع ملت ایران چشم بسته دنبال كمك گرفتن از غربیان باشیم. راه چاره در استفاده از كمكهای لجستیك محدود و بدون نیاز به دادن تعهد و نیز استفاده از فرصتهای آموزشی دانشگاهها، مراكز تحقیقاتی و مشاوره گرفتن از متخصصان و به كار بستن تجربیات دیگران است. توجه داریم كه حكومت تقریباً همه راهها را مسدود كرده است اما ما داریم در مورد امكان انجام كارهای جمعی و سازنده تمرین و مشاركت میكنیم و صد البته فضا در یك دهه آینده تحت هر شرایطی دگرگون خواهد شد و فضای اجتماعی-سیاسی برای راه انداختن كارهای جدیتر (از جمله امر بسیار بسیار مهم كمك و آموزش تربیت كودك در ایران و مبارزه با چرخه تولید مستبدان مسوولیت ناپذیر و رقابتجوی افراطی) در داخل باز خواهد گردید.
با توجه بیشتر به گفتمان استقلال، گفتگوی بین ملت و حكومت و حتی فارسها و قومیتهای دیگر هم شانس موفقیت بیشتری خواهد داشت. منافع ملی هم گاه لازم است كه در هر منطقه بازتعریف شود. مثلاً بخشی از پول نفت خوزستانیها و بوشهری ها باید به همانجا برگردد و صرف آبادانی آن استانها شود. امور محلی هر استان و منطقه به رای و نظر مردم هر منطقه گذاشته شود. شهرهای مذهبی به دلیل ماهیت توریستی بودنشان لازم است مالیات بیشتری به دولت فدرال بپردازند و به همین ترتیب. این فرمول بندی ها جز با تكیه بر گفتگو در داخل و توافق جمعی مبتنی بر اخلاق منفعت گرایانه عمومی یوتیلیتارین به جایی نمیرسند و جایی بر بحثهای كلی سیاسی نیست.
جمع شدن حول همین استقلال وحدت آفرین است و به كارهای سازندهای هم میتواند منجر گردد. ما چنان در آزادی و فردیت و بهشت برین غرب، محو و حل شدهایم كه مسوولیت اجتماعی و تعهد و همچنین مصالح مردم بومی و كل ملت ایران را فراموش كردهایم و عملاً كارهایی میكنیم كه یا بسیار دور از واقعیات مستقل منطقه هستند یا تاثیری برجایی ندارند جز دورشدن بیش از پیش از همدیگر و گاه هم متاسفانه تكاپو برای كسب منفعت شخصی و رقابتجویی بر سر كسب قدرت (ولو قدرت رسانهای و تاثیرگذاری بر دیگران).
متاسفانه اكثر روشنفكران ما هم برای خوش آمدن مخاطبان خود، حرف زدن از استقلال و تكیه بر منافع عمومی ملت (ورای بحثهای رایج حوزه قدرت سیاسی مثلاً بحث نخنما شده سكولاریسم) را كسر شان خود میدانند و این عرصه را به عوام فریبان وا نهادهاند كه نتیجه آنرا در داستان انرژی هستهای به عنوان یك نمونه بارز، شاهد هستیم. به گونهای مشابه همین داستان از زاویه دیگری در جنبش سبز در حال تكرار شدن است و عملاً جنبش در دوره گذار خاموشی خود ممكن است مدتی طولانی تا حد دو سه سال یا شاید هم بیشتر، در محاق بماند.
باز در این باره گفتگو خواهیم كرد، در فضایی آرام و بدور از واكنشهای احساسی.
Labels: جامعه, جنبش سبز, سیاست, مدیریت