درگیریهای "زمانه" از زاویهای دیگر
اشاره: گفته بودم دیگر در مورد رادیو زمانه نخواهم نوشت. اگر اجازه بدهید این قول را تنها اینبار بشکنم. در رادیو زمانه دعوا و بلوایی بالا گرفته است که فقط منحصر به اخراج مهدی جامی نیست، شک نیست مسائل زیادی وجود دارند که یا سانسور و مسکوت میشوند (مانند این مطلب که ابراهیم نبوی در وبلاگش نوشت و بعد از چند ساعت با شگفتی تمام برداشت و نشان داد که او هم دستکم در این ماجرا صادق نیست. جالبتر اینکه جوابیهای که مهدی جامی به نبوی در وبلاگش داده بود هم برداشته شده است. تعلیق در برابر تعلیق!) یا به قول دوستان این نوحهسراییهای لوس و بازیهای احساسی بیحاصل با استعارههای "ماهی" و "هدهد" و "سیمرغ"، اصل داستان را (که باید ازش همه درس بگیرند) تحت الشعاع قرار میدهند. شخصاً نگران بزرگان حرفهای قلم بدست، روزنامهنگار و ژورنالیست نیستم، پیش از رادیو زمانه و پرس نو و دوران نمایندگی فرح کریمی در پارلمان هلند هم کسی از گرسنگی نمرده بود. بزرگان اهل قلم معمولاً خوب بلدند چطور گلیم خود را از این آب بکشند بیرون یا چطور با سیلی صورت خودشان را سرخ کنند و اگر رندی کنند، خوب میدانند چطور با تردستی از این آب گل آلود ماهی بگیرند. شاید با روشن شدن مسائل در این اوضاع هیجانی، به جوانهای پرشور و حرارت و مشتاق کمک کرد تصمیم منطقیتری بگیرند و با احساسات کور، نه زیر علم این و آن سینه بزنند نه از مهدی جامی به قول دوستان خوشفکر "شهید راه دموکراسی" درست کنند یا قهرمان ناکام مدرنیته! از زاویه ای دور چیزهایی اندک دیدهام و تحلیل خود را بر همان اساس استوار می کنم طبیعتاً دیگران حتماً روایتهای دست اول و بهتری دارند و نظراتشان هم لذا صائبتر به نظر میرسد، به هر حال آنها به عللی فعلاً ساکتند. کلاً به من هم هیچ مربوط نیست که کی برود و کی بیاید و کی چقدر یورو داده و کی چقدر گرفته است و کدام گروه قدرت را در دست گرفته است و کدام نوع شکایت مطرح خواهد شد. مهدی جامی هم هوشمندتر و زیرک تر از این حرفهاست که امثال من برایش دل بسوزانیم یا بخواهیم لگدی هم بهش بزنیم. نکته دیگر اینکه همه این نوشته بر اساس دادههایی است که دورادور و بر اساس ارتباط بسیار اندکی که با جامی در آن اوائل داشتهام، بوده، بنابراین احتمال خطا و اشتباه هم در آن کم نیست. منفعتی شخصی هم نه در دوستی با رادیو زمانه و اصحاب زمانه و مدیر سابق آن میبینم نه در دشمنی با آنها. انگیزه های شخصی من در این نوشته، چیزی نیست جز بررسی یک کیس و البته این را هم بگویم که از مدتها پیش از دست مهدی جامی دلخور هستم و تعدادی از دوستان هم درجریان هستند. حالا آن چقدر در این نوشته وارد شده، معلوم نیست. بجد سعی بر این بوده که اصلاً وارد نشود. قضاوت با شما و امیدوارم صرفنظر از نیت و انگیزه شخصی در این نوشته، نکاتی معقول، غیراحساسی و قابل بحث در آن بیابید:
شخصاً هنوز به مهدی به خاطر هوشمندی، نگاه خلاق و جسورانهاش (و نه به خاطر صمیمیت و "خودمونی شدن" های رندانه او که گاه مضر و غیرحرفهای هستند) احترام میگذارم اما رفتارهای عجیب گاهوبیگاه مهدی (در واقع مشکلات شخصیتی مهدی) و گاه کارهای غیرحرفهای او و سبک مدیریت نامناسب او برای اوضاع موجود، چیزهایی نیستند که از دید بعضیها پنهان مانده باشند. این نوشته، تنها نگاهی است به شخصیت مهدی و تاثیر آن بر نحوه مدیریت او. ارزشگذاری شخصیت او یا خوب و بد دانستن روش مدیریتی او (به طور عام) در حیطه این نوشتار نیست. واقعیات و پیشآمدهای اخیر هم بدون داشتن اطلاعات کافی قابل تحلیل نیستند.
