ما و انتخابات (۱)
انتخابات رياست جمهوری که حدود دو ماه ديگر برگزار خواهد شد، به نظرم مهمترين انتخابات رياست جمهوری در حکومت جمهوری اسلامی است. دلایلم را برای این ادعا خواهم آورد.
برای همين در سلسله نوشتههای وبلاگی و احتمالاً نامنظم سعی خواهم کرد در اين مورد بيشتر بنويسم. اميدوارم بحث های خوبی در اين زمينه پا بگيرد و ديگر دوستان وبلاگنويس هم در اين زمينه در وبلاگهای خود وارد بحث و گفتگو شوند. البته کسی را دعوت نمیکنم چون آنقدر بیاعتمادی و بیحسی و تنبلی بین همه ما زیاد هست که کسانی ممکن است فکر کنند من هم دنبال منفعت خاصی هستم در این میان. البته به هر حال دوست دارم چیزی بنویسم و ایدههای خود را مطرح کنم که دیگران هم بخوانند. مگر این اشکالی دارد؟ مگر آزادی بیان غیر از این نیست؟
شخصاً زبان نوشتاری من در اینگونه موارد با لحاظ کردن کمسوادی خود، رسمی است و شما به بزرگواری و دانش خود ببخشید چون نمیدانم چطور باید بنویسم که هم به نظر خودم دقیق باشد و هم خیلی پرت نباشد و هم اکثر شما راضی باشید و هم لذت ببرید از نوشته من. زبان بنده متاسفانه در این موارد رسمی و خشک و قدرتمحور است (چون راجع به قدرت و سیاست است) و این رسمی بودن دلیل بر بهتر بودن و سواد بیشتر داشتن نیست. مثلاً بلد نیستم مثل بعضی از دوستان در مورد سیاست بنویسم و تحلیل شخصی کنم که حرفم را تمام و کمال و دقیق هم زده باشم (دقت در حد سواد خودم) و هم رماتیک و نوستالژیک و شیک باشم! الان خیلی سعی کرده ام خودمونی باشم و کمی هم شوخی کنم در عین اینکه اصل موضوع را در هر مورد لوث نکرده باشم. اگر کسی دوست ندارد یا اعصاب ندارد، خوب لطف کند و نخواند. اینجا جای سوت و کوری است و پایه های هیچ نظام فکری و ایدئولوژی و هیچ جزم اندیشی را نخواهد لرزاند. اگر به شیوه ایرانیگرانه و پیشداورانه خودتان را قاضیالقضات و حاکم شرع شخصیت و اعمال دیگران میدانید و در مورد خود بنده حکم صادر میفرمایید که شرمندهتان هستم اگر شواهد محکمه پسندی ندارید. جسارتاً با این کار (حکم دادن بدون توجیه و مبنای منطقی و محکمه پسند) نادانی و بلاهت خود را نشان میدهید. اگر میخواهید نظر بنده را نقد کنید، زنده باد و ممنونتان هستم بابت لطف به بنده، اما لازم است دلایلتان را هم به حکم عقل و منطق ضمیمه کنید. چون جز با منطق نمیتوانیم با هم دیالوگ کنیم. با برقراری دیالوگ میتوانیم حتی بدون هیچ نتیجهای هم بحث خودمان را جمع و جور کنیم و بلند شویم برویم دنبال کارمان. شخصاً از شدیدترین حکمها و تندترین نقدها اگر با ادله همراه باشند و آن ادله قابل قبول باشند، به هیچ وجه نمیرنجم و عصبانی نمیشوم. اما از کار بیدلیل و حکم بیحجت و انتقاد بدون استدلال و نیتسنجی بدون نشان دادن دستگاه اندازهگیری نیت(!) سخت میرنجم و عصبی میشوم. دلیل بیاورید در خدمتتان هستم و کمک خواهید کرد که خود و نظرم را اصلاح کنم و لطف میکنید بهم. اگر دلیل ندارید و استدلال نمیکنید و همینطوری از روی شکم حرف میزنید، با عرض معذرت لطفاً مزاحم نشوید، چون با شما هیچ حرفی ندارم و کار شما جسارتاً جز مثل مردمآزاری یک دیوانه یا لات لاابالی چیز دیگری نخواهد بود. بیتعارف امیدوارم موضوع روشن شده باشد که جنگ اول بهتر از صلح آخر است. اما ذکر چند نکته دیگر به عنوان مقدمه الزامی است:
الف) طبيعتاً ديدگاه های شخصی خودم را در مورد انتخابات به عنوان کسی که از خارج از ايران دارد تحولات را به عنوان يک آدم دور و غير فعال پيگيری ميکند بيان خواهم کرد و نه دیدگاههای دیگری را یا گروهی خاص را. اين ديدگاهها در دو ماه آينده ممکن است به تدريج اندکی یا بیشتر به هر دلیل تغيير کنند و به هر حال پختهتر شوند. نکته اینجاست که حق و حقیقت با کسی نیست و هر استدلالی ممکن است خواندنی و شنیدنی باشد.
