"ارباب حلقهها" و حسین آقای موردنظر
مطلبی نوشته بودم به عنوان حلقه سوم و در آن اشاره رفته بود به اینکه "ارباب حلقهها" عملاً وجود ندارد و مربوط به روزی بود که نامه هاشمی منتشر شده بود و بهت و حیرتی همه جا را فراگرفته بود، پیش لرزه های، زلزله سیاسی انتخابات بود. عملاً امروز آشکار است که علی خامنهای، ديگر رسماً حلقه امام را کنار گذاشت و برای اين کنار گذاشتن چنان حرص و ولعی هم داشت که اجازه نداد کسی دیگر در چشیدن "طعم شيرين" اين "انتقامجويی" شريک گردد و آن "رهبر فرزانه" خودش به عدالت و فرزانگی چندبار توی دهن جمهوریت زد.
باري، انتخابات سراسر دروغ و تقلب رسید و حق ملتی به امر مستقیم سرکار رهبری غصب شد بدتر از مردم مظلوم فلسطین. حسين شریعتنداری، این توابساز قلم بدست خائن به ملت و همسو و همپیاله با صهیونیستها، مقالهای نوشت به نام "ارباب حلقهها"، هرچه در آن مقاله جستجو ميکنيم نشانهای از ارتباط آن مقاله با تعبیر "اربابحلقهها" نمیيابيم،
با جستجو در گوگل به کامنتهایی از برادران مواجب بگیر که لقمهای حلال و شرعی بعد از چنین غصبی صهیونیستی برسر سفره های خود میبرند، میرسیم که در حملاتی ایذایی در اینجا و آنجا هی به "ارباب حلقهها" اشاره بیربط کردهاند. احتمال ضعیفی میدهم که بعضی از برادران ارزشی و مواجب بگیر که اینجا را میخوانند، از تعبیر "ارباب حلقهها" خوششان آمده باشد و این تعبیر را دزدیده باشند و به سمع و نظر حاج حسین آقای موردنظر هم رسانده باشند که در این صورت طبق معمول برادران به تکلیف شرعی و وظیفه سازمانی خود (دزدی و راهزنی) عمل کرده اند و بر ایشان حرجی نیست. اجرشان با حضرت هیتلر. اما اگر زبانم لال خود حاج حسین آقای صهیونی که گوبلز و سعید الصحاف را هرکدام دو هیچ زده است، اینجا را میخواند و احیاناً این تعبیر را شخصاً از اینجا قدم رنجه فرموده و کش رفته است، در این صورت به این بهانه هم که شده برای این آقای رودار و بیآبرو یک پیغام کوچک دارم:
آقای شریعتنداری، شما حیثیت و شرف که نداری، دنیا و آخرت هم نداری، دست کم کاری کن که اگر روزی روزگاری فوت کردی، مردم سبز سرزمین آزاد ایران روی سنگ قبرت جشنواره تئاتر شاد و موزیکال دروغگویی راه نیندازند، اسناد دروغهایت را پخش و یادآوری نکنند که سرکار چه جنایتها و فجایعی انجام دادی و چه ظلمهایی را توجیه کردی و چه نکبتبار استفراغ فاشیسم را نوشیدی. این تازه خوش عاقبتی است. از آن روز بترس که ورق زود برگردد و تو کارت را از دست دهی و منتظر باشی که بیایند تو را بگیرند و محاکمه کنند، اما کسی کار به کار تو نداشته باشد و تو بمانی با کوهی مضحکه و یک کاه فراموشی، روزی که مردم "خوشذوق" کاری به کار سرکار نداشته باشند. روزی که تو ارزش توجه و محاکمه هم نداشته باشی و نامت حتی در تاریخ این دیار کهن به عنوان سمبل شیادی و بیهمهچیزی هم نماند. مردم اساساً نام ننگین تو را از صفحات تاریخ هم پاک کنند که آبروی ملتی را بردی. این رحمانیت از صدشکنجه و اعتراف گیری برای تو بدتر است نه؟
برادر حسين شريعتنداري، مرگ در کمينگاه است. خبر داری؟ یا نداری و قصد داری فرشته مرگ را هم به جرم براندازی مخملین دستگیر کنی؟
همهتان مشغول باشید که پایان کار نزدیک است و ظلم نفرت برانگیز و غاصبانهای که کردید بزودی دامنتان را خواهد گرفت. بی "دشمن"!
Labels: سیاست