رسانه ملی، منافع ملی و توهم اکثريت
دوست عزيز بلاگدار قدیمی اهل نظر و خوشاخلاق اصفهانی مسعود برجیان عزیز مدت کوتاهی است دوباره به عرصه وبلاگنویسی روی آورده و از این بابت بسیار خوشحال هستم. چندی پیش نقدی نوشتند ایشان بر بحث رسانه ملی که البته دارد این بحث خوشبختانه پا میگیرد و بسیار خوشبین هستیم که این حرفها کمکم به عمل هم خواهد انجامید. هرچند زمانی گذشت و فرصتی نشد که توضیحی بر نقد و نظر این دوست عزیز بدهم، به هر حال موضوع رسانه ملی چنان با اهمیت و حیاتی هست که هرچقدر هم به این موضوع نگاه شود و بحث و نقد و نظر پیش بیاید و معطوف به عمل هم باشد و ایده ها پیادهسازی شوند که جداً به اینکارها هم کوشا و خوشبین و امیدوار هستیم، باز کم است. دوستان دیگر خصوصاً محمود فرجامی، مهدی جامی و اخیراً آرش سبحانی و دیگر دوستان هم چیزهای خوبی نوشتهاند که اگر وقت اجازه بدهد در بحث آن دوستان هم به طور دانشجویی شرکت خواهم کرد و همگان را دعوت میکنم به پیگیری و شرکت در این بحثها. در نوشته قبلی به نام "رسانه ملی- همگانی نه لنینی" توضیحاتی مرتبط داده شد که شاید بخشی از ایرادهایی را که مسعود برجیان گرفته، تا حدی باز میکند و مقداری پاسخ میدهد. این یادداشت را مکمل آن نوشته قبلی باید دید.
مسعود نوشته است: "تعریف و تعیین «منافع ملی» از پُرمناقشهترین مباحث در علوم سیاسی است." و اشاره میکند که "اگر قرار است موضوع «رسانهی ملی» در مرحلهی شفافسازی نظری روشن شود، بایستی به پرسشهایی از این دست، به صراحت پاسخ گفت؛ آن هم پاسخهایی دقیق و پخته. نمیتوان سرسری از این مباحث گذشت و آن را به اصلاح رویه در هنگام عمل موکول کرد." و این را بهتلویح و بهتصریح مد نظر دارد که حد و حدود منافع ملی در رسانه ملی باید بدقت خصوصاً در مواردی که ابهامات زیاد هستند، تا حد امکان مشخص گردند. برجیان مثالهایی هم در این زمینه آورده است.
البته منکر نکتهگیری موشکافانه این دوست عزیز نیستم اما بحثی که وجود دارد این است که بحث منافع ملی در رسانه را باید در گفتمان خودش دید، میتوان در عرصه نظر نشست و سوالات زیادی مطرح کرد مثلاً آیا اساساً مردم ایران دموکراسیخواه هستند یا نه؟ اگر نیستند چطور میشود با ابزار دموکراسی و رسانه آنها را به دموکراسی هدایت کرد؟ ما بحثمان اینها نیست و دنبال این هم نباید باشیم که ببینیم چه کسانی اکثریت هستند و چه کسانی اقلیت یا خودمان را با توهم، اکثریت بدانیم. نکته گیری مسعود در مورد توهم اکثریت بجاست و لازم است که در بحث رسانه ملی هم در این دام نیافتاد.