ب) نیازی نمیبینم که کسی را متقاعد کنم نظر من را بپذیرد یا دیگران سعی کنند بنده را متقاعد کنند. این چیزها معمولاً در عرصه حرف جز بدیهیات است و همه آنها را قبول داریم اما ما گاه عادت داریم دیگران را متقاعد کنیم مثل ما فکر کنند و چون ما عمل کنند. اینکار عبث و خطایی است. فاشیست فرهنگی-سیاسی-اعتقادی-عقلایی نباید باشیم. هرکس هرطور که دوست دارد میتواند باشد و فکر کند و عمل کند.
پ) بیاییم در بحثها به هم احترام بگذاریم. حاشیهسازی نکنیم. دنبال این نباشیم که با پیشآمدهای آینده ما چه منفعتی خواهیم برد و انگیزه هرکدام از ما از مطرح کردن بحثها یا نوشتن این نوشتهها چه خواهد بود. انگیزه شخصی من از نوشتن اینها این است که در شرایط فعلی جای خالی این بحثها را در میان قدیمیهای وبلاگنویس (دوستانی در فضای مجازی که میشناسم و نوشته هایشان را دنبال میکنم) احساس میکنم. همین! بهانه ای است که گپی بزنیم. اگر هم نشد و شما کلاس کارتان بالاتر از این حرفها بود که ما را بابت این جسارت ببخشایید. ما نبودیم. به هر علت ممکن است شما با بنده و نوشته های بنده حال نکنید یا به قول معروف اصلاً بنده را ریز ببینید، این باور کنید که مهم نیست و من هم ادعایی نداشته و ندارم و لابد حق با شماست. اما با اجازه، بنده حرف خودم را می زنم به هرحال. چون آزادی بیان بنده دست شما نیست و برای این یک قلم جنس یعنی آزادی بیان برای همه از جمله سرکار و بنده حاضرم هزینه بدهم. شما به بزرگواری خود لطف کنید بایکوت بفرمایید. آن هم از دید بنده مهم نیست و هرکس کار خودش را میکند. وبلاگنویس هم اسمش روی خودش است. چیزی مینویسد و بلند بلند هم ممکن است فکر کند و بلند میشود می رود دنبال کارش تا چند روز دیگر. من الزامی نمیبینم که مرتب و منظم بنویسم که متاسفانه وقتم دست خودم نیست. سعی خواهم کرد تا حد امکان نظمی داشته باشم البته و خیلی بینظمی متعارف ایرانی چاشنی کار خود نخواهم کرد. قول میدهم که کوتاهتر بنویسم. باز اگر کسی معتقد است که بنده مامور اطلاعات هستم و برنامه و سناریو دارم که او را به چراغ نفتی حواله میدهم و نوشته قبلی خود در این مورد!
