فراخوان مشکلساز رضا شکراللهی
احتمالاً تاکنون ميدانيد که نويسنده وبلاگ خوابگرد فراخوانی داده است تا وبلاگنويسان کتابهای برگزيده سال را انتخاب کنند. در اين زمينه هم تا آنجا که ديدهام ف.م.سخن (*) کورش عليانی (*) درباره اين موضوع نوشتهاند يا راديو زمانه هم با رضا شکراللهی عزیز مصاحبهای انجام داده است (*). چون مدتی درمورد طرح وبلاگهای برگزيده انديشيدهام و سالهاست که در مورد بلاگسپهر گهگاه چیزهایی پراکنده و شاید هم بدردنخور نوشتهام، باری به خود اجازه میدهم به حکم تجربه چيزهايی که درباره این طرح به ذهنم ميرسد بنويسم (صادقانه امیدوارم کسی از این نوشته نرنجد):
الف) نفس راه اندازی يک انتخاب يا جشنواره اشکالی ندارد. در نهايت مجدداً اين مخاطبان هستند که با استقبال يا عدم استقبال خود نشان ميدهند که آن حرکت موفق بوده است يا نه. مشکل از آنجا شروع میشود که در جزییات طرح دقت نمیشود یا اینکه در فضای ابهام و تکثر و کهکشانی وبلاگی کسانی تصمیم بگیرند، عناوین کلی و جهانشمول به حرکت خود بدهند. بحث مسابقه دویچه وله را اینجا دوباره نمیخواهم پیش بکشم که در یک فرصت مناسب به آن هم خواهیم رسید. مدتی پیش در یک گروه سه چهار نفره برای یک طرح مشابه بلاگسپهری که منتخب بلاگنویسان در جشنوارهای مستقل ولی با نام مشخص به طریقی دموکراتیک تعدادی از بلاگهای برگزیده (نه برتر) را در رسته های مختلف در دو مرحله برگزینند چندین طرح را بالا و پایین کردیم و عملاً یکبار دیگر دیدیم که قطعاً با همفکریهای چند نفره طرحها بسیار پخته تر خواهند شد. همین قضیه در هیات داوران هم هست، حتی اگر طرح ناقص باشد، یک هیات داوران سه نفره که مسوولیت داشته باشند، ده برابر یک داور یک نفره کارآمدی و دقت و وسعت نظر دارد. بگذریم و برگردیم به بحث خود. عناوین در چنین شرایطی بسیار حساس و مهم هستند. اگر رضا شکراللهی عزیز طرح منسجمی هم داشت باز طرحش "کتابهای برگزیده به انتخاب جمعی از وبلاگنویسان" میشد نه "کتابهای برگزیده به انتخاب وبلاگنویسان".
ب) قبلاً هم اشاره کردهام که با واژه "وبلاگستان" مشکل دارم چرا که بشدت مغالطهآمیز است و این خطر وجود دارد که کسی یا کسانی گمان کنند وبلاگهای وبلاگستان را کمابیش میشناسند (همچنان که خودم هم سالها پیش چنین اشتباهی میکردم) یا گهگاه وسوسه شوند که "وبلاگستان" را تحلیل کنند یا در مورد "وبلاگستان" "احساس تکلیف" کنند و وارد صحنه شوند یا گاه سخنگو یا نماینده وبلاگستان شوند. شخصاً این روزها ترجیح میدهم از واژه بلاگسپهر که معادل بدی هم از blogosphere نیست، استفاده کنم باز با این قید که همچنان در دام چنان خطاهایی نیافتم. دست کم این واژه امکان چنین تفکری را محدودتر میکند. بلاگسپهر مانند یک سحابی یا یک کهکشان است (شبیه همان ابر اینترنتی)، کسی نمیداند تک تک ستاره ها و سیارات درون آن چه میکنند و در چه وضعیتی هستند، گوشههایی از بلاگسپهر را می شود رصد کرد و فهمید مثلاً فلان ستاره دارد از ما دور میشود یا به ما نزدیک میشود(!)، میشود فهمید که منظومه هایی وجود دارند و سیاراتی دارند حول موضوعات مورد علاقه طرفین میگردند و حلقه هایی با علاقمندی های مشترک شکل گرفته است، البته بلاگسپهر از یک سحابی هم پیچیده تر است! این به این معنی نیست که بنشینیم و هیچ کار نکنیم چون این آسمان بلاگی بسیار بی انتها و پرستاره است. هرکس گوشه ای از این آسمان را رصد میکند مشاهداتش را بگوید و دانشمان را روی هم بگذاریم. مثلاً آرش آبادپور وسائل و ادوات پیشرفتهتری از مشاهدات دارد، او کمک میکند، دیگری از جایی خبر می آورد و شواهدی عرضه میکند، کسانی هم تئوری پردازی میکنند و تئوریها هم با اما و اگر و مبتنی بر شواهدی مورد توجه قرار میگیرند تا وقتی که تئوری دیگری بیاید. اما کلی گویی نمیشود کرد که وبلاگستان فعال شده، یا وبلاگستان مصلحت نگر شده یا امروز وبلاگستان را در سر چه سودایی است؟ و قس علی هذا.
