حکایت بیماری تاریخی ما و مشکوک بودن بنده!
حکايت مسخرهای است و مدتی است میخواهم اشارهای کنم به این داستان. تلخ و منفی و تکراری و ملالآور هم هست و خوش ندارم کام خوانندگان را تلخ کنم به خصوص که چند هفته است میخواهم در مورد چیزهای مهمتری بنویسم. اما چه کنم که اگر اشاره نکنم کسانی با ذهنیتهای عجیب و غریب، اين سکوت را بعد از اتفاقاتی که افتاد و حوادثی قبلتر، حمل بر حقانيت خود ميگيرند. مردشور اين بدگمانی و بیاعتمادی و استبدادزدگی ايرانيمان را ببرد. خلاصهاش خواهم کرد. اما لطفاً بدقت بخوانید و اگر حرفی دارید به خودم چه به صورت سرگشاده یا بصورت نامه بزنید، صریح هم بزنید. حرف حساب و منطقی را لابد میپذیرم.
صدها بار گفتهام که یک وبلاگنویس معمولی هستم و حرفهام مهندسی است و از آن راه ارتزاق میکنم. هفت سال است دارم همین را مینویسم، چه زمانی که با نام مستعار خالص مينوشتم و کسی جز دوستان نزديک اهل وبلاگ خبر نداشت از هويت واقعی من، چه زمانی که کم کم از پشت پرده برون آمدم و امروز هم از اين نام مستعار جز نامی باقی نمانده و ترجيح ميدهم آن را بنامم نام بلاگی یا نام قلمی خود، همواره جز برای یافتن حقیقت و دفاع از حق با ذهنیتی که خودم از آن دارم و باسواد محدود خودم قلم نزدهام. چندين و چند بار توضيح دادهام که اهل کجا هستم و در چه سالی در کدام دانشکده درس خواندهام و کسانی هم از دوستان بیرون دنیای مجازی بنده را از همین طریق یافتهاند و لطف کرده، خبردادهاند. چندین بار خودم را به دوستان روزنامهنگار و ژورنالیست نشان دادهام و عکس هم گرفتهایم و با بعضی از آنها گهگاه تماس تلفنی داشتهام و لطف کردهاند گاه به منزل بنده هم زنگ زدهاند. جز به صداقت، اعتماد داشتن کامل به دیگران (دیگرانی که همهگونه ارتباط با هزاران نفر داشتهاند) و به قصد همکاری و همفکری دلسوزانه با دوستان بلاگدار، ژورنالیست و خبرنگار و نویسنده، قلم نزدهام و ارتباط نداشتهام. اساساً کاری به کار دیگران ندارم و در احوال شخصی آدمها و نحوه ارتزاقشان یا ارتباطشان با آدمهای دیگر ریز نمیشوم. در فیس بوک هم عضو هستم و عکس از خود گذاشتهام و در مورد خود نوشتهام و اساساً چیزی برای پنهان کردن ندارم و اگر آن مجموعه های اطلاعاتی داخل کشور قدری هوشیار باشند از قبل هویت واقعی من را بدست آوردهاند و بابت کاری که نکردهام برایم از قبل پرونده ساختهاند و نیازی به معرفی و گذاشتن عکس در وبلاگم دیگر نمیبینم (اساساً دوست ندارم عکس خودم را در وبلاگم بگذارم، آیا واقعاً مشکل این است؟) واقعاً چه کار باید میکردم که نکردهام؟ البته روی سخنم با همه نیست، اگر شائبه آخوندبازی و پوپولیسم نرود این را باید بگویم که واقعاً عموم دوستان به بنده لطف داشتهاند اما واقعاً انگار کسانی هستند که در گوشه و کنار مشغول آتش سوزاندن هستند و نمیدانم انگیزهشان چیست. بعضی از افراد گهگاه من را آدمی مشکوک و مسالهدار میدانند و به خودم هم نمیگویند و در گوشه و کنار مشغول سمپاشی هستند که گهگاه نتایج شیرینکاریهای بعضیشان و دسته گلهایشان بدستم میرسد (پارانویا هم ندارم و از شیرینکاریهای واقعی دارم حرف میزنم). ذهنیتهای منفی هم که بین ما زیاد است. کافی است کسی چیزی بگوید و علامت سوالی جلوی رفتاری بگذارد، ما تا آخر شاهنامه را از بر داریم و داستانها در ذهنهای خود میسازیم.
