<$BlogRSDUrl$>

پارسانوشت

بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر

توضیحات نو


دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بی‌نام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنت‌گیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بی‌نام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد. در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.

 


بلاگ​چرخان


بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک داده​اند (یا هردو):

 

 

آرشيو

 

04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 06/01/2005 - 07/01/2005 07/01/2005 - 08/01/2005 08/01/2005 - 09/01/2005 09/01/2005 - 10/01/2005 10/01/2005 - 11/01/2005 11/01/2005 - 12/01/2005 12/01/2005 - 01/01/2006 01/01/2006 - 02/01/2006 02/01/2006 - 03/01/2006 03/01/2006 - 04/01/2006 04/01/2006 - 05/01/2006 05/01/2006 - 06/01/2006 06/01/2006 - 07/01/2006 07/01/2006 - 08/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 09/01/2006 - 10/01/2006 10/01/2006 - 11/01/2006 11/01/2006 - 12/01/2006 12/01/2006 - 01/01/2007 01/01/2007 - 02/01/2007 02/01/2007 - 03/01/2007 03/01/2007 - 04/01/2007 04/01/2007 - 05/01/2007 05/01/2007 - 06/01/2007 06/01/2007 - 07/01/2007 07/01/2007 - 08/01/2007 08/01/2007 - 09/01/2007 08/01/2008 - 09/01/2008 09/01/2008 - 10/01/2008 10/01/2008 - 11/01/2008 11/01/2008 - 12/01/2008 12/01/2008 - 01/01/2009 01/01/2009 - 02/01/2009 02/01/2009 - 03/01/2009 03/01/2009 - 04/01/2009 04/01/2009 - 05/01/2009 05/01/2009 - 06/01/2009 06/01/2009 - 07/01/2009 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 10/01/2009 - 11/01/2009 11/01/2009 - 12/01/2009 12/01/2009 - 01/01/2010 01/01/2010 - 02/01/2010 02/01/2010 - 03/01/2010 03/01/2010 - 04/01/2010 04/01/2010 - 05/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 06/01/2010 - 07/01/2010 07/01/2010 - 08/01/2010 08/01/2010 - 09/01/2010 09/01/2010 - 10/01/2010 10/01/2010 - 11/01/2010 11/01/2010 - 12/01/2010 12/01/2010 - 01/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 06/01/2011 - 07/01/2011 07/01/2011 - 08/01/2011 09/01/2011 - 10/01/2011 10/01/2011 - 11/01/2011 11/01/2011 - 12/01/2011 12/01/2011 - 01/01/2012 01/01/2012 - 02/01/2012 02/01/2012 - 03/01/2012 03/01/2012 - 04/01/2012 04/01/2012 - 05/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 07/01/2012 - 08/01/2012 08/01/2012 - 09/01/2012 09/01/2012 - 10/01/2012 11/01/2012 - 12/01/2012 12/01/2012 - 01/01/2013 01/01/2013 - 02/01/2013 02/01/2013 - 03/01/2013 03/01/2013 - 04/01/2013 05/01/2013 - 06/01/2013 06/01/2013 - 07/01/2013 09/01/2013 - 10/01/2013

 


آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو

ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk

© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است



 

Friday, October 22, 2010


سیلی كه آمد و همه چیز را شست و رفت

مردم‌پرستی هم كه بعضی‌ها دارند، بد دردی است. "مردم" آمدند، "مردم" در صحنه هستند. "مردم" خوب میفهمند!

