آسیبشناسی جنبش سبز
تا کنون هرآنچه بوده، تعريف و تمجيد و خوشبينی و مثبتنگری صرف به جنبش سبز بوده است. خيلی کم ديده شده يا حداقل من کم ديدهام که نقدهايی جدی و آسيبشناسانه حول و حوش جنبش سبز وارد شده باشد. همين خوشبينی بيش از حد به گمانم خطرناک است. نشستهايم و تماشا میکنيم که باید صبور بود و در بدترین حالت تا ده پانزده سال ديگر اوضاع حتماً عوض خواهد شد. آيا واقعاً چنين است یا حتماً چنین خواهد شد؟ نگرش دیگری هم شاید باشد که این طفل نوپای جنبش را باید دستگیری کرد و جز به زبان ستایش و تشویق با او حرف نزد که ممکن است از پا بیافتد. آیا به جنبش سبز اینگونه نگاه باید کرد؟
الف) جنبش نیازمند موتور محرکه است. آیا جنبش سبز جداً و جدای همه تعارفات و تبلیغات موجود به مبارزه بیخشونتی به عنوان اولویت اول میاندیشد؟ الگوی این مبارزات کجا هستند؟ رهبران این حرکت چقدر به بیخشونتی معتقدند؟ چه گامهای عملی در نقد خود و عملکرد گذشته خود برداشتهاند؟ واقعاً موتور محرکه جنبش سبز در کجاست؟ انگیزه های به خیابان آمدن مردم خصوصاً نسل نو چه چیزهایی هستند؟ دغدغه هایی که مردم حاضرند برای آنها هزینه بدهند کدامها هستند؟ سقف هزینه ها کجاست؟ قصد یک کاسه کردن و تعمیم دادن ندارم و با طیف وسیعی از مطالبات روبرو هستیم اما با مقاومت استبداد دینی و پیچ و تاب خوردنهای اژدهای حکومت تزویر و دروغ جلوی روی مردم، مطالبات عملی و قابل دستیابی حول و حوش چه چیزهایی همگرا شده است؟ این سوالات را معمولاً کسی پاسخ نمیدهد. همه به دنبال دیدن کلیپهای یوتیوبی و فیسبوکی و دیگر نشئهجات شبکههای اجتماعی روان هستند! از روشنفکران هم جز خوشبینی به جنبه های مثبت جنبش مانند بیخشونتی، ایده و فکری جدی و ویژنی شفاف و عملی از آینده، چندان دیده نشده است.
ب) میگویند بیخشونتی در جوانان و نسل نو نهادینه شده است. آیا واقعاً چنین است؟ مرزهای این بیخشونتی تا کجا گسترده شده است به فرض اگر کل دانشگاهها را سرکوب کردند و جمع زیادی از دانشجويان معترض را اخراج کردند، آيا بيخشونتی به عصيانگری و خشونت تبديل خواهد شد يا به ياس و نااميدی کامل منجر خواهد شد یا اینکه بیخشونتی از طرق مسالمتآمیز دیگر شکوفه خواهد زد؟ آیا توان سازماندهی و کار جمعی سیستماتیک و گروهی در چارچوب گفتمان بیخشونتی هست یا نه؟
ج) نسل نو هیچ مرجعیتی از جمله مرجعیت فکری را برنمیتابد. دانش و اندیشههای این نسل اگر هم گسترهتر بوده باشد عمیقتر نبوده است. خود تشخیص میدهد چه باید بکند، خودجوش شعار میسازد و حرکت میکند و شبکه درست میکند و پیش میرود. بعضی همه اینها را حسن میبینند. نسل نو تا اینجا پیش آمده و همه را شگفت زده کرده است. آیا روان شدن به دنبال نسل نو و بدون انتقال تجربه به آنها و نقد کارشان، لزوماً با کامیابی توام خواهد بود؟ آیا نسل نو به کار جمعی ضابطهمند اعتقاد دارد؟ فردای نیکوی دموکراسی ایران و پسفردای کامیاب سازندگی در یک سیستم سیاسی دموکراتیک، تنها به کار جمعی و ضابطهمند و برنامهریزی شده میسر خواهد بود. آیا تمرین میکنیم؟
چه در نظرات روشنفکران چه الیت سیاسی چه روزنامهنگاران نوعی ستایش مبالغهآمیز در مورد جنبش سبز دیده میشود. یا به نوعی آرمانخواهی لایت و امروزی و مدرن در سر هست که روی نسل نو پروجکت میکنیم و شاید بیشتر چیزی در آن نسل میبینیم که دوست داریم ببینیم. واقعاً جای خالی نقد و نظر و آسیبشناسی خالی است. تجربه دوران اصلاحات به ما آموخت که نقد را باید در دوران شکوفایی و کامیابی مطرح کرد چرا که در زمان ناکامی همه زبان به انتقاد - که دیر و بیثمر هم هست - خواهند گشود.
