میرحسین یا کروبی یا رای ندادن؟
با اينکه چندروزی است کمی ناخوش هستم، کمردرد عصبی دارم و بهم توصيه شده از پيگيری لحظه به لحظه توفان سهمگین مبارزات انتخاباتی ايران و رگبار خبرها و فیلمها و تحلیلها فاصله بگيرم، اما چارهای نيست تا این چند کلمه را بنویسم و از این به بعد هم کمتر بنویسم و با اجازه کمتر هم پیگیری کنم.
الف) فیلم انتخاباتی میرحسین موسوی در عین شورمندی و احساسیبودن بنظرم از زاویه مواضع سیاسی اصلاحطلبانه، ناامیدکننده بود. این فیلم شناسنامه میرحسین بود. هرچه در مواضع میرحسین دقت میکنیم آن چیزهایی را که حتی به عنوان حداقل و کف اصلاحات میشناسیم، کمتر مییابیم. میرحسین را بدون تعارف به جای اینکه یک "اصلاحطلب اصولگرا" (به قول خودش) باید دانست، از این به بعد بیشتر یک "اصولگرای خردورز و قانونگرا" باید نامید. حتی یک اشاره به اصلاحات و شاخصهای آن و ادبیات مرتبط با آن هم نشد، یک اشاره به نبودن آزادی مطبوعات و رسانهها نشد، یکبار و فقط یکبار کلمه "آزادی" به میان آمد. خاتمی آنهم در دوران وزارت برای یک ثانیه نشان داده شد. ما نمیگوییم میرحسین بیاید مثل گنجی، عبدالله نوری، عزتالله سحابی، حجاریان، بهزاد نبوی یا حتی خاتمی یا حتی خط امامیی مثل محسن آرمین حرف بزند (اینها پیشکش)، ما نمیگوییم انتظارات ما از اصلاحات مشخص و مدون شده و حرف زدن در گفتمان اصلاح طلبانه دقیق و جامع است، اما اين چطور اصلاح طلبی اصولگرایانه است که بکل جز اشاره به ضعفهای مدیریتی موجود و عدم پیوند کارشناسی با دانشگاه و اشاره به کرامت انسانی، هیچ سمبل و نشانه و مفهوم دیگری از اصلاحات در آن نیست؟ اصلاحات هرچه قدر هم مناقشه برانگیز باشد دیگر شیر بی یال و دم و اشکم که نبوده. حد و حدودشکمابیش با پنجاه درصد پایین وبالا کردن معلوم است. مجموعه خواستههای اصلاح طلبانه حداقلی، شناسنامهدار است چیزهایی را میشود در آن گنجاند، چیزهایی را عوض کرد یا برداشت اما آن مجموعه، یک مجموعه تهی نیست! این چطور "اصلاحطلبی اصولگرایانهای" است که فقط "بازگشت به اصولش" مانده و هی روی آن تاکید میشود؟ مگر ما قرار است برگردیم به دوران امام؟ دورانی که خود خمینی هم معتقد بود اضطراری بوده. احمد عزیزی شاعری اصولگرا - که خوش ذوق و توانا هم هست - که روی تخت بیمارستان خوابیده، دوست میرحسین است در ایام روزنامه جمهوری اسلامی و طرح های روی جلد کتابهای اشعار و شطحیاتش را در دهه هفتاد معمولاً میرحسین می کشیده، اما پاچهخاری او و مثنویها و قصاید او در مورد رهبری شهره اهالی فرهنگ است. آیا احمد عزیزی سمبل جامعه فرهنگی و نماینده گفتمان فرهنگی این کشور و ایده آل میرحسین است؟ کسی دیگر فرهنگی در این کشور نبود؟ این دیگر چطور اصلاح طلبی است که مراجع هستند، رهبری هست، شاعر صله بگیر هست، امام فراوان هست اما معلوم نیست که وجه اصلاحطلبانه خود میرحسین کجاست؟ باز باید صبر کرد (احتمالاً با این اوصاف تا صبحگاه انتخابات!) اما جداً میرحسین که در توانایی مدیریتی اجرایی او و موفقیت او در قانونمندی و برنامه ریزی اقتصادی او هیچ شک ندارم، پاک ناامیدم کرد. امید است که در مناظره ها ببینیم این سردار آذری بیرقدار سبزپوش چکار خواهد کرد. به گمانم موسوی اینطور ادامه بدهد، خیلیها شاید قید شرکت در انتخابات را بزنند یا از روی ناچار به کروبی رای دهند.