مشكل را باید از چند زاویه دید:

اول اینكه هی بگوییم مردم شعور سیاسی بسیار بالایی دارند و هی تاییدشان كنیم معادل این میماند كه هی بگوییم مردم شعور و آگاهی و دانش خیلی بالایی در علوم سیاسی دارند و همزمان مردم شعور كار جمعی خیلی بالایی دارند. برای اینكه شعور سیاسی هم جنبه تئوریك دارد و واقعاً مجموعه علوم سیاسی به عنوان علم وجود دارد و هم جنبه عملی. كار سیاسی،مسبوق به دانش سیاسی و معطوف به عمل جمعی سیاسی است. بله خیلی از مردم بدلیل علاقمندی به سیاست، شم سیاسی خوبی دارند، اما نه آگاهی از مطالعات سیاسی دارند نه تاریخ سیاسی (خصوصاً تاریخ سیاسی معاصر) را پیگیری كرده اند. در عرصه عمل هم قربانش بروم. دو ایرانی همینكه نفر سومی بهشان اضافه شود از دلش یا دعوا پیش می‌آید یا فتنه و دسیسه و نهایتاً‌ به انشعاب می انجامد (شوخی قدیمی دو نفر ائتلاف، سه نفر انشعاب، یك شوخی بسیار جدی است!). برای همین است كه این قربان صدقه مردم رفتن ها در تاریخ معاصر ره به جایی نبرده است و بیشتر تف سر بالاست.

دوم اینكه شور سیاسی با شعور سیاسی یكسان گرفته میشود. شور در ایران بالاست منتها این هیجان و شور معمولاً به شوری دیگ آشی كه سیاسیون با هزار بدبختی در بیابان برهوت، اندك اندك خار پیدا كرده‌اند و با دستان زخمی كشانده اند و بار گذاشته‌اند منجر میشود. هركس از راه میرسد با شور و هیجان قاشقی نمك به آن آش می‌افزاید (جسارتاً اگر كار بدی در آش نكند و حاجی انا شریك نگوید!)، كار به آنجا میرسد كه دیگر كسی حاضر نیست حتی در آخر كار لب به آن آش بزند. چه اتفاقی می افتد؟ خوب همه با آن آشنا هستیم، مردم همیشه در صحنه اندك اندك یا تند تند به راه خودشان میروند و دور دیگ آش خالی میشود و سیاسیون بیچاره میمانند كه همیشه گوشت دم توپ بوده‌اند. كافی است كسی اندكی تاریخ خوانده باشد تا ببیند كه مثلاً همین مردم لج‌باز و رقابتجو و شیرگیر شده چه پدری از محمد مصدق درآوردند! مصدق آدمی زودرنج و قهرو‌ بوده، هربار هم قهر میكرده و می‌كشیده كنار، چند بار این اواخر با شور و هیجان او را آوردند، بعد آخر كار با مغز كوبیدندش زمین. براساس همان شور بدون شعور و شور كردن آش و حمله برای گرفتن مصادر امور و خیانت و دوستی قروقاطی و ندیدن منفعت عمومی و نفهمیدن ارزش كار جمعی، هدفمند و توام با انضباط و نبود فرهنگ نقادی. البته مصدق دماغ گنده محبوب ما هم با لجبازی و خیره سری چند اشتباه بزرگ كرد كه بخشی از آن اشتباهات را هم باید به حساب همان فشار افكار عمومی مردم قهرمان جو گیر شده و شور برداشته گذاشت. همانهایی كه انصافاً پدر در می‌آورند. همانهایی كه ناگهان شهوتشان خوابید و گذاشتند و رفتند سرخانه و زندگی‌شان و سیاسیون ماندند و دیگ شور آش كه به جای آن هم نهایتاً چند سالی در زندان به جای آش شور، آب زیپو نوش جان كردند. سناریوی آشنایی است.