همینجا به همه کسانی که چنین فکر میکنند خیلی صریح و مختصر و مفید اعلام میکنم که دلایل و شواهد خودتان را در مورد مشکوک بودن بنده و هرگونه شائبه ارتباط من با اطلاعات جمهوری اسلامی یا هر سازمان جاسوسی دیگری یا هر نهاد امنیتی اطلاعاتی داخلی یا خارجی، یا هر گروه سری و مخفی ایرانی یا غیر ایرانی این بیاورید و بریزید روی دایره. بیایید به دیگران هم نشان بدهید که این پارسا (علیرضا) اساساً چرا در هر سوراخ چوبی فرو می کند و دنبال شر و دردسر میگردد و هی میرود و میآید و زیادتر از کوپنش نظر میدهد و گهگاه دنبال همکاری جمعی با دیگران است و فعالیتهایش دچار قبض و بسط میشوند و غیر ذالک، بیایید و داستانهایتان را روباز و با آب و تاب برای دیگران صریح در هرکجا که دوست دارید مکتوب مطرح کنید، بیایید افشاگری کنید و اجازه بدهید که این متهم هم از خودش اگر بتواند دفاع کند.
ممکن است دوستانی نزدیک به بنده در دنیای واقعی و حتی دوستان نزدیک دنیای مجازی این چیزها را بخوانند و تعجب کنند و فکر کنند بنده حالم خوب نیست یا باز دنبال معرکه گرفتن هستم، خوب تعجب هم دارد آنها که من را از نزدیک میشناسند، باید روانی باشند که چنین گمانهایی در مورد بنده ببرند. چون به قول معروف ما مال این حرفها نیستیم و اساساً زمینهای برای بدگمانی هم نیست. اما متاسفانه در کمی دوردستتر کسانی هستند که واقعاً نمیدانم این بدگمانیشان و شک بردنهایشان و قلیلی سمپاشیهایشان یا کینهورزیهایشان تا کی میخواهد ادامه پیدا کند.
بیایید نظر بدهید و حرفتان را بزنید و از چیزی هم نترسید. امیدوارم این نوضیحات دست کم کمک کند به کسانی که غرضی ندارند و با همین اشارت مجاب شده باشند، اگر کسی خیالاندیش و دچار توهم ذهنی باشد، هزار بار هم توضیح بیشتر بدهی، دنبال این خواهد بود که همه چیز را در درون یک مجموعه توطئه پیچیده و در چارچوب یک سناریوی بزرگتر برای فرستادن نیروهای نفوذی به درون خودیها ببیند (این ذهنیت آشنایی است برای ما!). چنین کسی باید به فکر درمان خود باشد.
نمیدانم ما کی میخواهیم ملتی جدی و مسوولیتپذیر باشیم و به جای تخریب، بسازیم؟ آیا این همان بیماری دیرینه استبداد زدگیمان نیست که یک وبلاگنویس فزرتی کمسواد ولی حقگو و منتقد و در عین حال معترف به اشتباه و نقص خود را هم نمیتوانیم تحمل کنیم؟ کی روزی میرسد که یک نفر قدری با ما فرق کند و ما او را بپذیریم و به رسمیت بشناسیم؟ کی ما همدیگر را تحمل خواهیم کرد و کی دست از بدگمانی نسبت به هم برخواهیم داشت؟
Labels: توضیحات بلاگدار, جامعه