توضيحى بر مطلب «مسابقه وبلاگ برگزيده دويچهوله»
علاوه بر آنچه که به عنوان پىنوشت ذيل مطلب «مسابقه وبلاگ برگزيده دويچهوله» اضافه کردهام با خواندن نظرات محسن مومنى عزيز، ضمن تشکر از ايشان و همينطور از مسعود برجيان عزيز، لازم ديدم که توضيحى مجدداً اضافه کنم:
بر خلاف آنچه که در مطلب بنده به نظر مى رسد که ظاهراً در جهت ارائه معيارهاى تعيين وبلاگ برتر و مصداقهاى آن برآمدهام (يا چنين برداشتى صورت گرفته است)، بايد ياد آورى کنم که بنده معيارى قطعى معرفى نکردم و تنها به عنوان يک معيار نمونه ( که البته معيار شخصى خود بنده هم هست و مى تواند مشمول تيغ داورى قرار بگيرد که البته بحثى جدا است.) خواستهام، ضعف داورى را نشان بدهم. خوشبختانه شاهد هم دارم. به اين جمله لطفاً توجه کنيد: «اما سوال اين است که واقعاً اين وبلاگهاى برگزيده محترم چه ويژگىهاى چشمگيرى دارند که مثلاً وبلاگهاى وزين آدمهاى اهل انديشه که براى هر پستشان وقت مىگذارند و فسفر مىسوزانند و ايدهاى نو دارند و طرحى مى ريزند و اتودى مىزنند و با دقت و وسواس کلمات را بالا و پايين مىکنند، ندارند؟» قيد خيلى خيلى مهم «مثلاً» اينجا نشان مى دهد که من تنها در بيان مثالى براى معيار بودهام، و معيار دمدستى پارسا هر چند به قول دوست منتقد «خيلى خيلى اشتباه» باشد، تنها يک متر سنجش است و نويسنده خواسته است که مطلبش را بر مبناى آن ادامه دهد. من در يک استدلال دارم سوال مىکنم که بر چه اساسى وبلاگنويس (الف) از وبلاگنويس (ب) بالاتر مىنشيند؟ مخاطب سوال البته صاحبان عزيز وبلاگ هاى برگزيده نيستند. چه آنها نيز نيازى به اين جايزهها ندارند و دارند کار خودشان را مىکنند و کار نيکو و مبارکى هم مىکنند و اجازه ما هم دست آنها است و منکر شايستگى هاى آنها نه در عرصه مجازى و نه در عرصه واقعى و کار روزنامه نگارى و خبرنگارى نيستيم. مخاطب اين سوال هيات داوران و دست اندرکاران دويچهوله هستند. وارد بحث فرعى «معيار» شدن چيزى را حل نمى کند. هر کس براى خود معيارى دارد. (مثلاً يکى عاشق مسعود کيميايى است يکى ميخواهد سر به تنش هم نباشد. اين ميانه هم يک طيف رنگارنگ از نظرات وجود دارد.) بحث اين است که معيار دويچهوله چه بوده است؟ مىخواهيم بپرسيم معيار آقايان داور (که هويت مجازيشان هم غير از يک مورد تاکنون ناشناخته مانده است) چه بوده است؟ آيا معيار، روزنامهنگار يا ژورناليست بودن يک وبلاگنويس موفق بوده است (که در اين صورت بدون تسامح بايد پرسيد چرا وبلاگ قوى اميد معماريان در اين بين غايب است؟ چرا سيد آبادى جايزه نگيرد؟ سوال مىکنم. هيچ قصد و غرضى هم ندارم.) يا ژورناليستى نوشتن بوده است؟ (که در اين صورت سوال اين است که چرا وبلاگنويسهاى اين عرصه غايب هستند؟) اگر معيار تعداد لينک است که ديگر چه احتياجى به جايزه دادن بود در حاليکه آمارها قبلاً درآمده بود؟ (و سوال اين است که خورشيد خانم، شيده پينکفلويديش و هاله سرزمين آفتاب و زيتون چرا در اين ليست نيستند؟ اگر ترتيب رعايت نشده يا دوستانى از اين جمع جا مانده اند به بزرگوارى خود ببخشند) آيا معيار اشتهار و تعداد خوانندگان است؟ در اينصورت ديگر حسين درخشان عزيز بايد جايزه را به خودش ميداد. آيا ترکيب خطى از معيارهاى بالا است؟ در اينصورت مىپرسم که پس چرا همه آنها روزنامه نگار مشارکتى-کارگزارانى از کار در آمدهاند؟! (که همه هم - اگر اجازه بدهند - تاج سر بنده هستند) بالاخره معيار چيست؟ آيا دوستان منتقد حدسى مىتوانند بزنند که معيار آقايان دويچهوله چه بوده است؟
