مرگ مغزی یک بلاگدار (۱)
__________________
دشمن شناس
- "حاجی به جون آقام کار بچههای ما نبوده."
- "لال بمیر، کی گفت برین بریزین این یارو کبریت بیخطر رو ضایع کنین؟"
- "حاجی من نوکرتم. بالاغیرتاً این بار رو کوتاه بیا، والا ما خودمون هم موندیم این برنامه از کجا بوده."
- "سرخود شدین؟ فکر کردین ما نمیفهمیم؟ آخه بابا جون والله ما خودمون یک زمون بلاگر بودیم."
* * *
- "حالیا، من دریدا را بالاتر از فوکو میبینم و بل مینشانم."
- "نشانک به جای پرسانه، در جستاری پژوهان نما و پر-از- آت- و -آشغالی سخت کمینهگرا ديدم."
- "حاليا، من این را هم بدل از نشانهشناسی آخرالزمانه میگیرم."
- "حالیا تو به فلان جای ..... لا الله الا الله، این دهن من رو باز میکنه ها."
* * *
- "مرحوم کوچکی خدابيامرز جداً آدم خوبی بود اما سواد نداشت. آن مرحوم خيلی سعی کرد از علوم اجتماعی سردربياره اما نتونست. جداً تلاش زيادی کرد خدا رحمتش کنه و از گناهانش بگذره."
- "باز خود من هستم مشغول مونولوگام، امروز با چند جا صحبت کردم و در نهايت با قاطعیت جواب رد به همه دانشگاههای آمریکا و کانادا دادم، برام پیغام بذارین و بهم دلگرمی بدین. یک شورمندی کی يرکگاردی عجیبی دارم. البته در کنار نیازهای معنوی آدم باید فکر یک ناهار خوب و سالم هم باشه. یکی دو تا مقاله هم همینطوری دم دستی و الکی فرستادم زمانه و شرق. سرمقاله شد. فعلاً موضوع زلزله حسابی مشغولم کرده. یادم رفت بگم که آن مرحوم مثل دکتر خوشتیپیان نبود که همیشه خودش را نخود هر آشی کند، حیف که اشتباه زیاد می کرد، خدا رحمتش کنه. از فلانی و بهمانی هم خیلی سپاسگزارم بابت نقدشان هرچند نقد دوست عزیز آقای قاراپتیان به لعنت خدا هم نمی ارزید. اما من سعی می کنم به تدریج جوابشان را در سرمقاله های سایت بالاترین بدم."
[مرحوم کوچکی از توی قبر: "وبلاگ خوبی داری به من هم سر بزن."]
* * *
- "من و نونوش با هم جرج کلونی رو کشف کردیم. بیخود میکنن بیجنبهها کپیرایت رو تو وبلاگستان رعایت نمیکنن."
- "بلا نگیری دختر. لذت بردم از نوشتهات. بوس بوس."
* * *
- "امروز خوردم زمین از رو دوچرخه ها، همچینی خوردنی کردم که نگو و نپرس. چشمتون روز بد نبینه رسیدم خانه دیدم سی دی برنامه ای که به بدبختی سرکار شبونه پرکرده بودم برای رادیو، نیست. یا جده سادات! فکر کنم همون جا که خورده بودم زمین ها، افتاده توی جوب، آقا چشمتون روز بد نبینه، تا آمدم به خود بیام ها، دیدم کاریکاتور شب رو هم آماده نکردم. خدا به دور ها بله. بلند شدم رفتم سینما او چند تا کارتون دیدم وقتی برگشتم هرکار کردم شب خوابم نبرد. چند تا طرح زدم برای روز ها تا ببینم چی میشه، یا حضرت حیقوق نبی! یادم آمد پس فردا هم امتحان دارم."
* * *
- "بابا بامرام. بابا رفیق، بابا فردین، بابا یک مرد اوریانا فالاچی!"
- "چی؟ یک مرد عریان و فلانچیز؟!"
- "برو بابا جون، خدا روزیتو جای دیگهای حواله بده، ابتذال هم حدی داره. هر ننه قمری برای ما شده نویسنده و ادیب تو این خرابشده مجازی. ای فلانم به فلان آدم بیادب."
* * *
- "شادوماد، پس حالا که اینطور شد و با این اوضاع و احوال وبلاگستانی همه بریم به معین رای بدیم."
- "آره والا! اللهم ارزقنا من ستادک و اللهم اهلک کل التحریمیون و التحکیمیون که ما رو به این روز انداختن."
Labels: طنز وبلاگستانی