ما و انتخابات (۵)
الف) دوباره قصه طولانی خواهد شد اگر بخواهم دلایل بیاورم اما به طور خیلی چکیده کاندیدای مطلوب و نه لزوماً ایده آل من کسی است که شعارها و وعدههای بیاساس ندهد، اهل برنامهریزی و مدیریت باشد، خود ترجیحاً تکنوکرات باشد و در عین حال تکنوکراسی و تخصص گرایی را پیش ببرد، اقتصاد را سروسامان دهد، حساسیتهای تند سیاسی و دینی بین نهادهای انتصابی نظام و نهادهای وابسته به رهبر و خود رهبری (که مجموعاً بسیار نیرومند هستند و بیش از نیمی از قدرت را به راحتی در چنگ دارند) درست نکند، به جنگ و جدال با دنیا خاتمه دهد، در عین حال از خط امام و به صحنه آوردن ارزشهای شعاری انقلاب اسلامی -خصوصاً شعارهایی که به راحتی میتواند ملعبه دست پوپولیستهایی بدتر از احمدی نژاد قرار گیرد - فاصله داشته باشد و چهره های جوان و کارآمد به صحنه بیاورد. دوست داشتم یکی مثل خود کرباسچی یا محمد علی نجفی کاندیدا میشد و این را در نوشته خود شب اعلام کاندیداتوری خاتمی نوشته بودم. آیا در بین کاندیداها کسی که جمیع این شرایط مطلوب را داشته باشد هست؟ مسلماً نه، چاره چیست؟ آیا باید کنار نشست؟
ب) چهره های تکنوکرات مقبول در جمهوری اسلامی کسانی هستند که بتوانند از همه جای ایران رای جمع کنند، مشکل معین نیز در دور قبل همین بود. کلاه بسرهای جمهوری اسلامی (کاندیداهای لباس شخصی) باید به رقابت انتخاباتی آخوندهایی بروند که از دید میلیونها نفر از مردم شهرهای کوچک و روستاها جانشینان پیغمبر یا اولاد او هستند. مداحان اگر پول نفت هم دستشان بوده باشد و یک میلیارد دلار هم در روز روشن و به چراغ سبز رهبری، گم کرده باشند معلوم است که از فرزندان و جانشینان پیغمبر هم خطرناکتر هستند! میدانیم که احمدینژاد با سفرهای سه سال گذشته خودش چه تبلیغاتی به راه انداخته و امسال با پول پخش کردنهای خود و بدست داشتن نهاد اجرای انتخابات، تبلیغات صدا و سیما و حمایتهای پیدا و پنهان حاکمیت از او چه رقیب خطرناکی است! حاکمیت بازی را طوری چیده است که در صورت مشارکت پایین مردم در انتخابات، به راحتی کار خود را پیش خواهد برد.
پ) شاید کرباسچی، عارف یا نجفی امکان عبور از فیلتر شورای نگهبان را به راحتی نداشتند (همین ماجرا در مورد عبدالله نوری هم صادق بود و به میدان آمدن او به احتمال زیاد به رد صلاحیت منجر میشد و نوری هم آدمی نبود که به حکم حکومتی به آسانی تن در دهد با وجود اینکه کاندیدایی قوی، جدی و سالم بود) چرا که هزینه های رد صلاحیت شدنشان برای نظام و شورای نگهبان کم بود. این کاندیداها درهرحال در صورت تایید صلاحیت نیز به احتمال زیاد نمیتوانستند آرای مناسبی در سطح کشور جمع کنند. در شرایط فعلی به یک کاندیدای دست کم ده میلیونی در دور اول نیاز است نه کاندیدای دوسه میلیونی. فراموش نکنیم چهارسال پیش هواداران مصطفی معین بسیار بسیار بیش از الان تلاش کردند و نتیجه نگرفتند. ضمن اینکه مصطفی معین چهره بدنامی هم در جمهوری اسلامی نبود و استعفایش بعد از کوی دانشگاه در خاطرهها مانده بود، اما نتیجه نگرفت. البته روی این مطلب خیلی میشود بحث کرد. آنچه که هست اینکه نظام چهره های مقبول و نسبتاً کاردانی نتوانسته پرورش دهد و جداً قحط الرجال درست کرده است.
