پاسارگاد را - اگر وقت کرديد- دريابيد
خيلى بىحال هستيم اما دوستانى که در اين زمينه کار مىکنند، بدشان نيايد، اينقدر گفتند و گفتند و هر دو ماه يکبار تکرار کردند که سد سيوند آبگيرى شد و تنگه بلاغى زير آب رفت و «پاسارگاد» «استخر» شد و فلانى اعتراض کرد و بهمانى نامه امضا کرد که ديگر وقتى واقعاً سد دارد آبگيرى مىشود کسى رغبتى نمىکند دو سه تا کليک کند ببيند اصل ماجرا چيست؟ اساساً کو حالش؟!
دشت مرغاب که غرقاب شد. اما اگر پاسارگاد را آب هم ببرد، ما را خواب برده است. کوروش عزيز هم آسوده بخوابد که ما شناگر ماهرى هستيم و هرازچندگاه سر بغلدستى را از روى مهر مىکنيم زيرآب. (اگر هم نشد يا زير آبش را مىزنيم يا پتهاش را مىريزيم روى آب!)
حيف شد کوروش جان، تو هم استعدادهايت اينجا تلف شد. شرمندهام. نور بتابد به قبر «شاه بابا» که با جمله «همه چيزمان بايد به همه چيزمان بيايد» جهانى شد. راستى کشورى که ناصرالدينشاه دارد و با آن جهانى شده است کوروش مىخواهد چه کند؟
Labels: تاریخ, جامعه