ب) کروبی هم کاندیدای چندان مطلوبی نیست، او هم نمایشی می دهد و شلوغبازی درمیآورد اما به وقتش بعد از استقرار برکرسی ریاست جمهوری معلوم نیست که چکار میخواهد بکند. داریوش ملکوت دقیق اینها را نوشته است. با این همه مواضع کروبی در مورد حل مشکل ایران و آمریکا شفافتر بوده، اما مدیریت اقتصادی او آنهم با این دوستان رنگین کمانی دوروبر او قابل قبول نیست. هرچند به نظرم کمکم کروبی عملگرایی خودش را بهتر نشان میدهد. بی تعارف مشکل کروبی این است که راهنما نزده میپیچد. حکایت ما هم شده حکایت قیر و قیف و مامور عذاب و آپراتور کوره و مسوول کباب کردن که هیچ وقت همه با هم آماده و دم دست نیستند! اینبار با این کاندیداها باید اسپندی برای خودمان و این نظام دود کنیم. اما به گمانم کروبی دست کم در چارچوبی دارد حرف میزند که متر دارد و میشود یقه اش را گرفت. موسوی کم کم نشان داده که فقط چیزهایی میگوید که پاک از اصلاحطلبی تهی است یا خیلی رقیق و گذری است، مگر اینکه اصلاح طلبی را منحصر در احیای سازمان برنامه و بودجه و اصلاحات در اقتصاد و احیای کرامت انسانی معلمین بدانیم. می دانیم که بازار و سپاه و نهادهای انتصابی و مافیاهای اقتصادی که بیکار نخواهند نشست، با کدام روزنامه و کدام تیم رسانهای میرحسین میخواهد شفاف به مردم گزارش بدهد و از کارشکنی ها انتقاد کند؟ با کدام توپ پر میخواهد به جنگ آنها برود؟
پ) این کاندیداها نه ایده آل هستند نه مطلوب، اما باید توجه داشت وقتی که کاندیدایی که در سی دقیقه فیلم و سخنرانی فقط و فقط یک اشاره کوتاه به کلمه آزادی دارد و نه از دموکراسی حرف میزند نه از حاکمیت مردم، نه از ظرفیتهای به جا مانده قانون اساسی (تغییر قانون اساسی پیش کش و واقعاً بیتعارف این شکرخوردنها در شرایط موجود به ما نیامده)، نه از حقوق ملت خصوصاً حق آزادی بیان، آزادی احزاب، آزادی مطبوعات و غیره. نه از رانتخواری حرف میزند نه از پیمانکار شدن کل سپاهیان و مافیاهای اقتصادی، باید حواسمان باشد که داریم زیر علم کدام دسته و دم ضریح کدام امامزاده سینه میزنیم. نه دنبال این هستم که رییس جمهور بعدی بیاید و آزادی به ارمغان بیاورد نه دنبال این هستم که ساختار حکومت اصلاح شود، اما بالاخره من هم در همین قانون اساسی مزخرف جمهوری اسلامی حقوقی دارم. انتظار داشتم موسوی در این مورد برای دلخوشی امثال من هم کهشده دو کلمه هم اشاره کند. با کدام رو این کاندیدای سبزپوش را حمایت کنم؟ اگر رییس جمهور شد با کدام پشتوانه پس فردا بیایم بگویم تو به وعده ات در مورد اصلاحطلبی عمل نکردی؟! جواب خواهد داد (اگر بدهد): کدام اصلاحطلبی؟!