واقعیت اینجاست که جامی از نظر شخصیتی تا آنجا که دیدهام و اندک شناختی پیدا کردهام، فردی است که زیاد تحت تاثیر محرکهای درونی و بیرونی است. کمی نوراتیک، تا حدی دمدمیمزاج و تنوعطلب است. مهدی علاقمندیهای بسیار زیادی در حوزه های مختلف و متضاد از خود نشان میدهد. جامی چیزهای مختلفی را از جاهای مختلف در درون خودش التقاط کرده که علیالظاهر به هم مرتبط نیستند. او اینها را با هوشمندی، تلفیق و حضورشان را همزمان توجیه میکند. جامی مشخصاً زندگی سختی پشت سرگذرانده، شخصیت پیچیده و عجیبی دارد و به شدت تحت تاثیر ناخودآگاه خود است. لذا مکانیسمهای دفاعی او بسیار قوی و فعال هستند. مکانیسم انکاری او قوی است. اما دو مکانیسم توجیه (رشنالیزیشن) و اینتلکچوالیزیشن او بسیار بسیار قوی هستند. دستگاه فکری قوی و دلیلتراش او از هر حادثه و برخورد یک انشای خوشلعاب توجیهگر میسازد و از هر دو واقعه با مشترکات حداقلی یک نظریه خلقالساعه درست میکند. مهدی اندکی خودشیفته و نارسیسیست هم هست. خیلی پیش آمده که از یک تعریف و تمجید بسیار معمولی یا قدردانی ساده کسی که با او دشمن بوده، چنان خوشش آمده که او را بلافاصله به جرگه دوستان خود دعوت کرده است. از دوستی ورزیدن (دوستی نزدیک و صمیمی و اینتیمت) استقبال میکند و آدمی است که علاقمند است با جذب دیگران به خود، آنها را وامدار خود کند. مهدی در حد زیادتر از نرمال نیازمند توجه دیگران است. در همین ماجرای اخیر، به جای برخورد حرفهای و سالم با ماجرا، بیشتر دنبال این است که ببیند چه کسانی بهش توجه کرده و ازش حمایت کردهاند. جامی چند ماهی است که بجد دنبال استعاره عجیب دایه و مادر و کودک است که نشان میدهد او در حرفه خود هم بیش از هرچیز تصاویر گذشته زندگی خود را مرور میکند. تحلیل روانشناختی بیشتر، با دوستان اهل فن باشد.
جامی گاه رفتارهای متضاد از خود نشان میدهد. چیزی میگوید و بلافاصله یادش میرود، کاری را شروع میکند و ناتمام میگذارد میرود سراغ کار دیگری. او به دنبال "کشف و شهود" (نه لزوماً به معنی عرفانی اما درونی شده و برگرفته از همان ریشهها) در مورد اهداف، روشها و روندهاست. اما "منطق اکتشافی" او دیگران را از رمق میاندازد. آدم منظمی نیست و در بینظمی فرصتهای خوبی برای کشف و ایدهیابی، تغییر و نظریه پردازی میبیند. چیزهایی که با آنها توانمندیهایش را نشان میدهد و رضایتمندی بدست میآورد. او زود قضاوت میکند. بیشتر آدم برونگرایی است هرچند چیزهایی را در این برونگرایی پنهان میکند. با این همه به عنوان مدیر، نیروهای کاری و گپ زدن با آنها بیش از بازدهی و خروجی و تولید برایش مهم هستند. او در عین اینکه تغییر را دوست دارد، آدمها برایش بیشتر مهم هستند. او به هر تغییری تن در نمیدهد، مگر اینکه مطمئن باشد که تغییر به سمت بهبود روابط او و آدمها (طبیعتاً بیشتر دوستانش) پیش برود. از همین زاویه، برخوردهای غیرحرفهای (مثلاً تلاش برای جذب کردن آدمها به هزینههای گزاف) و بیانضباطیهای درون سازمانی برای او مشکلات عمده نیستند.
