تولدی دیگر رسید
فردا (به وقت ادمونتون) اول اردیبهشت است و پارسانوشت پنج ساله خواهد شد، وبلاگنويسی ما هم در مجموع به شهادت نوشتههای فانوس هفت ساله.
در این هفت سال حرفهای زیادی زدم و نوشتم و چیزهای زیادی هم یاد گرفتم. البته گاه بلاگداری و وبلاگنویسی کاری اعصابخردکن بوده و کارهای عجیب و غریبی هم انجام دادهام! اینروزها وقتی نوشتههای قدیمی خودم را که مرور میکنم میبینم عموماً خیلی بهتر میتوانستم بنویسم و البته این نشانه خوبی است که در این هفت سال کمابیش جلو رفتهام نسبت به خودم.
صادق بودن با خود و دیگران، کنار گذاشتن تعصب، فهمیدن و درک کردن دیگران و تلاش برای یادگرفتن از اشتباهات خود و دیگران چیزهایی بوده که در پهنه دنیای مجازی هم سعی کردهام بیاموزم. تعداد زیادی از نوشتههای قبلیام را واقعاً قبول ندارم و هم از نظر نوشتاری و هم از نظر چارچوب منطقی ضعیف میدانم اما بعضی از آنها هم بد نیستند بیتعارف و رودربایستی (یک عدد نوشابه برای خودم باز کردم!) سعیام بر این بوده که بر مدار انصاف و عقلانیت باشم و اگر تند هم مینویسم - که نباید بنویسم - دست کم حرفی بزنم که پایه و توجیهی برای دفاع داشته باشد. حرفم همیشه این بوده که چیزهای خیلی زیادی بلد نیستم اما با چیزهای اندکی که بلدم، خیلی ور میروم و سعی میکنم خوب بفهممشان و در حد توان خودم در کنار کار و زندگی چیزی برآنها بیفزایم.
نوشتن در وبلاگ، کار بد و نامعقولی نیست اگر بپذیریم که جنبه های دیگر زندگی هم مهم هستند و بهتر است اعتدال را رعایت کنیم. قبول کنیم که نوشته ما بیشترین اثر و برد را بر خود مای نویسنده میگذارند، مطالعه کنیم و ببینیم و بدانیم و گهگاه چیزی بنویسیم که بدرد خودمان هم بخورد و درکنار آن هم چند نفر آن را بخوانند و شاید استفادهای هم ببرند. هیچ چیز قشنگتر از تنوع و گوناگونی و تکثر نیست.
به کملطفی هم دیگر بیش از پیش عادت کردهام. دوستان و آشنایان میآیند و میروند. یکی مدیر میشود، دیگری جلوی دوربین قرار میگیرد، سومی تاج و تخت از دست میدهد و سر از زندان در میآورد، چهارمی در زندان قهرمان میشود و وقتی برمیگردد به دو ماه نرسیده از یادها میرود، پنجمی در پشت میله ها میماند و زیرفشار متاسفانه میمیرد، ششمی از پشت میز ریاست به خانه برمیگردد با تارش، دیگری دنبال درس و مشق است، نفر بعدی خسته شده میخواهد برگردد ایران، یکی دیگر هم خسته شده میخواهد بیاید بیرون، دیگری بیرون آمده نمیخواهد برگردد اما هی بهانه میگیرد و گرفتار نوستالژیاست. آنیکی ماههاست گرفتار بیماری بوده و به کسی خبر نداده، این یکی رزومه خوبی درست کرده و کار خوبی گیر آورده مرتبط با کار وبلاگنویسیاش. بعدی هنوز دنبال مبارزه و براندازی در دنیای مجازی است. یکی دیگر دنبال بیخیالی و شادخواری است، دیگری پستی میگیرد و مفسر و مرورگر وبلاگها میشود. نفر بعدی در این سرمای انفعال، دنبال درست کردن باند و محفل است (دیرآمدی ای نگار سرمست!)، بعدیها وبلاگ نزده صاف رفتهاند رسانهای باز کردهاند، اینها میآیند و میروند و ممکن است گذرشان هم به سمت ما نیافتد یا اگر هم بیافتد بعدها بر خلاف آرزوی شاعر از ما به مهر یاد نیارند. اما یادشان با صاحب این قلم هست و رد نوشتههایشان هم. ما هم - هرچند زمانه دنیای مجازی هم عوض شده - همان وبلاگنویس معمولی هفت سال پیش هستیم و دوستدار همگی، چه باشیم و بنویسیم چه نباشیم.
فردا هم روز سعدی است و این دو بیت از او مجدداً تقدیم به شما:
"منشين ترش از گردش ايام كه صبر / تلخ است وليكن بر شيرين دارد"
"به سرو گفت کسى ميوهاى نمىآرى / جواب داد که آزادگان تهيدستاند"
یادآوری: بالاخره بلاگ چرخان گوگلی را اندک اندک راه انداختم. مقام دشمنشناس دیروز در یک مراسم روحبخش و معنوی، فاز اول بلاگ چرخان گوگلی را همزمان با پیش راهاندازی ادامه خط متروی ادمونتون، افتتاح فرمودند. خودباوری را حال کردید؟! البته طبق همه معمول همه راهاندازیها، مشکلاتی کوچک هست و به تدریج نام وبلاگها را در مدت یک هفته اضافه خواهم کرد. سپاس از صبر و حوصله شما.
Labels: بهاریه, توضیحات بلاگدار, رسانه, وبلاگ