"ما رفتیم در یک حصن و حصاری وقتی بیرون آمدیم و نشستیم روی صندلی، دیدیم جمعیت نصف شده. از بس مژه نزده بودند، چشم درد گرفته بودند رفته بودند بیرون توی چشمشان قطره بریزند. دست غیبی خود آقا در کار بود. اين که ميگم مژه نزدند غلو نميکنم ها. آقا مورالس هم دم در وايساده بود اون هم با سر تاييد ميکرد."
Labels: طنز قهوهای