چند روز در سرزمین کوبا (۲)
اشاره: خیلی از این نوشته های شماره یک بنده به دو نمیرسند! علت آن هم چیزی نیست جز وقت نداشتن و گرفتاری و پراکندگی ذهنی در میان مشغولیتهای مختلف زندگی و کار و دانشجویی، جنبش سبز هم پیشکش!
کوبا کشوری هنری و فرهنگی است. مردم در عین نداری و محرومیت، میدانند چطور خودشان را سرگرم کنند. هرگوشه قدم بگذاری کاری هنری میبینی. انگار گوشت و پوست و خون اینها با هنر عجین شده. شاید از محرومیت قدری ناراحت باشند و البته به ما نمیگویند اما همین عشقی بودنشان و آسانگیریشان کمک کرده به اینکه از ته دل اهل هنر و ذوق باشند، سیستم سوسیالیستی هم شاید به کمک آمده که استعدادهای هنری شکوفا شوند، در سطح جدیتر هم استعدادها از جاهای دور افتاده کشف میشوند و بالا میآیند.
در میدان انقلاب کوبا هستیم به اتفاق دوستان آرش و کتایون و همسرم و من. دیدن اوضاع خراب و دربداغون "میدان انقلاب" حال آدم را بد میکند. دستکم میتوانستند اینجا را درست کنند که آبروی انقلابشان است. نمیدانم "رفقای" چپ پیش خودشان چه توجیهی دارند از سوسیالیسم کوبا! اما جداً مایه آبروریزی است، نه از شکوه میدان سرخ خبری هست نه از بزرگی میدان تینآن من، جان کلام اینجا رفقا بیریا هستند و تنبل! و صدالبته نشان میدهد که سوسیالیسم بدون آزادی یک سراب بیشتر نیست.
باری جالب اینجاست که درآمد سالیانه مردم کوبا در حد مردم ایران است (حدود چهارهزار و پانصددلار در سال*)، چیزی که برای هرچهارتای ما ابتدا غیرقابل باور بود! دیدن اینهمه محرومیت و زیرخط متوسط بودن مردم کوبا دو سه نکته جالب را نشان میدهند. اول اینکه سیستم دولتی و سوسیالیسی کوبا بسیار ناکارآمد و با بهره وری پایینتر از ایران دارد کار میکند که درآمد سالیانه مردم به طور متوسط در مقایسه با مردم ایران خرج اتینا میشود و دود شده به هوا میرود. دوم توزیع عادلانه تری در همین سیستم ناکارآمد در کوبا نسبت به ایران هست که همین محرومیت بین مردم عادلانهتر توزیع شده است، در عین حال همین موضوع نشان میدهد که در ایران اگر الهیه و فرمانیه و مردم دهک مرفه و پولمند بالا شهری را کنار بگذاریم، در مناطق دیگری از ایران محرومیتهای خیلی شدیدتری نسبت به کوبا هست که خیلی از معادلات را به هم میریزد و از چشم روشنفکران دینی و غیر دینی و ژورنالیستهای ما بهعمد یا غیرعمد دور مانده است. یک نکته هم بنظرم می آید که نشان میدهد مردم کوبا بیشتر از مردم ایران، خرج شادی و سرخوشی خودشان میکنند در مقابل ایرانیان خیلی به عمارت و ساخت و ساز و ظاهربینی و رونما کاری و آبرو داری و پرستیژ اهمیت میدهند و پولشان را صرف این چیزها میکنند.
باری این جزیره اسرارآمیز و خوش آب و هوا را روز اول ژانویه (یک یک ده) به سمت سرزمینهای سرد شمالی ترک میکنیم. دختر راهنمای کوبایی در اتوبوس به عنوان خداحافظی اشاره میکند به یک ضربالمثل: "کسانی که به کوبا میآیند دوباره برخواهند گشت". من که از بی انضباطی و ناکارآمدی سیستم توریستی کوبا کلافه شدهام در دلم میگویم احتمالاً دیگر به کوبا نخواهم آمد. هرچند که در مقایسه با مکزیک، این آخری صنعت توریسم جدیتر و پیشرفتهتری دارد اما دارم فکر میکنم که کوبایی ها آدمهای ساده تر و مهربانتری بودند. نمیدانم.
مرتبط:
چند روز در سرزمین کوبا (۱) (*)
روایات آرش جان کمانگیر را بخوانید (*)
* پینوشت: تولید سرانه ناخالص ملی در ایران و کوبا بر اساس آمار اکونومیست به ترتیب حدود ۵۴۰۰ و ۵۲۰۰ دلار بوده است.
Labels: یافتههای عجیبوغریب سفر