جامی اگر هم مدیر خوبی باشد، مدیر موفق دوران راهاندازی در سازمانی کوچک و تحقیقاتی است نه در دوران استقرار یک سازمان دراندشت که مرزهای رسمی و غیررسمی آن هم دیگر مشخص نیستند. او یک مدیر علاقمند به حفظ روابط صمیمانه انسانی است. در زمان استقرار او دنبال اکتشاف میرود و در زمان تغییرات سریع بیرونی او زیاد ریز-مدیریت میکند و در جنبه های جزیی کارها دخالت میکند. اما در مقابل همینکه اعتماد به کسی پیدا کند به او آزادی بیحدوحصر میدهد که تقریباً هرکار دلشخواست انجام دهد، چون همانطور که گفته شد او بیشتر مدیر روابط انسانی است نه مدیر تغییر و نه مدیر تولید خروجی. او مدیر تحلیلگر درونگرا برای تغییر ساختارهای درون یک سازمان نیست. به انگیزه تغییر در روابط انسانی و مناسبات بین خود و دیگران یا میان دیگر کارمندان و همکاران اعم از رسمی و غیررسمی سیاسیکاری میکند، گاه مانند کیس اخیر جاروجنجال بپا میکند، ببیند دیگران چه میکنند و چه میگویند بعد راهی پیدا می کند که لزوماً راه بهینه برای یک سازمان یا خودش نیست. هوشمندی مدیریتی او روشمند نیست بلکه خودجوش، مهارناپذیر و انقلابی است. مجدداً نیاز به توضیح نیست که برای او کنار آمدن با آدمها و بالا پایین کردن روشها، بیشتر از رسیدن به نتایج مشخص و از پیش معلوم شده یا دست کم مبتنی بر طراحی واقعگرایانه، ارزش دارند. نتایج برای او با خلاقیت از دل پروسهها در میآیند. او مدیر نمایش دادن توانمندیهای انسانی و در عین حال مدیر تنوع طلبی و کشف چیزهای نو است. از دیدگاه مدیریتی، جامی یک مدیر داخلی موفق یک موسسه تحقیقاتی علوم انسانی (مثلاً در زمینه تعلیم و تربیت) میتواند باشد و البته به این معنی نیست که در سبک مدیریتی غالب خود (مدیر روابط انسانی و احساسیگری، یا یک مدیر اکسپرسیو) از روشهای دیگر و سبک های دیگر بهره نمی گیرد. بحث در سبک غالب و برجسته است. به هر حال شاید پنج سال زمانی که جامی نیاز داشته با زمانی که سازمان به او با توجه به سبک مدیریتیاش احتیاج داشته، منطبق نبوده باشد. باز اطلاعات در اینجا کافی نیستند.
جامی در رادیو زمانه زحمت زیادی کشیده است اما از دید موسسه پرس نو و هلندیها و دیدگاه غربی، مدیری بوده برای راهاندازی، زحمت کشیده اما کارش را در چارچوب قراردادی مشخص انجام داده، بهش فرصت داده شده که با گشاده دستی هرکس را هم که خواسته بیاورد و با برنامه هایش هم مخالفتی نشده (دست کم تا چند ماه پیش اینطور که به نظر میرسید) جامی اما خودش را نه یک مدیر از دیدگاه غربی بلکه از دیدگاهی شرقی و اشراقی، یک رهبر فرهمند یا رهبر مدرن برخاسته از سنت میبیند، اما او از دید پرس نو، فقط یک مدیر استخدام شده مبسوطالید با وظایف مشخص بوده، پرس نو و دست اندرکاران او را مدیری دیدند که با هوشمندی از بالا برای سازمان به کار گرفته شد تا "نیروهایی انسانی" را با تواناییهایی که جامی در جذب داشته از اینور و آنور جمع کند برای رسیدن به اهداف مورد نظر سازمان برای ادامه کار رسانهای که مدنظر آنها بود نه بر اساس کارهای ذوقی مهدی و منطق اکتشافی او. جامی یک انسان هوشمند شرقی است. انسان هوشمند غربی هم به جنگ سازمان نمیرود. در نبرد انسان با سازمان، انسان است که معمولاً شکست میخورد. در عصری که شورش به پایان رسیده، جامی اما به جنگ خود میخواهد ادامه دهد. معلوم نیست زیرکی و رندی همیشگی او کجا رفته است.
