"سلاح و کلیدزندان را از دست دین باید گرفت" *
واقعاً قانون در ايران از دستمال کاغذی توالت هم بیارزشتر شده. از محتویات دقیق پرونده فرزاد کمانگر و چهارنفر متهم دیگر اطلاعات درست و مستندی نداریم. اما شواهد و مصاحبه های وکیل او و دیگران همه نشان میدهند که این پرونده هم سیاسی و ظالمانه بوده. بیعدالتی و ظلم سیستماتیک نظام جمهوری اسلامی ایران غیرقابل تحمل شده است. از دیدن عکس فرزاد کمانگر معلم در کنار بچههای کرد که همگی قربانی بیعدالتی و محرومیت هستند، آدم بسیار شرمنده میشود. حرفهای وکیل فرزاد و ظلم و بیاعتنایی آن قاضی بیهمهچیز آدم را آتش میزند. آیا یک معلم مناطق محروم، می تواند بمبگذار در یک مراسم مذهبی باشد؟ این سوالها را باید از آن لاریجانی قاضیالقضات زورگو، ظالم و بیاخلاق، با یک من ریش و پشم و چهره فقیهانه و دانشمندیاش با آن علم دینی که به لعنت یزید هم نمیارزد، پرسید.
اگر خود برادران لاریجانی را دوماه شکنجه کنند، بدون هیچ شکی همه آنها اعتراف میکنند که با مرحوم هاشم آملی عمل لواط انجام دادهاند و بعد میشود روی آن اعترافات حکم ده دقیقهای هم داد و رفت ایستاد برای نماز جماعت. این شد اخلاق و رحمانیت و انصاف؟ این شد عدالت اسلامی و علوی؟ در همین فقه نیمبند و کتابهای حدیث و قضاوتهای امام اول شیعیان و روایات امامان چنین چیزی نشان داده نشده که بر اساس اعتراف کسی زیر شکنجه که بعداً خودش هم آن را بارها از درون خود زندان اعلام کرده که آن اعترافات را قبول ندارد، کسی را اعدام کرد. بلکه حتی اعترافات آزاد و داوطلبانه و بیرون از زندان کسی علیه خودش هم مورد اعتنا واقع نشده مگر اینکه طرف هرازچندگاه سه بار آمده و داوطلبانه حرف خودش را تکرار کرده و علیه خودش اعتراف کرده. خوب اینهمه دانشمند دینی و عالم و مرجع و آخوند و شیخ کجا هستند الان؟ اینهمه امام باز و خط امامی متدین کجایند؟ این چه جور دینی است که اینطور موقع ها اینهمه دین شناس و دین پژوه و متدین اسلامشان به خطر نمی افتد؟ آخر اگر این حکومت هم فقهی و دینی است بر اساس فقه و سنت کدام پیشوای دینی، غیر از حجاج ابن یوسف است؟! اگر اینها را به پای اسلام و جمهوری اسلامی نباید نوشت پس به پای چه کسی باید بنویسیم؟ یک گله گرگ گرسنه وسط بیابان که حتماً اخلاقی تر هم عمل میکنند؟! به پای خرسهای قهوهای گریزلی بنویسیم که چند تا ماهی از رودخانه میگیرند و میروند پی گشتوگذارشان؟! این کارهایی را که جز توحش حکومتی و تروریسم دولتی نمیشود نام نهاد به پای کی باید نوشت؟
باری بعداز شنیدن خبر اعدامها همه ناراحت هستند، همه عصبانی هستند. احتمال دارد که از اين عصبانيت ها بیش از پیش بيافتيم به جان خودمان. این دعوا کردنها و به جان هم افتادنها در کنار عوامل اصلی، از عوامل مهم شکست جنبش سبز شدهاند. باز همین اشتباهات را تکرار میکنیم و باز با هم کتککاری میکنیم که چرا موضع واحد نگرفتهایم و کاری نکردهایم. این خود نقض غرض میشود. به همین نیمچه اتحاد بسیار ضعیف خود، صدمه می زنیم برای اینکه آن را تقویت کنیم! در این مورد بعداً بهتر میشود حرف زد.
* تیتر را از گفته محمدرضا نیکفر وام گرفتهام.
Labels: حقوق بشر, رفتارشناسی جانوری, سیاست