یادداشتی در مورد "جدایی نادر از سیمین"
پیشنوشت: در خلوتگاه كمهیاهوی امروزه بلاگسپهر، با تعدادی از دوستان عزیز بلاگنویس قدیمی از مدتی پیش تصمیم گرفتهایم حلقهای بلاگی راه بیندازیم به نام "گفتگو"، كار عجیب و غریبی و شاذی هم نمیخواهیم بكنیم، هر دو هفته یكبار برسر موضوعی توافق شده در وبلاگهای خودمان مینویسیم و لازم هم شد در این زمینه ها با هم گاه گفتگو میكنیم و موضوعات را مجدداً برمیرسیم. انتخاب موضوعات هم كاملاً آزاد است و كار هم كاری بلاگسپهری است و امیدواریم بتدریج بارش فكری، تضارب آرا، تمركز و هماندیشی ایجاد شده ثمرات خودش را در همین فضای وبلاگها نشان دهد. كارمان را هم اكتشافی پیشخواهیم برد و در هرمرحله در حین كار با ارزیابی، روشها و سازوكار و حتی اگر لازم شد اهداف را بر اساس اصول كاملاً دموكراتیك، اصلاح و متحول خواهیم كرد. پیاممان و اهدافمان هم گفتگو، تداوم دوستی های وبلاگی در عین تحقق امكانی برای فهم بهتر نظرات همدیگر، در عین حال بازگشت به نوشتن در بلاگ و جدیتر گرفتن كار وانهاده شده وبلاگنویسی در حد توان و محدودیتهایمان به عنوان بلاگداران قدیمی و باسابقه است. البته ادعایی هم نداریم و كار را كم كم از همین نقطه به همت و كار همه دوستان شروع كرده، تا هروقت كه امكانپذیر باشد، پیش خواهیم برد. طمعی هم به جایی، رسانهای، صاحب قدرتی، روشی، برنامه و اجندایی نداریم و از انواع هیاهوها و رقابتهای ناسالم خصوصاً بیرونی و ایضاً درونی دوری خواهیم گزید و البته از نظرات و انتقادهای دوستان منتقد بیغرض هم استفاده خواهیم برد.
پیشدرآمد: فیلم اخیر اصغر فرهادی با نزدیك شدن به روزهای اعلام نامزدهای اسكار در كنار مراسم جوایز گولدن گلوب و نیز اكران عمومی در آمریكا برای چندمین بار در صدر توجه محافل هنری فرهنگی جهانی قرار گرفته است. یادداشتی كوتاه در مورد طرح داستان این فیلم، نوشتهام و باز به بهانه موفقیتهای جهانی این فیلم، حرفهای كه به نظرم میرسد میزنم و این هم طبیعتاً نقد فیلم نیست:
الف. شاهكار اصغر فرهادی را باید در ادامه كارهای قبلی او دید، اگر خطی از "چهارشنبه سوری" و "درباره الی" بگذرانیم و آنرا به "جدایی نادر از سیمین" وصل كنیم، میبینیم كه دغدغه عمده ذهنی فرهادی، دروغ است. گاه به شكل دروغی بزرگ كه در چهارشنبه سوری پنهان مانده و بعد از تعلیق طولانی وقتی آن دروغ بزرگ عریان میشود تماشاگر را میخكوب میكند. در "درباره الی" به قول انگلیسی زبانها "دروغهای سفید" و بیخود و بیجهت ما ایرانیان عاقبتی شوم برای همه ما رقم میزند؛ و در آخر زمانی كه دروغهای كوچك و بزرگ و گاه مصلحتاندیشانه ما در "جدایی" باز همه ما را اسیر خود كرده است و تعلیقی كه در پایان فیلم جدایی (تصمیم ترمه به انتخاب یكی از والدین) هست همان بدل از تعلیق زندگی ما ایرانیان و بلا تكلیفی ماست. بنظرم این پیام اصلی فرهادی در فیلمهایش است، ما ایرانیان و بلكه انسانها، گرفتار و اسیر دروغیم.
