معمایی به نام گنجی و دعوت به مناظره
پیشدرآمد: امروز كار را تعطیل كرده بودم درس بخوانم. دلی از عزا درآوردم در این وبلاگ! حال باید سری به محل كار بزنم و دانشگاه هم. ببخشیدم كه امكان وبلاگداری و منظم نوشتن ندارم.
اكبر گنجی آزادیخواه بوده است، زحمت هم زیاد كشیده و رنج برده تا گنجی شده. برای آزادی خون دلها خورده است، یادمان هست كه چقدر ماها ناراحت بودیم از ماجرای اعتصاب غذای او كه البته درست موقع انتخابات اتفاق افتاد و این همزمانی هم جالب بود. هنوز به این نتیجه نرسیدهام كه گنجی با اطلاعات سپاه همكاری میكند اما برای این تردیدها اخیراً شواهدی جدیتر میشود پیدا كرد، با این همه هنوز به خودم اجازه نمیدهم چنین چیزی حیرتآور را باور كنم. باری گنجی آزادیخواه است. اما ایشان اخیراً و جسارتاً پرت و پلا زیاد میگوید. اخیراً هم شروع كرده دز دروغگویی ها و تحریفهایش را زیاد كرده است. به قول موسوی كسی هم نیست كه چیزش را (یعنی یقهاش را) بگیرد!
گنجی در گنجه است. به كسی جوابگو نیست. ایمیلی از خودش به مخاطبین نداده و پیدا كردن ایمیلش از پیدا كردن ایمیل خامنه ای و رفسنجانی هم سخت تر است (!)، باید دست به دامان بعضی از دوستان روزنامهنگار شد. از یكی از همین دوستان شنیدهام كه خودش هم بشدت حساس است كه ایمیلش را به كسی ندهند!! او متكلم وحده است. جواب سوالات را كه نمیدهد هیچ، جواب كسانی را كه به نقدهای آلوده به تحریف و دروغ او اعتراض دارند هم نمیدهد! بعضی از اینها خود كسانی هستند كه گنجی آنها را مورد نوازش قرار داده، مانند كیس بنیصدر، همینكه دروغهایش برملا میشود كاری دیگر به آن شخص و سوژه ندارد و با نهایت بیمسوولیتی میرود دنبال "صدق و كذب" یك ماجرای جنجالی دیگر و طرح یك سوال بیمعنی-المپیادی دیگر و سركار گذاشتن آدمها و به قول معروف حواس همه را به چیزی دیگر پرت كردن.
بعد هم با پررویی تمام میگوید: بیرحمانه من را نقد كنید! (كه لابد گنجی بخواند و جواب ندهد و به ریش همه بخندد و سوژه جدید را از آستینش دربیاورد) بسیار خوب این هم نقد كه نه بلكه چند سوال راست و لری و پوست كنده از آقای گنجی، نیازی هم به مثال و شاهد و نقلقول بیربط از جان لاك و ایزیا برلین و ماركس و شریعتی و پوپر و آرش نراقی و مجتهد شبستری نیست:
الف) اكبر گنجی نه تنها به نقش سپاه پاسداران در در تحولات ایران اشارهای نمیكند، بلكه به طور كلی معتقد است كه در نظام سلطانی سپاه كارهای نیست! گنجی حتی این نظریه را هم مورد بررسی قرار نمیدهد و اساساً واژه سپاه پاسداران در ادبیات گنجی، قبلاً هم اشاره كرده بودم، بكل غایب است. چرا چنین است؟ چرا گنجی سپاه را كه نیمی از قدرت در دست اوست از ادبیاتش انداخته است؟
ب) اكبر گنجی همه را نقد میكند همه را دارای ادبیات خشونت آمیز میداند اما از گذشته خشونت بار خود چیزی نمیگوید. چرا گنجی نمیگوید كه با دوستانش در سپاه - كه یكبار هم چند وقت پیش اشاره ای كرد كه نگران تامین آنهاست وگرنه ناگفته های زیادی از سپاه دارد - چه كارهایی می كردهاند و چرا خودش به تز خودش كه گذشته را باید شفاف كرد و فراموش نكرد اما بخشید، عمل نمیكند؟ یكی از دوستان معتمد موثق میگوید كه كسی را از نزدیك میشناسد كه هنوز جای پوتین گنجی بر پایش بعد از دو سه دهه هست و نه تنها در حافظه تاریخ مانده بلكه در مغز استخوان این آقا هم مانده است. چرا كسی نمیگوید كه عباس عبدی یا عماد باقی یا سازگارا لگد زده است؟ بالاخره این آقای اكبر گنجی عزیز بعد از اینكه از قهوهای كردن تك تك بقیه آدمهای پوزیسیون و اپوزیسیون فارغ شد، آیا میخواهد مختصری جواب بدهد كه بولتن هایی كه در سپاه مینوشتند، كجا هستند و چقدر در فضایی كه آن سالها ایجاد شده بود نقش داشتهاند؟ داستان لگد را هم لطف كنند بیان كنند كه در بحبوحه كار فرهنگی (بولتن سازی) چطور زندانیانی را كه از صف خارج میشدند لگد جانانه و بروسلی وار میزدند؟ بالاخره این هم نقدی است دیگر. بی رحمانه هم فكر نكنم باشد.
