تشنگی شادی و عصیان در آوردگاه اجتماع ایرانی
به بهانه خزبازی بعد از آببازی
جوانانی كه به مدد ارتباط زنده و مستقیم با سراسردنیا و تاثیرپذیری ناشی از جهانی شدن، از جشن قدیمی آب بازی در اسپانیا ایده میگیرند و بلافاصله با پیامك و اطلاع رسانی شبكهای خودشان را به پارك آب و آتش میرسانند، از كارناوالهای شادی در تابستان اروپا و آمریكای شمالی مانند كارناوالهای خیابانی همجنسگرایان، رقصها و لباسهای محلی جوامع كارائیب، آفریقایی یا آمریكای لاتین، نمایشگاههای چندفرهنگی و اجراهای خیابانی و ... هم به ظاهر ایده میگیرند، بلافاصله احساس میكنند كه باید یك حركت ایرانی با محدودیتهای حكومتی موجود راه بیندازند.
جامعه تشنه شادی و لذت، رفتارهای ناهنجار از خود نشان میدهد. بیش از اینكه كاری فرهنگی كند كاری نابهنجار و عجیب به معرض نمایش قرار میدهد. كارناوال شادی را هم تبدیل میكند به محلی برای مسخره كردن دیگر طبقات اجتماعی به طور عام و تنها به عنوان یك شورش كور بیهدف و عصیانگری علیه هنجارهای دیگران. هنجارهایی كه درست یا غلط در جامعه هستند و توسط طبقات سابق روستا-شهری (كسانی كه بین روستا و شهر ییلاق قشلاق میكردند) و كسانی كه ناگهان از زاویه معیشتی درآمدهای زیادی بچنگ آوردهاند و رو به سمت شمال تهران همچنان در حال ساخت و ساز و سرمایه گذاری و ملك خریدن هستند، نمایندگی میشوند.
شاید بشود گفت این عصیان و شورش در واقع عوضی گرفتن یك چیز با چند چیز دیگر است. اگر جوانان عصیانگر از فشارهای دیوانهوار حكومت در عرصه سیاسی و اخیراً اجتماعی كلافه شده اند، اگر دنبال مفری برای شادی و دورهم بودن میگردند، با ساده اندیشی و تنبلی و رندی خاص ایرانی ریشه همه مشكلات را در بی فرهنگی مشتی "جك و جواد و خز نوكیسه"* دیدن، بیش از هرچیز نشانه كم شدن مدارا و مقبولیت نیافتن تنوع و آزادیهای اجتماعی در بین این دسته از جوانان است. بیش از هرچیز نشانه موفقیت حكومت است كه موفق شده این طرز فكر را حتی در بین دانشجویانی كه نخبگان كشور هستند، جا بیندازد كه اگر من نوعی توی دیگری را چه در ظاهر لباست چه در نحوه رفتارت و چه در فكر و عقیدهات خودی و ملموس و آشنا نبینم تو از ما نیستی پس پست و فرومایه هستی و تو هستی كه جای من را تنگ كردهای.
از زاویه دیگر ظهور طبقات اقتصادی نوكیسه چه رانتخواران حكومتی و چه ملكبازان و ساختوسازكاران و پولداران جدید الظهور، موجب حضور كسانی از میان آنها در عرصه جامعه شده است كه با پولهای بادآورده میخواهند، ثروتشان را در چشم دیگران فروكنند و هرطور شده میخواهند خودشان را مد روز نشان بدهند حال اینكه از دید جوانان برپاكننده "گردهمایی خز" آنان توان و فرهنگ با مدروز حركت كردن را ندارند، مسافرت به چارگوشه دنیا میكنند اما بلد نیستند "باكلاس" و "شیك" باشند و این داستان همچنان ادامه دارد.
بدون اینكه بخواهم در این آوردگاه و این رقابتجویی برسر مسخره كردنها و تحقیرهای میان گروهها، اقوام، قومیتها، طبقات مختلف اجتماعی و اصناف و احزاب قضاوت ساده و دم دستی داشته باشم و پویایی و پیچیدگیهای هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی جامعه ایران را نبینم، باید گفت كه آوردگاه فرهنگی و اجتماعی ایرانی را هم در كنار آوردگاه سیاسی و نیز آوردگاه اقتصادی حتی جدای از دعوای سنت و مدرنیته باید دید و شناخت و بشدت جدی گرفت. چیزی كه مورد غفلت تحلیلگران و فعالان است و در دعوای سیاست و كنشگری حقوق بشری، حقوق مدنی و سیاسی و نیز مسائل و مشكلات جدی معیشتی (كه بیش از دسته مطالبات اول ملموستر و همگانی تر هستند) گم شده است، آنهم در جامعهای جوان كه پویایی و به عبارت دیگر كنش و واكنشها و تحولات سریع و بلادرنگ اجتماعی و تغییرات جوی پی در پی در این حوزه، یك بهشت برین برای مطالعات كارشناسان علوم اجتماعی بویژه در حوزه روانشناسی اجتماعی است.
* "خز" واژه جدیدی است و تعریف درستی از آن نیافتم. البته در گویش همدانی به لات بی سروپا و لاابالی و بیتوجه به آرایش و ظاهر خویش: "خزی" (به زبر روی خ و تشدید روی ز) میگفتند، اطلاع ندارم كه در جای دیگری یا گویش دیگری از فارسی قدیم هم این واژه كاربرد داشته یا نه. اما خز از خزی دقیقاً نمیآید و ابداع نسل جدید است، از دید این نسل خز كسی را میگویند كه از مدهای قدیمی از میان رفته (دمده) و معمولاً تركیب و معجونی مسخره از از "جوادپسند" و "مد روز" استفاده میكند و به خیابان میآید. اساساً از مد و مدرن بودن چیزی سردرنمی آورد با این همه میخواهد خود را خیلی آوانگارد و آلامد نشان دهد.
Labels: جامعه