نظری پیرامون نوشته "عهدی که با دروغ بسته شد و ..."
دوست عزيزی که مايل نيست نامش برده شود، نظرش را در مورد اين نوشته اين چنين بيان کرده است که با اندکی تغییر همینجا میآورم:
نباید جانب انصاف را رها کرد و همه تقصيرها را به گردن روحانيون انداخت، مثلاً از مهندس سحابی شنيدهام که در بحثهای درون شورای انقلاب درباره پیشنویس قانون اساسی، بهشتی و رفسنجانی اصرار داشتهاند که تعداد حقوقدانان شورای نگهبان بیشتر از تعداد فقهای آن باشند و میگفتند که ما خودمان اعضای صنف خود را بهتر از شما میشناسیم! یا اینکه بعد از تصویب پیشنویس قانون اساسی در شورای انقلاب [منظور پیشنویس دوم است که تاییدیه آقای خمینی و مراجع را هم گرفته بودند] مهندس بازرگان و دیگران [ظاهراً یدالله سحابی و محمود طالقانی هم در این جمع بودهاند] گفته بودند که نه همینطوری نمیشود پيشنويس قانون اساسی را تنفیذ کرد، به همهپرسی گذاشت، ما به مردم وعده مجلس موسسان دادهایم و باید به قولمان عمل کنیم. بقیهاش که البته معلوم است. در همان اولین جلسه (یا اولین جلسات) با یک قیام و قعود آن پیشنویس کنار گذاشته میشود و تدوین قانون اساسی از نو آغاز میشود. این دست گل را مهندس بازرگان [به همراه دیگران] به آب داد و حساب نکرد که در آن روزگاری که هژمونی روحانیون بر سراسر امور و شئون کشور سایه افکنده بود از دل مجلس موسسانی که طبیعتا در چنین جوی روحانیون یا وابستگان به روحانیون در آن اکثریت خواهند داشت چه چیزی در خواهد آمد. و نهایتاً دیدیم شد آنچه که شد! دو لینک زیر را هم در این زمینه برایت میفرستم:
پیشنویس قانون اساسی در ویکیپدیا (*)
متن کامل پیشنویس قانون اساسی (*)
از این دوست بسیار عزیز به خاطر نظراتش و راهنمایی بنده بسیار سپاسگزارم. آگاهیبخشی و اطلاعرسانی این دوست عزیز موجب شد که من هم بیشتر در این زمینه مطالعه کنم، کاش کمکم بشود که ابعاد بیشتری از تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی، بعد از بهمن پنجاه و هفت تا سال شصت را واکاوید و مورد تجریه و تحلیل قرار داد. آری در کنار آخوندها (روحانیون) خیلیها مقصر بودند. بحث این نیست که با واکاوی تاریخ همه را دادگاهی کنیم، بحث این است که از اشتباهات تاریخ انقلاب بیاموزیم.
Labels: تاریخ, سیاست