توضیحات نو
|
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
|
|
بلاگچرخان
|
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
|
|
|
آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو
ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk
© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است
| |
Sunday, May 10, 2009
|
ما و انتخابات (۶)
از اين به بعد در دو سه نوبت نوشتهها را به صورت پرسش و پاسخ ارائه خواهم کرد. اینها ظاهراً سوالاتی هستند که ممکن است برای بعضیها پیش آمده باشند و به هر حال مرور آنها کمک خوبی است به روشن تر شدن دیدگاهها و نظرات خودم و نیز دوستان منتقد.
الف) هدف تو از نوشتن اين مجموعه نوشتهها چيست؟ تو که خودت را شهروند جهانی میدانی و در کانادا زندگی میکنی، انگیزههایت چیست و چرا کاسه داغتر از آش شدهای؟ انگيزه ام جز کمک به روشنگری نيست. شرایط را جدی و حساس میبینم و معتقدم که اگر میخ تحجر، عوامفریبی، جهل و "حکومت کردن آسان" به تعبیر مسعود بهنود و رفتار غیرمسوولانه ما ایرانیان (چه در میان حاکمان دولتی- حکومتی چه بین شهروندان) اینبار محکمتر شود، تبدیل به قاعده خواهد شد و این جریان شروع به ریشه زدن بیش از پیش در تاروپود فرهنگی- اجتماعی ما خواهد زد و شرایط بسیار بدتری حاکم خواهد شد که برگشت از سیر قهقرای فرهنگی و ویرانی کشور بسیار سختتر خواهد بود. کار عجيب و غريبی نميکنم و منفعتی مستقيم از اين کار نميبرم و ماموریتی هم از جایی ندارم و چیزی هم گیر من نمیآید در این وبلاگنویسی، همچنان که رویه هفت ساله بلاگداری و بلاگنویسی بنده چنین چیزی را نشان میدهد و از جایی یک ریال و یک سنت هم گیر من نیامده و با کسی هم چه در داخل چه در خارج، هیچگونه تبانی و بدهبستانی نکردهام و بسیار بیشتر یار ایام افتادگی و مرارت دوستان بودهام تا دوست فرصتطلب دوران دولتمندیشان و از این بابت قدردان خدا یا طبیعت هستم. حساب دوستیها را هم از این بحثها جدا میکنم. دوستدار حقی هستم که متکثر است و با همگان است. از طرفی ایرانی بودن من هم در کنار کانادایی بودنم حقی است که کسی نمیتواند آنرا از من سلب کند. در دنیای نو، دوملیتی بودن و حتی خود را شهروند جهانی دانستن نه جرم است نه کاری نامعقول و بلکه کمکم به رسمیت هم شناخته شده. دیگر ایرانیان و ایرانیالاصلها را به شرکت در سرنوشت خودشان دعوت میکنم و منتقدین این کار را به ارائه بدیل. اگر کسی بدیلی ارائه نکرد و خودش را بیدلیل و استدلال، محق دانست - ضمن اینکه معتقد نیستم تنها یک راه وجود دارد - راه بهتر و معقولتر را برمیگزینم و دیگران را هم دعوت میکنم به عمل بر اساس منطق. انتخاب یک رییس جمهور جدی و مسوول در ایران تنها برسرنوشت ایرانیان داخل کشور اثر ندارد بلکه بر سرنوشت ایرانیان و ایرانی الاصلهای خارج از کشور هم اثر دارد. تبعیضات و تحقیرهایی که گهگاه در گوشه و کنار شامل حال ما میشود بر دوستان مقیم خارج از کشور پوشیده نیست. البته کاسه داغتر از آش هم نیستم و دایه مهربانتر از مادر هم. مقدمتر این مردم داخل کشور هستند که باید در مورد سرنوشت خودشان تصمیم بگیرند. حق انتقاد و نقد عملکرد مردم ایران همیشه برای هرکس از جمله بنده محفوظ است و همراهی پوپولیستی با آدمهای بیمسوولیت - ضمن اینکه درکشان میکنم - نخواهم کرد و تنها همراه و طرفدار حرفهای منطقپذیر و مقبول هستم که میتوانند این حرفها متنوع هم باشند و حظی از حق و حقیقت داشته باشند (حق نسبی است و با کسی نیست). باید حرف زد و منطقی به عنوان پشتوانه آن حرف داشت. اما کسی که منطق ارائه نمیکند و راهحلی بدیل نشان نمیدهد، حرفش مسموع نیست، حتی اگر روضه قاسم داماد بخواند یا راجع به هولوکاست سیاسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۷ که بحق هم محکوم است اما گرهای از کار فروبسته ما نمیگشاید، بساط زنجیرزنی راه بیندازد.