ما میگوییم گروههایی مانند جدایی طلبان و اقشار بیسواد و محروم جامعه که دغدغه های مهمتری دارند و کسانی که دست به ترور میزنند جزء گروههای هدف و مخاطبین اصلی رسانه ملی نیستند اما حرف این است که آنها نباید به طور کامل از پوشش رسانهای محروم بمانند، حرفهای آنها هم شنیده شود. مگر کسی که دست به اسلحه میبرد قرار نیست در دادگاه عادلانه حرفش شنیده شود و از خودش دفاع کند؟ مگر غایت عدالت این نیست که حتی ترور کننده هم بیاید از خودش دفاع کند و دست کم حرفش را به قدر ضرورت (و به طور حداقلی و نه تبلیغی) پوشش داد و در عین حال از آنها پرسید که چرا آدم کشی میکنند؟ به نظر شما کجای اینکار مشکل دارد اگر واقعاً معتقدیم لیبرال بودن خوب است. مگر نه این است که یا آن فرد حساب کار خودش دستش میآید و میبیند که به زبان اسلحه و گلوله نمیشود کار را پیش برد و مخاطبین هم می بینند که مشکل آن گروه جدایی طلب چیست، ریشه های محرومیت ها کجاست و مسوولین هم اگر آدمهای عوضی نباشند میروند بالاخره ریشه یابی میکنند ببینند چطور میشود قدری کارهایی زیربنایی کرد که قاچاق و آدمکشی و آدم ربایی و ترور از آن منطقه رخت بربندد یا کمتر شود. نقش رسانه همین است. ملی بودن رسانه هم از این نظر به همین معناست. بحث انتزاعی نمیکنیم. ملی بودن بیشتر به معنی منصفانه بودن و فایدهمند بودن برای عامه مردم است که آنهم بطور نسبی و عملگرایانه باید دیدش. ظلم به قومیت ها بالاخره در بحث رسانه ملی باید و حتماً هم باید دیده شود. قومیتها آموزش به زبان مادری میخواهند، نوعی خودمختاری میخواهند، امکان اداره منطقه خود بدست مسوولین بومی و امکان قانون گذاری استانی و سیستم استانی-فدرال میخواهند که محسن رضایی هم بدرستی به آنها اشاره کرد. رسانه ملی مگر میتواند انصاف را به کنار بنهد و در مقابل این دغدغه ها سکوت کند؟ منصفانه بودن و فایدهمند بودن دو شرط مهم هستند، اما عدالت را نه میشود فروکاست به مساوات و برابری و نه میشود آنرا مطلق دید و منزه طلبانه دنبال عدالت واقعی و مطلق بود و تا آن زمان که شرایط مهیا نباشد دست روی دست گذاشت. مگر قرار است هرچیزی که لفظ ملی دارد، بین همه ملت پخش شود یا برآمده از همه ملت باشد؟ مگر دکتر مصدق و جبهه ملی، واقعاً برآمده از همه نیروهای سیاسی ملت بودند؟ مگر نفت ملیشده به همه ملت میرسد؟ مگر همه از امکانات آموزشی کشور، مراکز بهداشتی کشور یا جاذبه های گردشگری کشور میتوانند استفاده کنند؟ مگر مثلاً تیمهای ملی وزرشی، واقعاً ملی و منتج برآیند همه نیروها و استعدادهای ملی هستند؟ مگر هواپیمایی ملی، واقعاً ملی و در خدمت همه ملت ایران است؟ و قس علی هذا
ممکن است شبیه همین سوالات پیش بیاید که منصفانه بودن و فایدهمند بودن را باید تعریف کرد و این بحث را ادامه داد. حرفی نیست اما به هرحال این معیارها ملموستر و قابل بررسی هستند. همینقدر که بخش عمدهای از مخاطبین رسانهها (نه عموم ملت) به نحوی همگانی به رسانهای اقبال پیدا کنند آن رسانه چند گام به رسانه ملی بودن نزدیکتر شده است، نیازی به بحث و ان قلت فیلسوفانه در مورد مفاهیم نیست، اگر هم باشد بی فایده نیست البته، اما فقط کافی است که به عنوان مثال روزنامه جامعه را در کنار روزنامه اطلاعات (کیهان هم نه) در زمستان سال ۱۳۷۶ بگذاریم و مقایسه کنیم. بهار مطبوعات ایران را در آن سالها ببینیم. چگونه بود که مردم در اوضاع نه چندان خوب معیشتی در سال ۱۳۷۸ (اوائل دولت خاتمی در سال ۱۳۷۷ نفت به بشکه این یازده دلار رسیده بود و تورم و بیکاری هم بالا بود و تازه اندک اندک اوضاع اقتصادی داشت رو به بهبود میرفت) روزی پنج روزنامه میگرفتند و به خانه ها میبردند. کسانی که دغدغه جامعه داشتند روزنامه "جامعه" هم میخواندند. همین یعنی روزنامه همگانی، البته آن روزنامهها فرصتی پیدا نکردند که دغدغه های طبقات دیگر را هم پوشش بدهند و اسیر دعواهای اصلاح طلبان و دشمنان آزادی بیان شدند.
