ما ایرانیان و غرب (۱)
رویكردی دوباره به استقلال
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به بهانه یادداشتهای مهدی خلجی در مردمك و نقد داریوش محمدپور
اینكه مهدی خلجی چه میخواهد نهایتاً بگوید یك معما شده است. بیش از هرچیز نقد داریوش محمدپور خواندنی و پسندیدنی است. خلجی در نوشتار دوم خود موضع ضدجنگ گرفته است و نهایتاً از مردم هوادار جنبش خواسته است، از قدرت بسیجگری خود استفاده كنند و در عرصه سیاست خارجی وارد شوند! این حرفها چندان قابل فهم نیستند و امیدوارم كه در نوشته بعدی خلجی - كه در یكسال گذشته تحلیلهای خوبی از او پیرامون روحانیت، نهادهای حكومتی در ایران، مرجعیت، حوزه، مشروعیت نظام، تحلیل شخصیتی رهبر و مقایسه آن با روح الله خمینی و نیز سیاس بودن خود بنیانگذار انقلاب، خواندهایم و شنیدهایم - مواضع خود را روشن كند و با شفافیت كامل در این زمینه بنویسد.
سوالهای جدیی كه مطرح میشوند این است كه سبزها چطور میتوانند اطمینان غرب را به جمهوری اسلامی -آنهم به قول خلجی با به میان كشیدن سیاست خارجی (جنبش و سیاست خارجی؟) - ، كسب كنند؟ عملاً جنبشی كه سركوب شده و رهبران آن امكان تعامل با هیچ كجا چه در داخل چه در خارج چه در درون نظام چه در بیرون نظام را ندارند، چطور میتوانند بسیجگری كنند؟ چطور میتوان مشروعیتی بدست چند نماینده در خارج از كشور داد كه از دید جناب خلجی بروند و در مورد روابط با دیگر كشورها اظهارنظر كنند؟ آیا منظور در خوشبینانه ترین حالت، همان گفتگو در عرصه عمومی رسانه های خارج از كشور و همان آماده كردن فضا در عرصه دیپلماسی عمومی است؟ برای كدام كشور و با كدام مشروعیت؟
از دید بنده (همانطور كه داریوش محمدپور اشاره كرده) بزرگترین مشكل غرب اتفاقاً روی كار آمدن یك دولت ملی است برای همین است كه سیاستشان یكی به میخ و یكی به نعل است كه حكومت ایران ضعیف بماند و سپر بیندازد. وقتی جنبش قوی است اوباما پشت مردم را خالی میكند و فقط میگوید نگرانیم و نظاره میكنیم. وقتی جنبش ضعیف میشود كلینتون میگوید مردم بیایند به خیابانها بریزند! حكومت فعلی ایران اگر سیاست هسته ای خود را كنار بگذارد با انگولك كردنهایش در غزه و لبنان میتوان كنار آمد (چیزی كه اتفاقاً مهدی خلجی هم در مقاله اول خود به آن معترف است)، حال اینكه دولت ملی یا حتی دولت سبز موسوی كه پشتوانه قوی مردمی داشته باشد، شاخ گاوی برای غرب است چون پیشرفت در فن آوری هستهای را ادامه خواهد داد. برهمین اساس حكومت سپاهیان و خامنه ای هم دست آنها را خواندهاند و این بساط كه بزودی جنگ خواهد شد، چندان منطبق بر واقعیات نیست. گیرم سپاهیان هم در این میانه بر طبل جنگ بكوبند.
حكومت ایران نتایج انتخابات ریاست جمهوری را بر همین اساس دزدیده و به گروگان گرفته است چون میداند كه غرب از دردسرهایی كه دولت موسوی می توانست در قضیه هستهای برایش ایجاد كند، آگاه است و كوتاه آمده است و عملاً بعد از ارتكاب اینكار چراغ سبز نشان داده و پالیسی های خودش را به نحوی تنظیم كرده كه از این وضعیت سود ببرد و معطل شش و بش كردن و ناز و عشوه لشكر گربه های الیت ایرانی نمیماند.
در وضعیت قفل شده فعلی عملاً راهی عملی و شدنی كه مهدی خلجی (غیر از تبلیغات احتمالی برای بدست گرفتن عرصه عمومی با قدرت رسانه ای و تبلیغاتی جنبش سبز و گرفتن فضا برای سمپات شدن ملایم با منافع آمریكا و غربیها) شاید در لفافه دارد توصیه میكند(و باید منتظر توضیحات تكمیلی و شفاف او ماند)، این باشد كه نمایندگان سبزها در خارج از كشور بیایند به غرب اطمینان خاطر بدهند كه -اگر پیروز شدند - مسیر هسته ای را با تكنولوژی وابسته و تحت نظارت كامل غرب پیگیری خواهند كرد. هم در درستی و اخلاقی بودن و سودمندی این نظر شك هست هم در كارآمدی و اثربخشی آن. عملاً سبزها با اینكار برش خودشان را هم در بدنه مردم از دست خواهند داد و ریزش نیرو در شرایطی كه جنبش عملاً وارد نیم پریود خاموشی و سكوت شده، پیدا خواهند كرد. ضمن اینكه غرب هم هنوز جنبش سبز را جدی نگرفته و احتمالاً هم نمیخواهد بگیرد، تنها به عنوان یك اهرم فشار كم هزینه برای تسلیم شدن حكومت بر سر مساله كلیدی هسته ای از آن استفاده میكند.
ماییم و ما. خودمان باید فكری به حال خودمان بكنیم و از منافع ملی خودمان - از جمله اینكه انرژی صلح آمیز هسته ای حق مسلم ماست - دفاع كنیم. از غرب می توان كمكهای مختصر لجستیك گرفت و نه بیشتر. وارد بازی غربیها شدن - كه گاه برای یك میلیارد دلار معامله حاضرند دست به هركار غیر اخلاقی و غیرانسانی بزنند - هیچ خیر و منفعتی ندارد، اتفاقاً در شرایط موجود باید با اصرار و تاكید بر الگوی دكتر محمدمصدق و البته درس گرفتن از اشتباهات او و جنبش ملی شدن نفت، واقعگرایانه بر استقلال در كنار آزادی تاكید داشت. در این مورد بیشتر باید گفتگو كرد.
__________
پینوشت: سخت گرفتار زندگی و كار بودهام و هستم.
Labels: جنبش سبز, سیاست