گروهی متاسفانه معتقدند که جنبش سبز به رهبری نامتمرکز نسل نو خودش خودجوش دارد پیش میرود و باید تنها تشویق نمود و تماشا کرد! (نه وقتی به کاری جمعی میگذارند، نه هزینهای حتی در حد چند ده دلار حاضرند بدهند، واقعاً این شبکههای اجتماعی از این جنبه نوعی استغنای کاذب ایجاد کرده که نیاز به کار جمعی و گروهی نیست و هرکس خودش همه کاره است و "آتش به اختیار" است!).
برای سبز ماندن باید صادق بود. دغدغه اساسی این است که در جنبش سبز به خودمان دروغ نباید بگوییم وگرنه ناخواسته هممسلک احمدینژاد و رهبر هستیم. برای کار کردن در جنبش سبز هم باید جدی، دقیق، مصمم، منضبط و وقتشناس بود و هم کار عملی و موثر و به همین سبب کار جمعی کرد. اینها در عین حال منافاتی با آسیبشناسی و نقد جنبش ندارند.
نوشته جسته گریخته و پراکنده شد. در یک نوشته بلاگی جز این هم انتظاری نباید باشد. بلاگداران دغدغهها را مطرح و قدری آنها را پالایش میکنند. باید در این مورد در فرصتهای بعدی باز نوشت.
پینوشت: توضيح اينکه مشکلی با شبکههای اجتماعی مانند فيس بوک نيست و حتماً وجودشان لازم است و حتماً بخشی از بار جنبش بردوش همین پیگیریها و به اشتراک گذاشتنهای پیامها و سیماوا ها و دیگر محصولات فرهنگی در این شبکهها است. مشکل از جايی شروع ميشود که فعاليت را تنها در اين شبکهها منحصر بدانيم يا اکثر وقت خود را آنجا صرف کنيم و در حاليکه امکان تلاش و فعاليت برای راه انداختن حرکتی جمعی داريم نامسوولانه و منزهمآبانه کنار بايستيم. "همراه شو عزیز" را با کلیپهای مختلف هر چند روز یکبار در فیس بوک گوش بدهیم یا تماشا کنیم و به اشتراک بگذاریم بدون اینکه به پیام بسیار مهم این سرود توجه کرده باشیم. "رزم مشترک" که هیچ، سعی مشترک هم نمیکنیم. باور کنید کسی چون بنده هم میفهمد که ما ایرانیان سابقه خوبی در کارهای دستهجمعی نداریم. دست کم از سالها پیش در این زمینه به حد کافی و وافی غر یا نق زدهام و صفت رقابتجو را مهمترین و مناسبترین صفت برای ما ایرانیان دانستهام. فیدبک و موعظه و نصیحت و نقد همیشه مورد نیاز است و الان وقتی است که باید تلاش کرد و با صبر و حوصله و مدارا و نیز تحمل عقاید مخالفین یا تحمل رفتارهایی که مورد پسند یا همسو با سلیقه های ما نیستند کار را پیش برد. چند بار هم اگر زمین بخوریم، باز باید تلاش کرد برای پا گرفتن کارهای جمعی در چارچوبی شفاف و تا حد امکان دموکراتیک (هرچند که فقط برای تمرین دموکراسی نباید دور همدیگر جمع شویم و باید هدفمند باشیم. کارهای جمعی موازی در گروههای دیگر هم اگر همگان یک کار انجام میدهند نیز مطلوب نیست). در این زمینه هم گفتنی زیاد است که به آنها بیشتر خواهیم رسید. جان کلام اینکه بدون آن تلاش مشترک جمعی و همگانی که مبتنی بر انضباط، تعهد اخلاقی به کار جمعی و هدفمند باشد، خیلی بعید است که ما به آزادی و عدالت برسیم.
Labels: جامعه, جنبش سبز, سیاست