مسابقه وبلاگ برگزيده دويچهوله
منتظر شدم تا مسابقه وبلاگ برگزيده دويچه وله تمام شود و سوتفاهمى براى هيچيک از دوستان ايجاد نشود. قبل از هرچيز به عزيزان و سروران پرستو دوکوهکى و آرش غفورى تبريک گفته و موفقيت هاى بيشترشان را خواهان هستم.
اين چند جمله اى که مىنويسم به عنوان دلخورى يک عضو کوچک از خانواده بزرگ وبلاگنويسها است. صاحب اين قلم هيچ ادعايى ندارد اما به عنوان يک وبلاگنويس حق دارد در مورد مسابقه اى چنان پر طمطراق سوالاتى بکند و انتقاداتى داشته باشد. مىشد مثل خيلى از سروران عزيز، با کرامت گذشت و رفت. اما چه کنم که دقيقاً لازم ديدم و به قول آقايان احساس تکليف کردم که اين چند جمله را بنويسم هر چند که بعضى از دوستان و سروران نيز قبلاً اين انتقادات را مطرح کرده بودند. (از جمله خود پرستوى عزيز يا رضا شکراللهى خوابگرد)
قبل از هر چيز دويچهوله بايد مشخص کند که انتخابات دو مرحلهاى بر چه روالى صورت گرفته و هيات داوران چه کسانى بودند که با پياده کردن سيستم «استصواب» به سراغ وبلاگنويسان روزنامه نگار از طيف فکرى مشارکتى- کارگزارانى رفتهاند و بقيه را کلهم اجمعين از دم تيغ گذراندهاند و حتى بنا را بر «استصحاب» هم نگذاشتهاند. تا اينجاى کار معلوم شده است که حسين درخشان عزيز در تيم داورى بوده است.
اما سوال اين است که واقعاً اين وبلاگهاى برگزيده محترم چه ويژگىهاى چشمگيرى دارند که مثلاً وبلاگهاى وزين آدمهاى اهل انديشه که براى هر پستشان وقت مىگذارند و فسفر مىسوزانند و ايدهاى نو دارند و طرحى مى ريزند و اتودى مىزنند و با دقت و وسواس کلمات را بالا و پايين مىکنند، ندارند؟ مجبور هستم نام ببرم: سيبستان مهدى جامى، خوابگرد شکراللهى، ف.م.سخن، شبح، مجيد زهرى، زوال، ملکوت داريوش، حسن درويش پور، حضور خلوت انس عباس معروفى، نقطهتهخط ناصر خالديان، چاى داغ حامد قدوسى، زنانههاى مهشيد، فرنگوپوليس و در کنار اينها صدها وبلاگ ادبى، شعر و داستان پردازى و ترجمه و نقد و گپ فرهنگى و قس على هذا … (چند مثالى که جسارت کردم و نام عزيزان را آوردم به قول معروف از همه گروهها و جناحها و حاوى سليقهها و مشارب فکرى مختلف و تنها ذکر تعدادى براى نمونه بود. با بعضى از اين دوستان اصلاً بنده پسرخاله که نيستم هيچ، ارتباطمان در حد کاردار هم نيست.) حتى در بين سياسى نويسهاى همسو با مشارکت آيا مسعود برجيان و يا حتى از اولترا اصلاحطلبها نيک آهنگ را مىتوان ناديده گرفت؟ فانوس چه؟ آيا واقعاً فانوسى که هفت هشت نفر تويش يک لک و لوکى مىکنند و قديمىترين و بااستمرارترين وبلاگ گروهى وبلاگستان است ديده نشد؟ قصه را کوتاه کنم. منکر شايستگىهاى دوستان برگزيده نيستم اما معتقدم که شايستهترها همه رد صلاحيت شدهاند. .
سوال اين است که با اين انتخابها چه وبلاگهايى را داريم به عنوان نماينده وبلاگداران و وبلاگنويسان معرفى مىکنيم؟ واقعاً آيا وبلاگها همه از نوع سياسى آنهم اصلاحطلب درون نظامى و روزنامهنگار هستند؟ اين نمونهاى از همان دخالتهاى ناورايى است که معتقديم از بيرون در وبلاگستان مىکنند. بنده البته وکيل وبلاگشهر نيستم، بخيل هم نيستم البته و اميدوارم هميشه به دوستان روزنامهنگار جايزه بدهند. ما هم يک گوشه نوشته خودمان را مىنويسيم و کارى به اين دخالتهاى اروپايى مسلکى نداريم. اما اين راه و رسمش نيست. البته سکوت و بىاعتنايى خيلى از دوستان نسبت به اين مسابقه خود يک واکنش و اعلام نظر منفى بوده است.
پىنوشت:
الف) همانطور که نوشته شد، قصد مقايسه وبلاگها با هم نبوده و نيست، بلکه قصد اين بود که پرسيده شود معيار سنجش وبلاگ برتر چيست؟ سوال اين بود که چگونه از اين پروسه پيچيده نام روزنامهنگاران جوان عزيزمان که اتفاقاً شخصاً اگر اجازه بفرمايند و وصله ناجور نباشيم، احترام زيادى برايشان قائل هستم، بيرون آمده است؟ مخاطب سوال دويچهوله است البته.
ب) ديدم که مسعود برجيان عزيز از نوشته بنده گلايهمند شده است. من تنها خواستم چند مثال زده باشم چه جاى اين توضيح هست که وبلاگ مسعود به شهادت اين نوشته قبلاً جز ده وبلاگى که برگزيدهام آمده است و نيازى به توضيح بيشتر نمىبينم. (مثلاً در ليست قبلى بنده آقاى خلجى بود که در اينجا هم نيست، تعمدى در اينکار نبوده و سعى کردم تيپ هاى مختلفى از وبلاگ نويسان را مثال بزنم. مثلاً تريبون فمينيستى به نظر من در اين ليست گلچين شده فراموش شده است! يا فانوس هم بايد معترض شود که «به بيرون پرتاب شده است») اما در مورد ادعاى بنده مبنى بر «همسويى ايشان با جبهه مشارکت» ظاهراً اشتباه از من است و عذرخواهى مىکنم. چون به هر حال ايشان تنها گهگاه حضورى فيزيکى در دفتر جبهه مشارکت اصفهان دارند ولى ظاهراً عضو اين حزب نيستند. همسويى را من از موضع انتخاباتى دوست عزيزمان برداشت کردهام و بنا به قول خود ايشان برداشتى شتابزده و عجولانه بوده است.