ت) ما چه بخواهیم چه نخواهیم، اگر شهروند کشورهای دیگر هم باشیم یا خودمان را شهروند جهانی بدانیم کمابیش نگران سرنوشت ایران هم به عنوان کشوری قدیمی و زادگاهمان هستیم. شخصاً دنبال این نیستم که نشان دهم انتخابات علیرغم اهمیتش میتواند تاثیرات شدید و شگرفی در وضعیت عمومی داخلی ایران بگذارد اما به هر حال پیگیر خبرها و تحولات هستم. کسی نمیتواند ما را از اینکار منع کند. شهروند جهانی بودن هم حتی مسوولیت میآورد. شخصاً در مورد خودم معتقدم این حق ماست که نسبت به ایران، البته نه به اندازه کسانی که دارند در داخل ایران زندگی میکنند، بلکه در حد معتدل و معقول حساس باشیم و این حساسیت معقول و نه افراطی خود را ناشی از مسوولیت شهروندی خود به عنوان عضوی از جامعه بشری میدانیم. شخصاً خودم را شهروند ایران به عنوان کشور زادگاه خود و خاستگاه فرهنگی خود هم میدانم و همانطور که گفتم در مورد سرنوشت کشور زادگاه خود به عنوان یک ایرانی-کانادایی که به ملیتهای دیگر هم به همان اندازه احترام میگذارد، حساس هستم. نه دنبال تغییر رژیم ایران هستم نه با گروهی سیاسی چه در داخل یا خارج همراه هستم و نه توصیهای به مردم ایران دارم که چه کار بکنند یا چه کار نکنند. مردم خودشان باید در مورد هرچیزی که دوست دارند تصمیم بگیرند. اگر هم تکتکشان تصمیم گرفته باشند که هیچ تصمیمی نگیرند باز به خودشان مربوط است و ما هم فقط در وبلاگ خود غر میزنیم و می رویم پی کارمان.
ث) نیازی نیست که به همدیگر توهین کنیم. اگر کسی به این نتیجه برسد که باید رفت و به احمدی نژاد رای داد، لازم است حرفش را بشنویم و او هم از نظر عقلایی لازم است استدلال خودش را بیاورد. اگر کسی معتقد است که همه اینها سروته یک کرباس هستند و نباید شناسنامه خود را به مهر انتخابات جمهوری اسلامی آلود، لازم است دلایل خود را بیاورد. این الزام یک الزام عقلایی است و حکم بنده نیست. اگر کسی هم معتقد باشد که استدلال نکردن و بحث نکردن و هیچ کار نکردن چاره کار است، نظر او هم محترم است. مهم این است که استدلال کنیم و همدیگر توهین نکنیم و برچسب نزنیم و حرف همدیگر را بشنویم و فقط بشنویم حتی اگر نتوانیم به جمع بندی برسیم. اگر هم نشنیدیم نشنیدیم دیگر.
ج) اگر کسی معتقد است که این بحثها آب در آسیاب جمهوری اسلامی ریختن است، لطف کند برود و کلی نویز تولید کند در وبلاگش و همه را به خود جلب کند و حواسها را پرت کند. آخر دعوا که نداریم.
چ) اگر کسی معتقد است که حرف او از همه درستتر است، در وبلاگ خود حرف خودش را بزند و به حرف دیگران کاری نداشته باشد. تیم خودمان را تشویق کنیم و به تیمهای دیگر کاری نداشته باشیم!
ببخشید که طولانی شد. باید حساب همهجا را کرد و دقیق بود و همه حرفها را زد که سوتفاهم به حداقل برسد. به گمانم فضای خوبی است و بلوغ فکریمان به حدی رسیده که با هم دعوا نکنیم و اختلاف نظر خودمان را هم داشته باشیم و نظراتمان را پختهتر کنیم. البته امیدی به اینکه کاری کارستان در این انتخابات بشود، با اینکه انتخابات مهمی است، ندارم و باز تاکیدم بر خود بحث و تمرین گپ و گفتگوست. همین! اگر شما بهتر میزنید بفرمایید این کلاب گلف خدمت شما، بستانید و بزنید و همهاش مال شما. هرکس هم بیش از حد ناراحت است و زورش گرفته از اوضاع فعلی، برود میدان پاستور خدمت مقام رهبری آنجا داد و بیداد یا نافرمانی مدنی کند یا عین اکبر گنجی سی تا مقاله بیربط بنویسد. به بنده چه مربوط است؟ به هر حال به تدریج در این مورد خواهم نوشت.
مرتبط: حکایت بیماری تاریخی ما و مشکوک بودن بنده! (*)
Labels: سیاست, ما و انتخابات