ب) از استدلالهای تو چنین برمی آید که تحت هر شرایطی باید در انتخابات امسال شرکت کرد، آیا این نگرشی غیردموکراتیک نیست که بدون اینکه شرایط مبارزات انتخاباتی و ویژگیهای کاندیداها را لحاظ کنیم تحت هر شرایطی در انتخابات شرکت کنیم؟
شرکت در هر انتخابات به هر دلیل و تحت هر شرایط کاری معقول نیست. اما کسی هم نميتواند ثابت کند که در شرايط استثنايی و ويژه، جدی گرفتن شرکت در انتخابات و شرکت بلاقيد و شرط در آن کاری نامعقول است، اينبار وجود کسی مانند محمود احمدی نژاد که سمبل و نماينده جريان تحجر و جهل و فقر فکری است شرايط ويژهای بوجود آورده که بايد از بدتر شدن اوضاع و نهادینه شدن شبهفاشیسم دولتی (از نوع شلخته آن) بجد جلوگيری کرد. در گفتارهای قبلی مفصل در اين مورد توضيح دادهام. شرایط جداً حساس است و باید هرطور شده جلوی انتخاب مجدد شبهفاشیسم شلخته احمدینژادی که کمکم دارد به یک فاشیسم نهادینه شده و نظاممند و تمامعیار تبدیل میشود جلوگیری کرد. برای رسیدن به یک بازی عادلانه دموکراتیک راه درازی در پیش داریم و نباید ایدهآلیست بود. باید آستینها را بالا زد و برای بهبود اندک اوضاع کاری کرد. ما ایرانیان هستیم که باید کشورمان را اندک اندک بسازیم، نه عزراییل کمکی میتواند بکند نه اوباما نه مردم دیگر دنیا نه پارلمان هلند یا اتحادیه اروپا. قرار است رایی به داخل صندوق بیندازیم که اثری اندک در زندگی همهمان داشته باشد. مشکلات استبدادزدگی ما چند دهه طول میکشد تا کمکم برطرف شود و باید به تدریج تعلیم و تربیت در مدارس و آموزش حقوق انسانی و تربیت در خانوادهها و جامعه اصلاح شوند و این چیزها نیازمند برقراری زمینه هایی است که دولت هنوز نقشی مهم در آنها ایفا میکند. شرایط جداً استثنایی است وگرنه که قابل فهم است کسی مثل میرحسین موسوی درعین ویژگیهای مثبت فرهنگی و مدیریتیاش و سلامت نفس و انضباطش، هنوز سیاستمداری مدرن نیست و جنگ حق و باطل (!) یا فقر و غنا دیدنهایش و امام بازیهایش جداً دلبههمزن است و اساساً از مصطفی معین هم در این زمینه عقبتر است. اما متاسفانه با عرض پوزش از دوستداران موسوی، از بیخانمی به گربه مجبوریم بگوییم شاباجی خانم. عملاً موسوی تنها کسی است که میتواند از پس پوپولیسم احمدینژادی