ممکن است این سوال پیش بیاید که پس طبقات فرودست چه میشوند؟ بهترین خدمت به طبقات فرودست این است که دغدغه های آنها هم پوشش داده شود اما به صراحت و با واقع بینی باید گفت آنها مخاطب درجه اول رسانه ملی نخواهند بود، چرا که مشکل از فقر و نداری اقتصادی و فقر فرهنگی آن طبقات است که البته معضل جدی کشور است و باید به آنها جدی پرداخته شود. اما از سوی دیگر توهم رستگاری و داور بودن قضاوت توده های فرودست و چگوارا بازی دیری است که به پایان رسیده است. قرار نیست رسانه ملی چون نام ملی دارد و سی درصد از مردم زیر خط فقر هستند، باید سی درصد برنامه ها مربوط به فقر و نداری مردم باشند. چنین چیزی نه عملی است و اگر هم باشد دل بهم زن و فراری دهنده همگانی و ملی است! حد و حدود اینها کجاست؟ از پیش نمیدانیم! اما این دغدغه باید باشد که رسانه ملی مرتب فیدبک بگیرد و با فیدبک سیستم را اداره کند و تولیدات و ساختار خود را در آن راستا تطبیق بدهد و پیش ببرد در عین حال بخشی ویژه برای طبقات فرودست و پوشش رسانه ای آنها هم داشته باشد حتی اگر فیدبک های آمده از سوی آنان کم و حداقلی باشد. رسانهها لازم است امکان نقد و بازنگری به خودشان بدهند و شفاف در این زمینه عمل کنند. جز با فیدبک کاری نمیشود کرد، البته فیدبکی واقعی که به منتهی به تغییر بشود، نه فیدبکهای قلابی رسانههایی که مثلاً بخش "صدای شما" دارند و اتفاقاً از آن بخشها در جهت القای ایده های خودشان و حرف گذاشتن در دهن مخاطب استفاده میکنند. همین یک فقره به نظر بنده مهمترین شاخص همگانی بودن، ملی بودن و بیطرف بودن رسانه در عصر رسانههای دو سویه است. رسانهای ملی است که امکان تولید جدی و فکرشده به مخاطبش هم بدهد نه اینکه در بیست ثانیه با یک تماس تلفنی مخاطب را تحت فشار عصبی قرار دهد که آنچه که خود رسانه دوست دارد، از دهان مخاطبش بشنود. یا اینکه در بخش گفت و شنود با میهمانان فرهنگی و متین برنامه، مجری شلخته، عصبی و بیادب را بیاورند که علی رغم کهولت سن و مثلاً تجربه زیاد الفبای مجریگری و میدانداری در بحث را هم هنوز نمیداند و با روشنفکران هم مانند گاریچیها و میدان باریها حرف میزند.
به قول فرنگیها شیطان در جزییات است (Devil is in details ). البته باید تا آنجا که محدودیتها اجازه میدهد طرح داد برای جزییات، اما جزییات وقتی اهریمنیتر و بدتر میشوند که امکان تغییر هدفمند بعد از پیادهسازی اولیه نداشته باشند. سازوکاری رسانهای که امکان تغییر و تطابق پذیری با خواسته های مخاطب فعال و اهل نظر داشته باشد و دغدغه بقیه طبقات خاموش را هم داشته باشد، همان به طور نسبی میشود رسانه ملی-همگانی.
Labels: جنبش سبز, رسانه, سیاست