پ) اینکه وبلاگها کتابها برگزیده انتخاب کنند خوب است، اما خوبتر این است که وبلاگها اول فکری به حال خود کنند، اگر بیلزن خوبی هستند اول باغچه خودشان را بیل بزنند (همانطور که جدی جدی باغچه واقعی خودم هنوز مانده و بیل نزده ام و آمده ام در بلاگم مطلب منتشر میکنم!)، بلاگداران فعال و باسابقه بیشتر از سهسال وبلاگنویسی در یک حرکت جمعی چند نفر دور هم همدلانه و برای کار جدی جمع شوند و یک جشنواره محدود و با نام مشخص درست کنند (نام مسابقه و انتخاب برترین هم رویش نگذارند)، مثلاً اسمش را بگذارند جشنواره سبز و به روشی دموکراتیک و شفاف و چند مرحله ای و با طرح منسجم و مشخص و برآمده از همفکری جمعی، بیایند در رسته های مختلف چند وبلاگ برگزیده و خواندنی را معرفی کنند، مثلاً عده ای روی طرح کار کنند و کنار بروند و عده دیگری بیایند داوطلب هیات داوران شوند و در یک رایگیری هیات داوران مشخص شود. طرح های زیادی هست، دوستان قدیمی و شناخته شده دیگر وبلاگنویس به عنوان پایه کار میخواهد. اگر کسی پایه هست و تنها برای کنجکاوی هم نمیخواهد بیاید و اهل این هم نیست که زنبیلی جایی بگذارد و برود دنبال کارهای خودش، من یکی پایه هستم و طرحها را میبریم برای همفکری در آن جمع جدی و کاری (از همانجا هم برویم برای تیم ملی!). یک مرکز برگزاری هم در فضای نت نیاز داریم که آنجا را هم با مذاکرات اولیه ای که داشته ایم در دسترس داریم. اگر کسی از دوستان قدیمی پایه است یاعلی. ادعایی هم نداریم چند وبلاگ نویس قدیمی تر به همان روشی که گفتم و میتوان باز هم صیقلش داد با همفکری، چند وبلاگ برگزیده را معرفی میکنند به دیگران. اگر وبلاگخوانها هم میخواهند مسابقه بگذارند، جدا این کار را خواهند کرد. اگر وبلاگ نویسان دیگری میخواهند مسابقه ای ترتیب دهند میل با خودشان است و قس علی هذا. اگر هم کسی عملگراتر است و میخواهد این طرح بنده را بردارد و محترمانه ببرد (!) لطف کند به خودم خبر بدهد که قدری از فوت و فن و جزییات بیشتر را خدمتش بگویم و برایش آرزوی موفقیت کنم!
ت) مشکل طرح رضا شکر اللهی که در نیت خیر او هیچ شکی ندارم این است که به جزییات مهمی کمتر فکر شده ؟ مثلاً معیار پنجاه نفر از کجا آمده است؟ گمان میکنم پنجاه نفر عدد کمی باشد که با آن مسابقه (مسابقه؟ کدام مسابقه؟ به این واژه جداً آلرژی باید داشت) را تعطیل کرد، مثلاً اگر به فرض هفتاد نفر آمدند و رای دادند آیا میشود نام این را محبوب ترین کتابهای داستانی به انتخاب وبلاگ نویسان دانست؟ گمان نکنم. آیا این سیستم باز که هرکس بیاید و نام سه کتاب را ببرد به یک همگرایی منجر میشود؟ شک دارم و از رضاجان هم عذرخواهی میکنم.