در علم مدیریت، با مدیر میانی (یا حتی مدیر ارشد مثل جامی) که به فرمان بالادستیها نیست و زیر قید و بند نمیرود و نیمی از سازمان را هم آشکار و نهان پشت سر خود جمع کرده است و به نحو عجیبی پیگیر شعار: "صاحبان رسانه مخاطبین آن هستند" در سازمان است، دقیقاً توصیه شده این مدیر را به نحوی قاطع (بر اساس زمینهسازی، دادن پیشنهاد منصفانه برای جایگاهی دیگر و یکی دو فرصت و در صورت جواب نگرفتن) اخراج کنند و این ترمینیشن باید حتماً با سروصدا هم همراه باشد که که بقیه حساب کار دستشان بیاید. معلوم نیست مهدی جامی چطور روی قدرت خود حساب میکرده که اینجای کار را نخوانده بوده حال اینکه اخراج ضربتی و قاطعانه در چنین کیسهایی روشی شناخته شده در غرب است (پیشنهاد سردبیری دیگر خیلی تابلو بوده که در صورت رد این پیشنهاد بزودی ضربه نهایی وارد خواهد شد). این بر اساس اطلاعاتی است که جستهوگریخته از کیس متوجه شدهایم که شاید در درستی و کامل بودنشان باید شک کرد. باز تحلیل بیشتر این ماجرا باشد با اهل علم مدیریت. این پاراگراف هم به معنی حمایت از اخراج جامی نیست. در آن داستان بیطرف هستم.
اگر بخواهیم منصف باشیم، مهدی جامی علیرغم انتقادات ریز و درشتی که به عملکردش هست، مدیری دلسوز و اکسپرسیو بوده و برای زمانه زحمت زیادی هم کشیده است و دست خیلی ها را هم در اینجا و آنجا گرفته است. دست کم غربی ها باید طبق ضوابط اخلاقی مرسوم خودشان اتیکالتر میبودند و دستکم نمیگذاشتند کار او به این نقطه برسد که مجبور به اخراج قاطعانه او بدون تقدیر از کارنامه او و دادن فرصتی برای حفظ حیثیت شغلیاش شوند. در این ماجرا البته خود جامی هم با لجبازی و بالاپایین کردنهای موردعلاقهاش، بدون درک شرایط واقعگرایانه از اوضاع تا حدی مقصر است. در چنین شرایطی قبل از رسیدن به بحران و با دیدن عملکرد مدیر، او را به دوره های آموزشی میفرستند و در کنار مدیری با تجربه تعلیم میدهند. معلوم نیست آیا برد زمانه چنین کاری کرده بوده یا نه. به هر حال این قسمت از ماجرا هنوز کامل روشن نیست. این نکته مهم را هم باید در همینجا گفت که درکنار همه تحلیلهای شخصیتی مدیران و سبکهای غالب آنها، آموزش در تغییر و مطابقت رفتار و عملکرد مدیران همیشه تاثیرات مثبت بسیار زیادی دارد.
امیدوارم مهدی جامی هم کمی از عرش پایین بیاید و تعدادی از دغلدوستان دور و بر خودش را در این فاصله زمانی خوب بشناسد. جداً برای مهدی جامی و زحماتی که کشیده متاسف هستم. باید حرفهای بود و حرفهای ماند و نیز قدر نقد و نظر دوستانه را هم دانست. کسانی که از دو سال و نیم پیش به مهدی جامی از دور و بیغرض گهگاه دلسوزانه مشاوره میدادند و نقد میزدند، کم نبودند، جامی گاه حرفها را میشنید و همدلی میکرد (روابط انسانی) اما باز کار خودش را انجام میداد.
جامی در جای دیگری موفق خواهد شد. او آدمی باهوش و مسلط در حوزه روابط انسانی است. البته میتوان بدبین بود و دید که او همچنان در حال رد کردن و نپذیرفتن اشتباهات خود و جنگیدن با این و آن باشد و در چارچوب مکانیسمهای دفاعی ایگوی بزرگ خود، در کار نقد نوشتههای مدیریت جدید زمانه و نظریهپردازیهای خود بماند، که در این صورت ورود رسمی جناب جامی را به جرگه منتقدین رادیو زمانه و "دوستان سابق شده"، متاسفانه خوشآمد باید گفت.
____________________________
پینوشت: لينک در "دفتر زمانه" (وبلاگی که داریوش ملکوت در آن نوشتههای مرتبط با وقایع اخیر "زمانه" را گردآوری میکند) (*)
Labels: رسانه, مدیریت