به بهانه برهنگی گلشیفته
۱. میگویند موضوعی را كه چند ده هزار نفر دستمالی كردهاند برندارید. با این حرف موافق نیستم گمان كنم حتی لازم باشد بارها و بارها در مورد این رویداد و رویدادهای مشابه البته در فضایی آرام و غیراحساسی و بدور از پیشداوری و تعصب نوشت.
۲. جدای از مساله زیباییشناختی و هنری، برهنگی گلشفیته ناخودآگاه البته تكرار این واقعیت بود كه بدن انسان مهمترین و شریفترین مایملك هرفرد است. یك تمرین عملی و البته جنجال برانگیز در مقولات فردگرایی و اومانیسم هم بود و نشان داد كه ما هرچقدر هم كه در باز كردن مفاهیمی جمعی مانند آزادی و دموكراسی و مدرنیته و حقوق بشر و سكولاریسم و چیزهایی از این دست حرف برای گفتن داریم در مورد فردگرایی و حقوق هركس بر خود (مثلاً حق خودكشی) و برهنگی و اروتیسم و تكریم بدن عقب هستیم و بحث عمومی را باز نكردهایم. مثلاً ممكن است همینجا در همین یادداشت حقیر با دیدن واژه "تكریم بدن" ترش هم بكنیم! در عرصه روشنفكری عمومی هم حتی معمولاً تك صداهایی گهگاه از جانب روشنفكران (مثلاً مهدی خلجی) بگوش میرسد و در میان هیجان عمومی ناشی از فضای ژلهای جنبشی-اجتماعی در آوردگاه سنت و مدرنیته ایران، این مفاهیم (كه حتی در چنین آوردگاهی باید پایهای و مهم تلقی شوند) فراموش میشوند، اگر هم به میان آیند، جدی گرفته نمیشوند. هركس به فراخور موضعی كه در این آوردگاه دارد، تلقی های خود را از این مفاهیم پیش خود دارد و گفتگوی عمومی بر سر اینها در نمیگیرد.
۳. قربانش بروم اعصابها همه گل و گلاب است. بدتر هم شده ظاهراً. شاید ملت ایران (یعنی بخشی از ملت ایران كه مورد بحث ما اینجا هستند) در حال لذت و هیجان عمومی ناشی از پیشبرد یك جنبش سیاسی و جنبشهای وابسته اجتماعی بودند و بشدت سركوب و تحقیر شدند و شاید بشود گفت تبعاتش به این عصبیت و تعصب عمومی و گلادیاتوربازیهای مجازی بر سر هرموضوع باربط و بیربط دامن زده است. البته نباید در عین حال جنجالها در فضاهای كمتر جدی مجازی مثل كامنتگذاران در فیسبوك را به جنجال در عرصه عمومی یا حتی كل فضای مجازی تعمیم داد و همه را یك كاسه كرد. اما به هرحال گویا دیگی بسیار بزرگ در دنیای مجازی هست كه فشار و دمایی بسیار زیاد دارد و هربار از جایی سرباز میكند. كتك كاریهای مجازی و یقه گیریها نشان از یك جامعه ناسالم و نامتعادل دست كم در دنیای مجازی دارد. همه به همه كار همدیگر كار داریم با قاطعیت و جزماندیشی تمام در مورد دیگران بدون هیچ دلیل محكمه پسندی حكم صادر میكنیم (اساساً "محاكم انقلابی" و قاطعانه را باید برچید، وجود دلیل محكمهپسند هم جوازی به محكومیت دیگران به دیگراندیشی و دگرباشی نمیدهد) و دیگران را محكوم میكنیم و تا میتوانیم در هرجایگاه كه هستیم نسبت به موضعی كه داریم تعصب میورزیم. تعصب هم تنها دینی نیست، ضد دینی هم هست، سكولاریستی هم، لاییك هم، در جمهوریخواهی هم هست، در مشروطهخواهی هم هست، در شجریان پرستی هم هست، در شجریان ستیزی هم، در دفاع جانانه از نظرات اجتماعی و اقتصادی و تعصب داشتن به تعدادی از آنها هم هست و ... این رشته سر دراز دارد و ده ها و صدها مورد دیگر را میشود به آن افزود. مساله و علت زدوخورد تنها ناموسپرستی و مناسب نبودن زمان لخت شدن گلشیفته و حیا و عفت عمومی و این چیزها نیست. به گمانم مساله مهمتر این است كه شاید ما دعوا و بزن بكش راه می اندازیم كه كافه گفتگو را به هم بزنیم چون خارج از منطقه آرامش (كامفورت زون) ماست. شاید خود ریشه مخالفت با پدیده غیرعرفی و هنجارشكن هم همین باشد. به تعبیر اریش فروم كه انگار برای جامعه ما گفته، زیاد آزادیخواه نیستیم و بلكه بیشتر آزادی گریزیم و از مسوولیت آزادی فرار میكنیم چون باز به طریق مضاعف و بلكه چندباره خروج از منطقه آرامش ماست. اینها را بگذاریم در كنار نشو و نمای وافر ویروس تعصب و صدالبته فقر آموزش در تحمل و رواداری از سنین كودكی در دبستانهای ایران و در پس زمینه آن رقابتجویی و حسادت و بخل متداول ایرانی را در كنار تحریك جنسی-عصبی-روانی در فضای مجازی (منظورم تحریك مستقیم ناشی از دیدن این عكس نیست، ساكنین دنیای مجازی در روز صدها محرك، خصوصاً محرك عصبی میبینند و مرتب واكنش نشان میدهند و روان خود را میفرسایند) ورای آن هم كه بگذاریم، میتوانیم آنچه را كه پیش آمده بهتر درك كنیم.
۴. در عین بحث عمومی پیرامون تعصب زدایی، بیش از هرچیز باید تمرین كنیم و تحمل و مدارای خودمان را بالا ببریم. این هم به شعار ممكن نیست و اندك اندك و به سالیان كم كم باید در عمل بیاموزیم. انگار پروژهای به عنوان "ساختن و عمارت كل كشور ایران و سربلند كردن همه ایرانیان عالم "(و در گرایشهای افراطی پروژه احیای امپراطوری ایران زمین) تعریف شده كه خیلیها خودمان را از عوامل كلیدی این پروژه میدانیم! واقعیت اینجاست كه چنین پروژهای عملاً وجود ندارد و تنها میشود امیدوار بود كه در آن سرزمین خود ما مشكلی بر مشكلات نباشیم و جنجالی بر جنجالها نیافزاییم و كمك كنیم همدیگر را بهتر درك كنیم.
فرصت به همدیگر بدهیم كه بهتر دنیا را درك كنیم. همه ما از مادر اینگونه متولد نشدهایم و تعصباتی داشتهایم، از جمله خود بنده كه كم هم نداشتهام. تغییر آدمها را به رسمیت بشناسیم و هیچكس و هیچ چیز را واجد حق مطلق نبینیم و مخالف هرگونه تعصب باشیم.
مرتبط در حلقه گفتگو:
سامالدین ضیایی در تارنوشت (*)
مسعود برجیان در پیام ایرانیان (*)
آرش بهمنی در مرثیههای خاك (*)
Labels: جامعه, حلقه بلاگی گفتگو, فرهنگ