آيا جهان اطلاعات جهان خوبى است؟
اشاره: سوال مهم زندگى من شده اين. جوابم بهش تقريباً منفى است هرچند. عرض مى کنم داستان چيست. اما چيزى که برايم جالب بود اين بود که در مصاحبه على اصغر سيد آبادى نازنين با دکتر سروش، همين دغدغه ها را هم در لابلاى حرفهاى سروش ديدم، حالا دست نگيريد که فلانى هم گفت من و سروش را کجا مىبريد و از اين حرفها! اما واقعاً برايم خيلى جالب بود که ديدم سروش هم همين دغدغهها را دارد. اين نوشته را که چند ماه پيش به زيور طبع آراسته بودم (!) نيز داشته باشيد لطفاً.
جهان امروز جهان اطلاعات شده است و فى الواقع جهانى کوچک و بسيار پرسروصدا و پرهياهو. حجم زيادى از وقت و انرژى همه ما صرف چيزهايى مى شود که اصلاً بهمان مربوط نيست و هيچ نقشى در زندگىمان ندارد، هيچ کارى هم براى پيش نيامدن آن پيشامدها نمى توانيم بکنيم و بلکه با دانستن آنها مشکلى هم بر مشکلات موجود مىافزاييم. اذهانمان مشوش مىشود و اذهان عمومى را خود ما هم مشوش مىکنيم. آگاهىهاى رسانهاى مىگيريم و گمان داريم که دانا شدهايم اما اين آگاهيها معمولاً يا کاذب هستند يا کذب! آگاهيهاى واقعى هم جز تلخى و احساس ناکامى چيزى ندارند. رسانهها بزرگترين قدرتهاى عصر حاضر هستند و سيطره کاملى بر زندگى همه ما دارند. مجال فکر کردن به ما نمىدهند، براى زندگى ما برنامه دارند. وقت خواب، وقت شام خوردن ما را رسانه ها تعيين مىکنند. وبلاگ پارسانوشت است که به پارسا مىگويد کى او بايد تمام کارهاى خودش را تعطيل کند و مطلبى چرند در آنجا منتشر کند. او به طور کامل مسلوب الاختيار است!
غير آن بمباران اطلاعاتى هم مىشويم. رگبارى از راست و دروغ از در و ديوار رسانهها برما مىبارد، فرصتى نيست تا تحليلى ارائه بدهيم و از اين سيل ويرانگر جزييات، نگاه تحليلى و نتايجى کلىتر برسيم. آدمى به کلىنگرى ولو در حد محدود نياز دارد، تصوير بزرگى که بداند به کجا دارد مىرود وگرنه با ماندن در کنار سيل سيال جزييات بىپايان، با رنج و اضطراب بىپايان بايد دست و پنجه نرم کند. کلىنگرى به انسان آرامش مىدهد. آدمى هم به آرامش نياز دارد و اين آرامش هيچ کم از آسايش ندارد که اگر بدست بياوردش معلوم نيست که آرامش را هم بدست آورده باشد.
آرامش انسان مختل شده است و غفلت در زندگى مورد غفلت قرار گرفته است! رسانه ها و اينترنت زندگى انسان را به طور کامل در اختيار گرفتهاند. کافى است دو روز از اخبار به دور باشيد و مثلاً ندانيد که حال فيدل کاسترو خراب شده يا نشده، احساس مىکنيد که از همه جا و همه چيز، جا ماندهايد. سلامت فيدل کاسترو به همت رسانهها مىشود مساله و دغدغه روز و زندگىمان. دردها و رنجهاى مردم محنت کشيده سراسر دنيا را مىبينيم و هيچ کارى از دستمان بر نمىآيد. هر روز مىگويند که خطر گرم شدن کره زمين جدى است. در عمل هيچ اتفاقى نمىافتد. اين خود استرس و اضطراب مىآورد. در فلان کالج آن جوان ديوانه اسلحه مىکشد و چند نفر را مى کشد، جز غصه و تاثر چيزى نصيبمان نمىشود. احمدى نژاد مجنون چيزى مىگويد، ناراحت مىشويم. آن جوان عصبى ايرانى در کتابخانه شاخ و شانه مىکشد، بعد هم از پليس آزار و اذيت مىبيند مىشود سوژه ديگرى براى ناراحتى و غصه خوردن. فلان روزنامه نگار ايسنا گوگل تصويرى را نمىداند چيست، معضل درست مىکند و اين حماقت، آدم را اذيت مىکند. حماقتها بىپايان هستند، ظلمها بى نهايت و رنجها ابدى. بحث اين است که من نوعى تنها مىتوانم غصه صد نفر را بخورم نه غصه دو ميليارد نفر را که هر روز رسانهها اخبار و تصاويرشان را از جلوى چشمم عبور مىدهند که ازشان پول دربياورند! صبحانه مىخواهى بخورى رسانه ها کودکان گرسنه آفريقايى را مىآورند جلوى چشمت و نان پنير چاى را کوفتت مىکنند، ناهار مىخواهى بخورى رسانهها چند انفجار در عراق نشان مىدهند، شام مىخواهى بخورى مىبينى بوش يا احمدى نژاد يا خود رسانهها دارند به شعورت توهين مىکنند. خدا نکند که آدم وبلاگى هم داشته باشد. خيلى هنر مىخواهد که جلوى اين سيل بنيانکن بايستد و هى نخواهد دنکيشوت وار واکنش به اين اشتباه و آن خطا و فلان بىعدالتى نشان بدهد. روزى صدها درخواست نامرئى ولى به شدت قوى به يک وبلاگنويس مىرسد که زود باش اعلام موضع کن، زود باش بيانيه بده ، زود باش مطلب بنويس. اين هم شد زندگى؟
وضعيت امروز دنياى اطلاعات، وضعيت بغرنجى است و روحها را مىخراشد. آدمها مشوش، مضطرب و مضطر هستند و از معناى زندگى يعنى آرامش و آسايش دور شدهاند. اخبار خيلى زيادى مىرسد که حتى معتبرترينشان هيچ نتايجى به بار ندارند و به هيچ فلسفهاى هم منتهى نمىشوند جز اينکه هر لحظه، هر اتفاقى ممکن است بيافتد و بايد در هر زمان از همه چيز واهمه و ترس داشت. آدم در عصر اطلاعات منتظر مرگ نيست منتظر نفله شدن است. منتظر نابودى زمين، جنگ جهانى سوم، شورش، مردن جمعى گرسنگان، بيمارىهاى جديد، نسل کشى، خشکسالى، نابودى اقتصاد جهان … هيچ کارى هم نمىشود کرد جز اينکه با اضطراب و ناراحتى و نا آرامى منتظر ماند و ديد که آخر اين حوادث خيلى سريع و گاه بيهوده عمده شده توسط رسانهها به کجا مىرسد.
چرخ زمان سريع مىگردد و عصر اطلاعات ما را بيشتر اسير خود مىکند. واقعاً نمىشود فهميد آخر اين داستان به کجا مىانجامد.