توضیحات نو
|
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
|
|
بلاگچرخان
|
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
|
|
|
آرشیو فانوس قدیم
آرشیو فانوس نو
ParsaSaebi[at]Yahoo.co.uk
© استفاده از مطالب اين وبلاگ با دادن لینک و ارجاع به نوشته، بلامانع است
| |
Friday, August 17, 2012
|
بیست و هشت مردادی دیگر
و یادبود ناكامیها،
به دو مسعود عزیزم كه دلشان برای ایران میتپد، یكی از آذربایجان یكی از اصفهان.
حسرت ما برای استقلال سربلندانه و آزادی، پنجاه و نه ساله شد. دارم فكر میكنم چقدر ما ناكام هستیم. واقعاً ایران ما خیلی پیشرفتهتر و آبادتر و آزادتر از این میتوانست باشد و نیست.
در كنار همه عوامل كودتا و شاه و شعبان جعفریها و زاهدیها و كاشانیها و تودهایها و دریار و روزولت و دیگر عوامل سیا و آمریكا و بریتانیای واقعاً شرور در این ماجرا و غیرآن، اشتباهات خود مصدق و جبهه ملی و مجلس و یاران سابق و خائن مصدق را هم باید دید.
به هر رو مسالهام اصلاً خود بیست و هشت مرداد و تحلیل ماوقع نیست، دغدغهام این روز است كه شده سمبل ناكامی توسعه سیاسی ما و حتی ناكامیهای ما در از دست رفتن منافع ملی، اقتصاد و سربلندی ایران.
من هم دوست دارم قضیه هستهای به جای خوشی ختم شود، كی بدش میآید دستكم وضع از این كه هستیم بدتر نشود و ایران بطور كامل به كرهشمالی تبدیل نشود و به آن عادت نكنیم؟ كی بدش میآید ایران كمكم به مدار عزت و رفاه برگردد؟ هرچه فكر میكنم راه چاره دیگری در این تلهای كه برایمان گذاشتهاند و كاملاً واردش شدهایم، نمیبینم، خود آمریكا عملاً راه گفتگوی محترمانه و برابر را با ایران میبندد چون میخواهد نه فقط حكومت ما را بلكه ملت ما را كاملاً تحقیر كند كه ما هوس انرژی هستهای مستقل و تكنولوژی را برای همیشه از سر بیرون كنیم. این روش آشنای "آمریكایی آرام" است كسی باید یا نابینا باشد یا خودش را به نابینایی زده باشد كه روش و سیاست خارجی آشنای آمریكا را از بعداز جنگ جهانی دوم در مورد كشورهای "دردسرساز" نبیند. آنها میخواهند از شر قدرتطلبی منطقهای ما برای همیشه خلاص شوند.
در اینجا حكومت ایران مطمئن نیست كه اگر كوتاه بیاید چه چیزی گیرش خواهد آمد. ایران انرژی هستهای را فرو بگذارد به این سادگی دست از سرش برنمیدارند مگر اینكه تمام عمق استراتژیك خود را واگذار كند، درهایش را كاملاً به روی غرب باز كند و روابط عادی هم با آمریكا و هم با اسراییل از سرگیرد (حتی روابط حداقلی هم از دید غرب كافی است اما غرب میخواهد با نفوذ اقتصادی و پیوندهای سرمایهای در كنار نفوذ سیاسی در ایران مطمئن شود كه ایران هوس سلاح هسته ای هیچگاه نخواهد كرد، تعارف كه نداریم. آنان تنها راه بازداشتن ایران را از ماجراجویی هستهای، ژاپنیزه كردن ایران میبینند). خوب حاكمیت هم كوتاه نمی آید چون اگر هم مطمئن باشد به این نقشه راه، عملاً امكان اجرایش را ندارد. اجرای چنین طرحی یعنی كن فیكون شدن كل نظام و حاكمیت و از درون ریختن آن. راس حاكمیت و نیروهایی كه دست بالا دارند نمیتوانند به این سادگی و بدون جراحی دردناك درونی، چنین تغییر استراتژی دهند و در واقع رویكرد ایدئولوژیك- شیعی- آخرالزمانهای-امپراطوریطلب خودشان را (هرچه كه هست درست یا غلط) كنار بگذارند.
فقط یك راه زیگزاگ بینابینی و ظریف و بیشتر تاكتیكی باقی میماند، مگر اینكه حاكمیت عملاً كوتاه بیاید كه فعلاً غنی سازی را متوقف و بلافاصله دستكم مسائل خودش را با آمریكا حل كرده، رابطهای حداقلی با آن برقرار كند و دست از دشمنی لفظی با اسراییل هم بردارد (حتی اگر نمیخواهد با آن كشور رابطه برقرار كند)، تا دست كم فشارهای شدید از رویش برداشته شود و با تاكتیكهای خود بتواند در عرصه سیاسی و اقتصادی منطقهای اندكاندك برای خود قدرت از دست رفته را مستوفا كند و جلوی فشارها و رقابتهای بلند مدت اما ملایم غرب (كه توجیهی برای تشدید، دیگر نخواهد داشت) بتواند كار را پیش ببرد. متاسفانه آنقدر درایت و عقلانیت در این ماجرا فعلاً مشهود نیست.
دغدغه ما دغدغه آزادی هست، اما كار دیگر از اینها گذشته، دیگر دغدغه، دغدغه معاش یك چهارم جوانان ایرانی است كه بیكارند و خیابان متر میكنند، دغدغه فشار كمرشكن به كارمندان عادی و بازنشستگان و اقشار كم درآمدتر است. دغدغه فلج شدن كشور و اقتصادش و دور زدن دائمی ایران و از همه بدتر فراموش شدن تحریمها و نمدمال شدن ملت ایران و عادت كردنشان به بخور و نمیر و كوبا شدن كشور (منتها به جای رقص و نمایشهای خیابانی كوبایی، نوحه خواندن و از ته دل ناشاد بودن اما با نجابت به امید آینده موهوم نشستن). دیگر نه استقلال معنی دارد و نه منافع ملی و نه آزادی. كار به این مسیر رو به حضیض رسیده كه رفته رفته امكان برگشتن از آن هم كمتر میشود.
آیه یاس نمیخواهم بخوانم، آینده ایران اگر این گردنه بسیار خطرناك بهمنخیز را پشت سر بگذارد، خیلی محتمل است كه بهتر باشد اما فشارهای این سالهای خاكستر احتمالاً تا چند سال - اگر حاكمیت كار عاقلانه نكند و جلوی كشورهای غربی فعلاً كوتاه نیاید - تسمه از گرده ملت خواهد كشید. شاید كار به جایی برسد كه ایرانی هم باقی نمانده باشد.
نمیدانم! شاید باید خود را به فراموشی زد و مثل دیگران به حداقلها خوشبین و به آینده امیدوار بود. فقط امیدواریم كه این خطرات جدی همه بغایت نامحتمل باشند كه متاسفانه خیلی هم نمیشود امیدوار بود! مگر اینكه واقعاً تحولی جدی اتفاق بیافتد و ورق برگردد.Labels: آزادیخواهی, بحران هستهای, تاریخ
0 Comments
|
| Permalink
_______________________________________________
|
|