مشکلات کار را ميدانم و در این حد هم میفهمم که رضا شکر اللهی هم دلسوزانه ميخواسته کاری بکند و این هم کمکی است به رونق گرفتن بیشتر کار پیوند وبلاگ نویسی به حوزههای دیگر. اما ايکاش در اين زمينه بيشتر همفکری ميشد. قدر مسلم اینکه طرح های اينچنين با حضور چند نفر از افراد قديمی وبلاگ نويس ميسر است و نباید گذاشت شائبههای شخصی بودن و بلاگداری، کار را تحت الشعاع قرار دهد، هرچند که چنین مسائلی هم در میان نباشد. اعتماد عمومی و مشارکت با حضور یک هیات امنا تامین میشود، همینطور در کنار آن حضور یک هیات ارائه طرح و آیین نامه و نهایتاً تشکیل یک هیات داوران مقبولتر است، همیشه هم در همه مراحل یک طرح مشخص و نقد و بررسی شده، دغدغه دموکراتیک بودن، عادلانه بودن، مقبول بودن، مشارکت دادن بیشتر دیگران و در عین حال کلی و جهان-شمول نبودن (مثلاً عنوان "منتخب وبلاگنویسها" نداریم) و برای تعیین "برترینها"، "مسابقه" نگذاشتن باید لحاظ شوند.
کار سخت و طاقت فرسايی است و نيازمند اراده جمعی برای انجام کار گروهی جدی. شدنی است يا نه نميدانم. مثلاً اگر بيست نفر آدم جدی جمع شوند برای مقدمات کار، کل پروژه که دست کم چهارماه کار طاقت فرسا میخواهد، شدنی است. جمع نشوند و جدی نباشند، عملاً کاری نميشود کرد و اميدوارم که رضا شکراللهی عزيز در اين اوضاع و احوال رخوت در جامعه آنلاین و غیر آنلاین، ناامید نشود، این طرحها را میشود با حضور دیگران و نه لزوماً بنده پخته تر کرد. در این مرحله با ایشان همدلی میکنم اما متاسفانه نمیتوانم همراه باشم.
پینوشت: دغدغههای آرش را در این نوشته ميفهمم. خصوصاً در اين شرايط که اوضاع سياسی کلافهمان کرده است. اما ربطش را به نوشته خودم هنوز متوجه نشدهام و چندين بار هم در فیسبوک از او خواستهام در اين مورد نشان دهد که پرخاشگری در نوشته من به رضا شکراللهی، دويچه وله يا کس ديگر کجا بوده است؟ لطف کرد و جواب داد که سوژه یادداشتش نوشته بنده نبوده است. دوستی ها به جای خود، هنگام نقد يک حرکت که در حوزه عمومی است و جنبه اجتماعی دارد بايد حساب دوستی ها را جدا کرد و به نقد رسید. در این نوشته من حتی از نقد کامل مسابقه خوابگرد عزیز گذشته ام و همدلانه کوشیده ام آن چیزهایی را که به نظرم راهکار هستند و شعاری هم نیستند و با دوستان دیگر هم مطرح شده به همه نشان بدهم. نمیدانم که این نوشته چطور به نحوی به پرخاشگری چسبانده شده و نویسنده آن - که دوست خوب و خوش اخلاقی به نام آرش است - در این زمینه ابهام زدایی نکرده است. راجع به دویچه وله هم درست یا غلط هنوز حرف دارم، نقد اگر منصفانه باشد حتماً مفید و سازنده خواهد بود. راجع به اینکه نقد منصفانه بوده یا نه البته میشود بحث کرد و از هر گفتگویی به صورت مشخص و در مورد بند بند هر نوشته خودم استقبال میکنم.
پینوشت دو: در ادامه توضیحات بیشتری را در یادداشت جداگانهای آوردهام که لازم است بعد از این نوشته خوانده شود.
Labels: بلاگسپهر, رسانه, فرهنگ