ت) تحریمچی بودن با تخریبچی بودن هم فرق دارد. به عنوان کسی که در دور قبل منفعل سیاسی و تحریمچی بودم، اما در عین اعتقاد به عدم شرکت در انتخابات - که اشتباه بود و قبلاً هم اشاره کردم - راه حل ارائه کرده بودم و آن را مجدداً در پایین میآورم. دوستانی که به تخریب میرحسین و کروبی مشغول هستند و شرکت در انتخابات را پوچ و بیثمر و بلکه کمک به استبداد و تلاش برای مشروعیت دادن به نظام میدانند (که در نادرست بودن این ادعاها در عین اینکه قابل درک و فهم هم هستند، دلایل زیادی هم میتوان آورد و بحث کرد که تا این لحظه کسی حاضر به بحث با اینجانب نشده)، حتماً لازم است راه حل ارائه دهند، بدون ارائه بدیل و راه حل، نشستن و تخریب کاندیداهای اصلاحطلب کردن کاری است کاملاً اشتباه و غیراخلاقی و بلکه کمکی است به استیلای بیشتر استبداد. خیر بودن نیت کنشگر، در عملی که تاثیرات اجتماعی منفی و ویرانگر دارد، کافی نیست. به هر رو چهارسال پیش در چنین روزهایی در عین اشتباه در برگزیدن خط انفعال و تحریم راه حل ارائه داده بودم و چنین نوشته بودم:
"راه حل بنده چيست؟ (بارها گفتهام و باز تکرار مىکنم) پيش به سوى تشکيل حرکتهاى مستقل با گام هاى کوچک و کوتاه و عملى و ترجيحاً غير سياسى: ترافيک تهران، آلودگى هوا، تمرکززدايى از پايتخت، شفافسازى ماليات، حرکتهاى فمينيستى، جنبش کاهش تصادفات بين جادهاى، چالش با نيروى انتظامى، پيگيرى بزهکاريها و احکام ناعادلانه قضايى و اقداماتى از اين دست که در وبلاگستان به خوبى نمود دارد و در دنياى واقعى مى تواند در قالب گروههاى اجتماعى حضورى پررنگ تر از پيش داشته باشد. متاسفانه تجربه نشان داده که بدلايل مختلف بازى انتخابات مانع و ترمز اين فعاليتها بوده است و جامعه جوان ما وقت و انرژى خود را صرف «معجزه صندوق» - که همان زاييدن موش از کوه باشد - چه در جهت حمايت چه در جهت تحريم کرده است و بعد در نيم پريود نااميدى افتاده است. هرچند خود «تحريمچى» هستم ولى از انتخابات اين چنينى دستاورد زيادى نصيب حاميان و تحريم کنندگان نخواهد شد. (فرداى انتخابات يک اتفاق عجيب خواهد افتاد، خورشيد از شرق طلوع خواهد کرد!) بايد به اين بازى پايان داده شود. چه اين نظام ضعيف باشد چه مقتدر چه باشد چه نباشد. بياييد چيزى بسازيم که در اين سرزمين طوفان و بلا و آب و هواى سياسى متغير و منطقه پر از بحران و آشوب و اين جامعه احساساتى و متغير الاحوال پايدارتر و ماندنىتر باشد. بياييد يک ده را فعلاً آباد کنيم و ضد زلزله هم بسازيمش."
البته امروز ضمن اینکه مخالف فعالیتهای مدنی - که رشد خوب اما غیرارگانیک و بیسروسامانی در این سه سال کرده است - نیستم، اعتقاد دارم که باید در اصلاحطلبی انتخاباتی هم فعال بود و تلاش کرد تا مشکلات فراروی اصلاحات برطرف شده و در عین حال دولتی کارآمد و زمینهساز رشد بیشتر نهادهای مدنی ایجاد شود. در عین اینکه انتخابات هیچگاه معجزهگر نخواهد بود و فعالیتهای مدنی باید به موازات این کارها و کاملاً مستقل پیش برود، قصه انتخابات امسال بسیار حساستر است چون زمینه های رشد و توسعه، اصلاحات و تحول، مدنیت و قانونمندی و نیز امنیت ملی و تمامیت ارضی کشور به طور کامل در معرض خطر جدی است. برای دیدن این خطر نیاز به داشتن بصیرتی ویژه نیست. کافی است آدم با خودش و دیگران صادق باشد.
مرتبط: ما و انتخابات (۴)
Labels: سیاست, ما و انتخابات