اگر از ديد آقاى محسن مومنى «اصولا انتخاب کردن در میان وبلاگها کاری ناپسند است»، پس ديگر چگونه که يکى از معيارها و متر انتخاب کردن «خيلى خيلى اشتباه» باشد؟ به عبارت ديگر چگونه ميشود که يک معيار از معيارها و متر انتخاب کردن «خيلى خيلى اشتباه» باشد به خاطر اينکه به زعم ايشان «انتخاب کردن ناپسند است.» مثل اين است که بگوييم «وزن کردن نور ناپسند است اما معيار وزنى پوند انگليسى خيلى خيلى اشتباه است». يکجاى اين گزاره مى لنگد! نه؟ جداى از آن از استدلال محسن سر در نمىآورم که مى گويد چون «اين معيار کيفى است»، پس «خيلى خيلى اشتباه است.» وارد اين قسمت عجيب نمىشوم که «پيچيدگىهای این عرصه که محل توجه فراوان تحلیلگران فلسفه است، آنقدر هست، که جرات قدمگذاشتن در آن را، از آدم نیکاندیش بگیرد.» از دوست عزيز، مىپرسم چطور شد؟ متر بنده را شما از دستم گرفتهاى و پاره کرده اى حالا مى گويى عرصه پيچيده است و واردش نمى شوى؟! چون «معيارى است که در آن قدرت زبان و فکر در بوتهى محک قرار مىگيرند.»؟! مگر قرار بود چه چيز ديگر در بوته محک قرار بگيرند دوست عزيز؟! اگر فکر قرار نگيرد چه چيز قرار بگيرد؟ جمال، جلال، پولمند بودن باباى طرف؟! از طرف ديگر چطور مىشود که «معيار کمى» برتر از «معيار کيفى» بنشيند؟ با کدام دليل؟ کدام کميت آنهم؟ دوست ما معيار کمى اش را از کجا آورده است؟ چه کسى اين جواز را به دوست منتقد ما داده است؟ غير از اين است که او هم تلويحاً دارد معيار خودش را بيان مى کند وقتى معيار کمى را (که آنهم محصول انديشه خودش است) بالاتر از معيار کيفى (که باز هم آن هم پرورده دستگاه فکرى خودش است) مىنشاند؟ حالا اين را بگذاريد در کنار اين مطلب که «اصولا انتخاب کردن در میان وبلاگها کاری ناپسند است». پس معيار درست يا به قول دوست ما غير «ناپسند» بالاخره کدام است؟! درست و نادرست و خلط آن با «پسند» و «ناپسند» را فعلاً بگذاريد کنار، «خيلى خيلى اشتباه بودن» يک معيار از کدام دستگاه منطقى آمده است؟ چطور مى شود که يک گزاره «خيلى خيلى اشتباه» باشد؟ اگر منطق مورد نظر خيلى مهندسى و شيک و شبيه منطق فازى است، در اين صورت مى پرسم، معيار «خيلى خيلى درست» يا دست کم «معيار درست» که طبيعتاً «ناپسند» هم نباشد چيست؟ نمى شود که همينطورى محض خاطر جمال دوست، يک معيارى «خيلى خيلى اشتباه» باشد و بقيه معيارها هم به تکافو ادله (که هيچ معلوم نيست اين ادله ناديده کجا هستند) رسيده باشند هيچ رجحانى بين آنها نباشد و مبهم و چارچنگولى بين زمين و آسمان مانده باشند. اين کدام منطق نقد است؟
نيز دوستان را به خواندن اين مطالب دعوت مىکنم:
يادداشت روز تولد وبلاگ هاى فارسى (لطفاً پاراگراف پايين ده وبلاگ برگزيده را بخوانيد)
يادداشت جشن تولد وبلاگها (پاراگراف کامل را که مد نظرم هست در اينجا مىآورم)
«در همين راستا بنده سال گذشته پيشنهادى داده بودم که به جهت حفظ تفرد در وبلاگستان يا وبلاگشهر که ذاتاً مرکزى بىمرکز است، هر کس که مايل است نام ده وبلاگ برگزيده را از ديد خود و با توجه به حوزه علاقه خودش مشخص کند. به اين ترتيب هر کس يکسال فعاليت وبلاگستان را مرور مىکند و وبلاگهاى برگزيده را از ديد خود انتخاب و از آنهايى که شايستهتر مىداند تجليل مىکند. نيز فرصت خوبى است که صرفنظر از همه دوستىها و پيوندهاى عاطفى دوجانبه ميان وبلاگنويسان يا وبلاگداران، اينکار به گسترش نوعى فرهنگ نقد و ارزيابى هم بيانجامد.»