باری، كام كسانی كه اینجا را میخوانند، نمیخواهم تلخ كنم. قبل از انتخابات دقیقاً تا دیماه و بهمن ماه سال ۱۳۸۷ خیلی خبری نبود، عده ای بودند كه علاقمند به سیاست بودند و و گهگاه سیاسی می‌نوشتند، آنها كمی فعال بودند و تحلیل این بود كه آمدن كسانی مثل كرباسچی یا محمدعلی نجفی، در شرایط فعلی گزینه خوبی برای كشور است. تا اینكه سید محمدخاتمی آمد، كم كم هوا ابری شد، ابرها غلیظ شدند، نسیم خنك كم كم جای خود را به باد و تند باد داد، رعد و برق شدید شروع شد و در مدت دو ماه، به چنان طوفانی تبدیل شد كه همه چیز را زیر و زبر كرد. كی به كی بود؟ كی حرف سیاسیون را گوش میداد؟ شبكه هایی برای خودشان خودجوش شعار درست میكردند، برای خودشان خودبخود تظاهرات راه می انداختند و خودشان اعلام خودمختاری سیاسی كرده بودند، سیاسیون هم به روی خودشان نیاوردند و همراه موج شدند كه یعنی ما بودیم و ممنون بچه‌ها كه همراهی كردید! كسانی هم بودند كه فكر كردند آی انقلاب شد و ریختند كه مصادر را بگیرند و ما جا ماندیم. هركس از هرگوشه خودش را سخنگوی جنبش میخواند، تحلیلها همه تند شده بود، بگیرید ببندید، زنده باد آزادی، قفل باستیل را بشكنید، سلام بر رهایی ... خلاصه مردم دویدند و الیت هم به دنبالش دوید تا اینكه مردم شور و هیجانشان خوابید. سركوب شدند، هزینه های فعالیت سیاسی بالا رفت و دیگر كاری كول و جالب نبود. البته منظورم نادیده گرفتن تلاشها و جانفشانی های عده زیادی از مردم نیست. بله بنده حقیر گردن شكسته در خارج از كشور بودم و نرفتم در تظاهرات داخل كشور و شرمنده‌ام. اما به عنوان علاقمند به سیاست، دلیل نمیشود از این شور گرفتن های دفعتی و خاموشیهای سیاسی مردم و برق گرفته شدن های مجدد كه علی رغم جانفشانی ها و شور و حال عاشورایی و حسینی (در مكتب آیینی و "علامت من بلندتره" ایرانی)، پدر هرچه آدم كلاسیك سیاسی را درآورده و عرصه سیاسی ایران را "آباد" كرده است، انتقاد نكنم (خطاها و اشتباهات سیاسیون به جای خود، اما واقعاً مردم ما در چسبیدن به موج احساسی گری و فراموش كردن كار آهسته و پیوسته و معقول نوبرند و بدبختی هم دقیقاً از همینجاست). این اشتباه خیلی بزرگی است كه خاموش شدن مردم را تنها و تنها به سركوب حكومت نسبت بدهیم. این خلاف صداقت در روشنگری است.


به هر حال سیلی كه به تعبیر بازرگان بعد از دعای باران جاری شد، زد همه چیز را شست و برد. حال یكی دو سالی طول میكشد تا سیل بعدی. مردم برگشتند به خانه های خود و بخشی از سیاسیون ما (بخوانید سرمایه های سیاسی) رفتند در زندان و ما هم لوگو ساختیم كه فلانی را آزاد كنید و بهمانی را شكنجه نكنید، بخشی هم سرخورده و یا دنبال مفری برای خروج از كشور، بخش دیگر هم گوش خوابانده اند ببینند سیل بعدی كی خواهد آمد. جالب است. امیدوارم از این غر زدنها دست كم بیاموزیم كه دفعه بعد اینقدر مردم مردم نكنیم و بهشان توضیح بدهیم كه سیاست هم مانند پزشكی و مهندسی و اقتصاد و فایننس كاری تخصصی است و همینطوری نیست كه با توییت كردن بریزیم و اعتراض كنیم و انتخابات را برگردانیم و از همه شورتر حكومت را بگیریم. یا مردم ما در شور و هیجان هستند یا در قهر و عزلت. در هردو حالت گوش نمیدهند، كار خودشان را میكنند! عاقبت كار سرمایه‌ای مثل احمد زیدآبادی هم احمد آباد است دیگر. مگر تاریخ نخوانده‌ایم؟

این سرانجام زندگی سیاسی در فضای ایلی-طایفه‌ای- طوفانی-زلزله‌ای-سیلی فلات ایران است. امید كه دفعه بعد، اگر عمری باقی بود و احمد جنتی جانمان را نگرفت، بهتر عمل كنیم!

Labels: ,

3 Comments | | Permalink

_______________________________________________