و شبهفاشیسم او بربیاید و در عین حال انضباط مدیریتی را به دولت برگرداند. سپردن ریش و قیچی بدست شیخ اصلاحات که گرچه در امتیازگیری و چانهزنی و تنبانکنی الحق استاد است اما هرآن ممکن است دست به هر کاری که خود صلاح میداند بزند - هم خود معرکه ای دیگر خواهد بود. کروبی یک سیاستمدار پیگیر است اما سپردن سکان ریاست جمهوری بدست او معلوم نیست ما را لزوماً به اصلاحات برساند. قطعاً وزارت کشور یک مکان ایدهآل برای او میبود یا همین ماندن بر مقام ریش سفیدی در اصلاحات و چانه زنی و حمایتهای او از حقوق زندانیان ("ابوطالب اصلاحطلبان" بهترین لقبی بود که در زمان اصلاحات به او دادند. میدانیم که ابوطالب اسلام نیاورد اما برای اسلام همه گونه فداکاری کرد!) به هر حال کروبی هم کاندیدای مطلوبی نیست اما از محمود احمدی نژاد با آن همه کثافتکاری همه جانبه در تقریباً تمام زمینهها، قطعاً بهتر است و حتماً انتخابش منشا اثر در اصلاحات به طور محدود خواهد شد. به هرحال در دنیایی که سیاستمداران کوتوله و فرصتطلبی چون بوش و سارکوزی و پوتین و بلر و هارپر انتخاب میشوند انتظار نداشته باشید که گاندی و ماندلای وطنی آنهم در جمهوری اسلامی پیدا کنیم. محصولات جمهوری اسلامی همینها هستند که میبینیم و باید از بین صادق محصولی و محسن رضایی و حجتالاسلام پناهیان و رحیمپور ازغدی و ... یکی را برگزید و لیاقت ما ایرانیان هم با عرض معذرت در شرایط موجود بیشتر از این نیست. یک رای میخواهیم بیندازیم به صندوق، آنهم صندوق جمهوری اسلامی، چه عشوهای میریزیم و گز قیمت را چنان بالا بردهایم که خود ژان ژاک روسو را هم بدلیل خانم بازی و "عدم صداقت" رد صلاحیت میکنیم!! چه راه حلهایی مدرن و مدنی ارائه میدهیم در این کویر برهوت مدنیت و رفتار مسوولانه سیاسی-اجتماعی. ما کت و شلوار و کراوات را زدهایم و حرفهای خوب و قشنگ میزنیم و شیک و مدرن و "صادقانه" و منزه مآب، منتظر روزی هستیم که آزادی و مدنیت به ما هدیه شود و دیگران با خواهش و تمنا از ما دعوت به ورود به بازی مدنی کنند، روزی که به احتمال فراوان همانطور که زمین از حرکت باز نخواهد ایستاد، هیچگاه نخواهد آمد و آیندگان -اگر آیندگانی در این سرزمین مانده باشند - به ریش ما حسابی خواهند خندید.