ج) گنجی اخیراً به جای اینكه جواب بنی صدر را بدهد و یا اگر جوابی ندارد، بابت دروغهای خود عذرخواهی كند - بنده هم هوادار هیچ بنیبشری از جمله بنیصدر نیستم و معتقدم یقه خود خدا را هم اگر وجود داشته باشد بابت بی عدالتی و دروغ، مورد به مورد باید گرفت و همه خاكستری هستیم - آمده در یك مقاله مبهم در مورد اینكه: معلوم نیست تقلب در انتخابات به حدی بوده باشد كه موسوی را از ریاست جمهوری باز داشته باشد، حرف زده. البته حرفهای گنجی در این باب هم جالب است كه در همین مقاله دچار قبض و بسط شده است. اولین دلیل و شاهدش هم (كه قاعدتاً هر تحلیلگری اولین دلیلش باید محكمترینش باشد) از فیلم مونتاژ شده مصطفی تاجزاده از سقف سلول در زندان اوین است كه میگوید: بابا ما انتخابات را باختیم، چرا نمیخواهیم قبول كنیم؟ چیزی كه ماهها پیش همه در اینجا و آنجا دیده بودیم. و تاجزاده هم قبل از برگشت مجدد به زندان جوابشان را داد. خلاصه شاهد آوردن از آن فیلم بیست ثانیهای، نوشته گنجی را به چیزی در حد برنامه بیست و سی تنزل داده است. این تنها نیست نقل قولهای عباس عبدی را كه مجبور است برای اینكه دستگیر نشود بندبازی كند آورده از دیگران هم به همین ترتیب، مساله این است كه گنجی این همه شواهد در مورد تقلب را نادیده گرفته و شروع كرده به شك و شبهه كردن و آخرش هم نتیجه گرفته بابا داستان انتخابات را فراموش كنید و بیایید آنچه كه من میگویم عمل كنید! اولاً معلوم نیست كه چه كسی یا چه كسانی، اخیراً گفته اند كه در انتخابات موسوی پیروز قطعی بوده است؟ نكند گنجی میخواهد به حرف موسوی در شب انتخابات استناد كند؟؟ معلوم نیست گنجی جواب چه كسی یا چه كسانی را دارد میدهد! در ثانی او میگوید مدركی در دست نیست كه تقلب در حدی بوده كه مانع رییس جمهور شدن موسوی شده باشد. سوال این است كه این ادعا هم گزارهای بلادلیل است، از كجا میگوییم تقلب در حدی نبوده كه نتیجه انتخابات را عوض كرده باشد؟ معلوم نیست این گزاره كه تقلب در حدی نبوده كه مانع رییس جمهور شدن موسوی شود، این شواهدش كجاست؟ این را اكبر گنجی جسارتاً از كجایش درآورده؟ با فیلم بیست ثانیه ای از تاجزاده، از نوع بیست و سی بازی؟ نامش را هم گذاشته كار تحقیقی؟؟ خوشبختانه از میان خیل عظیم فعالان سیاسی و بویژه روزنامه نگاران، آدمی باوجدان و صادق و اهل شرافت حرفهای هم مانند محمود فرجامی پیدا میشود كه جلوی گنجی بایستند و ازش دلیل بخواهند و او را به مناظره دعوت كنند. ای كاش بقیه روزنامه نگاران هم مانند ایشان احساس مسوولیت میكردند و اینقدر مصلحت نگر و منفعت سنج نمیشدند، ببینیم آقای اكبر گنجی آزادیخواه، اینجا كه پای محك تجربه به میان میآید چقدر آزادیخواه و حقیقت طلب است و آیا جوابگو هست یا نه!
باری آدمها همه اشتباه میكنند یا وسوسه میشوند و در زندگی های پیچیده دنبال استراتژی هستند برای نون درآوردن یا یارگیری كردن، در كنار دهها كار آزادیخواهانه ای كه میكنند، شیطنت و شارلاتانبازی هم در میآورند. گنجی با دروغ پردازی های خود، نادقیق حرف زدنهای خود، سانسور كردن نوشته های دیگران و انتخاب گزینشی و كاملاً غیراخلاقی از مطالب و نوشته های دیگران كه نمونه ای آشكار از جعل و تحریف است، و بعد در رفتن و صورت مساله الكی و غیر واقعی دیگری درست كردن و رج زدن در مورد آنها و آب را گل آلود كردن بارها و بارها از زیر بار مسوولیت جوابگویی شانه خالی كرده است. حرفهای درست زیادی هم گنجی زده، آزادی خواه هم هست، نگاهی هنرمندانه و راهگشا به سیاست داشته و افقهای دورتری دیده است، اما دلیل نمیشود كه بیش از این، كارهای غیر اخلاقی او را نبینیم و به روی خود نیاوریم. ما كه امیدواریم گنجی سرعقل بیاید و به جای اینكه معركه دیگری با سوژه جدیدتری راه بیندازد، مسوولانه جواب دیگران و منتقدین را بدهد و حرفهای عجیب و غریب كمتر بزند. اینكارها هم از عواملی بودند كه جنبش را اتفاقاً زمین زدند در كنار بقیه موارد. كسانی مثل عمادالدین باقی یا احمد زیدآبادی نادر هستند كه البته باید اگر آدم احساس كند مشكلی در حرفهای آنها هست و با منطق جور در نمیآید، در شرایط آزاد و برابر یقه آنها را هم گرفت (شاید اشتباه از ما بوده باشد) در هر حال همه از همدیگر سوال باید بكنیم و مسوولانه به هم پاسخگو باید باشیم. بنده وبلاگنویس گردن شكسته حقیر هم در اندازه خودم پاسخگوی نوشته هایم و اعمالم هستم و خواهم بود. باز هم جسارت است این را تكرار میكنم اگر كسی فكر میكند كه این نوشته بنده مشكوك است و در اثر همكاری یا خوشخدمتی به اطلاعات جمهوری اسلامی نوشته شده، لطف كند دلایل و شواهدش را هم بیان كند كه بنده هم از خودم دفاع كنم. زیاده عرضی نیست.
Labels: جنبش سبز, سیاست