"شیر بی یال و دم و اشکم که دید/ این چنین شیری خدا هم نآفرید"
شب دوم خرداد سال ۱۳۷۶ بحث با دوستان و نزدیکان این بود که بابا این خاتمی که مخلصش هم هستیم و فردا بهش رای خواهیم داد، دکتر مصدق نیست. این چیزهایی که برایش درست کردهاید بهش اصلاً نمیچسبد خودش هم ادعایی ندارد. عجب که روزگار بعد از دوازده سال (سالهای چینی!) دوباره تکرار میشود (البته در ایران!). میرحسین "اصلاح طلبی" است که یکبار هم برای تعارف هم که شده به کلمه اصلاحات اشاره نمیکند و جداً آدم در این چشمبندی میماند. این بیتعارف، چیزی جز یکدندگی و استبداد فکری میرحسین را نشان نمیدهد. از دوستان و هواداران میرحسین میپرسم آیا این خواسته که میرحسین یک کلمه هم بگوید "اصلاحطلبی" که دل ما هم خوش بشود، خواسته زیادی است؟ آیا طرح این خواسته معادل اولترا اصلاح طلبی و براندازی یا کمک به احمدی نژاد است؟!
ت) دیر شده، اما پیشنهاد میدهم - چند روز پیش هم این پیشنهاد را بین جمع کوچکی از دوستان مطرح کردم و دوستی بدرستی گفت کار ما خارج نشینها نیست - دوستان روزنامه نگار و فعالان و همه کسانی که در داخل کشور طرفدار هریک از دوکاندیدای اصلاح طلب هستند، نامه ای سرگشاده به هردو کاندیدا بنویسند و ازشان بخواهند که شفاف و صریح نظرشان را در مورد خواسته های حداقلی ما از اصلاحات (روی حداقلی و کف انتظارات در چارچوب فضای واقع بینانه موجود در ایران، تاکید دارم) مانند پیگیری گسترش رسانه های آزاد، حقوق ملت، حق برابری زن و مرد، مسائل زیست محیطی، رسیدگی به فساد مالی و اداری مسوولین همیشه مسوول نظام، اصلاح ساختاری دولت و ... بیان کنند و رای دادن خودشان را مشروط به این کنند که کاندیداها قول بدهند در دور بعد بر مبنای تحزب کارها را پیش ببرند و از جوانترها در مسوولیتها استفاده کنند و چهارسال بعد در دور بعد انتخابات ریاست جمهوری یک واقعه دیگر از آن صد واقعه که مانند دوم خرداد قرار است بسازند، دوباره بسازند و خودشان به نفع یک کاندیدای جوانتر، تکنوکرات و شایسته کناره گیری کنند که دوباره چهار سال بعد مانند الان جسارتاً در وضعیت اره به ماتحت نمانده باشیم. این کار را میشود کرد و به گمانم از بستن دستبند و سربند و شال سبز و شلوغ بازی احساسی و نهایتاً سادهاندیشانه مهمتر و واجبتر است. نمیشود چشم بسته رای داد که فقط احمدی نژاد نیاید. باید در کنارش کاری کرد که کاندیداها هم پیگیر اصلاحات باشند ولو کمتر از اندازه های واقع بینانه حتی، اما پیگیر باشند و درصدی هم در این زمینه ها دستاورد نشان بدهند.
بقیهاش دیگر دست ما نیست و در این انتخابات با وجود ضعیف بودن ایندو کاندیدا، هنوز بر شرکت کردن اصرار دارم و باید در این فرصت باقیمانده از کاندیداها بهشان فهماند که همینطوری هم نیست که از آب گل آلودی که احمدی نژاد به پا کرده آنها ماهی بگیرند و به کسی هم پاسخگو نباشند. ما احمدینژاد سبز قانونگرا را به احمدی نژاد قهوهای ترجیح میدهیم اما دنبال گرفتن ده درصد از حق خودمان در چارچوب همین قانون اساسی مزخرف جمهوری اسلامی هم هستیم و به همین قانون مزخرف هم وفاداریم فعلاً اما در مورد عوض کردن قانون اساسی هم بحث میکنیم. کار ایران به قول شاعر با خدا -اگر باشد - و رهبری و مردم داخل کشور است و بیش از این هم از ما برنمی آید که تا همین لحظه خود بنده اندازه چند هزار نفر شهروند ایرانی فعالیت کردهام، بقیهاش با خود مردم عزیز داخل ایران. کاسه داغتر از آش که نمیشود شد.
تعصب مزخرفترین چیز است و فقط یک دشمن میشناسم و آن هم تعصب است و ابایی هم ندارم که حرف حق را بشنوم و مدتی فکر کنم و بحث کنم و نظراتم را هم اصلاح کنم. از دوستانی هم که نظر دادند در نوشته قبلی خیلی سپاسگزارم.
Labels: سیاست, ما و انتخابات