پ) چرا با کاندیداتوری محمد خاتمی مخالفت کردی؟
خاتمی آدمی بامطالعه است که هم پایه های فلسفه سیاسی مدرن را میداند و هم سنت ما را خوب میشناسد، هم آموزههای دینی را و هم ایرانیگری ما را (اشارات بینظیر او به "استبدادزدگی تاریخی ما" و مبارزهاش با "قهرمانپروری" تیرهایی است که درست و دقیق به هدف نشسته). اما خاتمی صدبار نشان داد که مرد عمل نیست و تردیدهای فراوان دارد (مگر نگفت که درهرحال در مبارزات انتخاباتی درکنار موسوی هست و بجد فعالیت خواهد کرد،غیر از یکی دو سخنرانی کم رمق، کجاست عمل به وعده دو ماه پیش خود او؟!) او هم میخواست آخوند باشد، هم روشنفکر، هم خط امامی، هم مدرن و هم مصلح و هم اندیشمندی سیاستمدار و هم شخصیتی جهانی و هم ترکیب کننده معجون مردمسالاری دینی. چنین "خواجه خندهرویی" تنها بدرد یک کار اجرایی میخورد و آن هم وزارت ارشاد بود بدلیل لیبرال مسلکی نسبیاش در میان کارگزاران جمهوری اسلامی! بازگشت دوباره او به عنوان رییسجمهور با آن همه سابقه در فرصتسوزی یک کمدی-تراژدی واقعی بود و موجب ناامیدی فراوان. به عینه دیدیم که نحوه آمدنش و رفتنش در همین ماجرای کاندیداتوریش چه طنز تلخ و مضحکی شده بود و چند ماه همه را دوباره (و با مراجعه به حافظه تاریخی نداشتهمان صدباره) سرکار گذاشت. آری رفتنش به دموکراسی کمک کرد و کاری درست انجام داد، و چه خوب شد که رفت چون با این تعلل و سستی در تصمیمگیری چه پدری دوباره میخواست از همه دربیاورد، معلوم نبود! او قرار بود کاری بکند که در هشت سال گذشته با بهترین امکانات و فرصتها انجام نداده بود و عملاً آمدنش در این اوضاع کم رمق بدرد کاری نمیخورد، جز اینکه "چو فردا شود، فکر فردا کند". خاتمی در دور جدید هم با حجم عظیمی از مخالفتها و چوب-لای-چرخ گذاشتنهای اقتدارگرایان (ورژن مودبانه جناح استبداد!) مواجه میشد و او با لبخند و حسن خلق خودش فقط بلد بود، دیگران را گرفتار کند و خود عقب بنشیند و زمینه برای روی کار آمدن یک دوران دیگر از جهل و تحجر فراهم کند. خاتمی در میان کارگزاران نظام شخصیتی خردمند و دوستداشتنی است، اما سیاستمداری و دولتمندی او در کنار خوشباوری و آقامنشیاش جداً یک فاجعه ملی است! خاتمی یک چهره محکخورده و امتحان پس داده بود و امیدی اگر زنده میکرد، کاذب بود و برآمده از مسوولیتناپذیری و فرارمان از هزینه دادن و قهرمانپروریمان، زود آن امید به واسطه کوتاه آمدنهای خاتمی و نیز کنارکشیدنهای ما مردم راحتطلب و آسانگیر و مسوولیتگریز به بدترین ناامیدیها بدل میشد و خوب شد که خودش زود متوجه شد و کنار کشید. اینکارش یک کار خردمندانه و درخور ستایش بود.
درحاشیه: خوشبختانه اتفاقات خوبی دارند کمکم میافتند، در سطح وبلاگنویسی تعداد بیشتری از دوستان، راجع به انتخابات دارند مینویسند، رضا شکراللهی که اصلاً سیاسینویس نبود، به طور کامل وارد معرکه شده، همینطور داریوش ملکوت که فعلاً شجریان و سراج و عرفانیات و شطحیات را گذاشته کنار و جانانه مشغول استدلال کردن است و وبلاگی هم در مورد انتخابات راه انداخته. دیگران هم از پرستو دوکوهکی گرفته تا کورش علیانی و آرش سیگارچی و روزبه میرابراهیمی و دیگران مشغول هستند (البته در این میان حامد قدوسی شاید مشغول شش و بش کردن مواضع اقتصادی کاندیداها است و راز سکوت او غیر از این حدس، زیاد معلوم نیست)، در یک تحول دیگر هم استدلالهای خواندنی گوشزد برای شرکت در انتخابات کاری مسوولانه و شجاعانه بود. همه با دیدگاههای مختلف داریم به این نتیجه میرسیم که باید در انتخابات جدی شرکت کنیم. بلاگهای مشارکتی و اصلاح طلب هم که کم نیستند. بالاخره خوشبین هستیم و امیدواریم احمدینژاد اینبار رای نیاورد و این یکی جداً حق مسلم ماست! برای اينکار بايد تلاش کرد.
مرتبط: ما و انتخابات (۵)Labels: سیاست, ما و انتخابات
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
|