ب. در عین حال داستان "جدایی" چند لایه و تودرتو است در پوسته بیرونی پیام فیلم مضمونی دینی دارد، راضیه حاضر نیست قسم دروغ بخورد و بر ارزشهای دینی خود میماند. ارزشهایی كه همسرش حجت (شهاب حسینی) نیز در عین گرفتاری و تنگدستی، عملاً نمیتواند آٔنها را دور بزند و او خود راساً دست كم برای اینكه دل خودش را خنك كند و عدالت برقرار كند با سنگی به شیشه خودروی نادر (پیمان معادی) و شكستن آن تسویه حساب میكند. واكنش حجت تنها یك واكنش خشونت آمیز نیست، برقراری عدالت دست اولی و بسیط و ساده اندیشانه هم هست (چیزی كه همه ما گرفتارش هستیم)، كنشگری یك پایینشهری در مقابل بنبستی كه بوجود آمده هم هست. حتی با همه این ماجراها نمیشود حجت را یكسره و صددرصدی محكوم كرد و یكی از جلوههای هنر كار فرهادی همین است كه همراه با بازی فوق العاده و درخشان شهاب حسینی حجت اساساً بازیگر منفی فیلم نیست، اگر هم در این طیف خاكستری از همه منفی تر باشد، تماشاگر را اسیر و مفتون حرفهای خود میكند و رفتارش قابل درك است. این همه ماجرا البته نیست.
پ. لایه میانه ماجرا جدال و كشمش سنت و مدرنیته در صحنه اجتماعی ایران امروز است و هركدام از شخصیتها نماد و نماینده یك قشر از اقشار (اگر نگوییم طبقات) ایرانی هستند.
ت. لایه دیگر داستان (به نظرم مهمتر از جدال نمادین فوق الذكر)، فاصله عمیق اجتماعی ما جدای از همه كشمكشهای فرهنگی و جدال سنت و مدرنیته است. گسلی بشدت خطرناك كه در ابرشهر تهران به حد كافی خود را نشان میدهد و آن فاصله عمیق بین بالاشهریها و پایین شهریهاست. شكافی كه روزبه روز دارد عمیقتر میشود. طرفین با پیشداوریها و ذهنیات غیرواقعی و كاذبی كه از همدیگر درست كردهاند دارند روز به روز از همدیگر دورتر میشوند. بالاشهری گمان دارد كه پایین شهری دست كج و دزد و فرصتطلب است، پایین شهری گمان دارد كه بالاشهری است كه از قضا دزد است منتها شیك و پیك و تروتمیز دزدی كرده یا پدرش دزد بوده و اگر فرصتی شد شاید بشود او را تیغید. دغدغه اینكه كی دزد است و كی دزد نیست و چطور میشود دزدها را ادب كرد یا تیغید و پیشداوریها در این مورد جانمایه انگیزههای اجتماعی و به طریق اولی سیاسی جامعه امروز ایران است. برای همین است كه بحث دزدی و سواستفاده فلان آقازاده یا بهمان وزیر می تواند همه رشته ها در مورد آزادیخواهی و دموكراسی طلبی و غیرذالك را كه در یكسال ریسیده شده در دو روز پنبه كند. بالاشهری و پایین شهری تنها با دو زبان توانستند در این فیلم با همدیگر حرف بزنند: زبان خشونت (یقه گیری و فحاشی و تهدید و كتك كاری) و زبان قسم آیه خوردن و دروغ همدیگر را درآوردن. ایندو زبان اصلاً برای تفاهم كافی نیستند.
ث. لایه دیگر و فلسفیتر ماجرا به گمانم دغدغه اخلاق و عدالت و وابستگی و همبستگی ایندو به همدیگر است كه عملاً چسبیده به هسته اصلی پیام فرهادی یعنی مساله یا در واقع رذیلت مهم دروغ در سپهر اجتماعی ایران است. بدون دروغگویی (حتی اگر دروغگویی بسیار ظریف رییس دادگاه برای كشف سرنخ و یافتن حقیقت) كاری انجام نمیشود، هركدام از شخصیتهای ماجرا دنبال عدالت هستند و در عین حال اخلاق را از دید خود تفسیر و تعبیر میكنند و از میانه میشود فهمید كه فرهادی هم به نوعی به نسبی بودن عدالت و اخلاق معتقد است. در عین حال همه آغشته به دروغ هستند و كسی در این میانه مبرا و منزه نیست. این هم پیام مهمی است.
ج. هنر بزرگ فرهادی این بوده كه همه این پیامهای تودرتو و لایهدار را به گونهای بسته بندی كرده كه هم تماشاگر عام داخلی آنرا ببیند و بپسندد و هم منتقد فیلم خارج كشوری، هم بتواند از ارشاد مجوز بگیرد و هم اصولگرایان با آن دست كم مخالفتی نداشته باشند (بلكه بعضاً این فیلم را تحسین هم بكنند) و هم روشنفكران آن را بپسندند. دغدغه های این فیلم در عین بومی بودن، دغدغه های امروزی جهانی هم هستند. دروغ جهان را درنوردیده است، چه در عرصه سیاسی چه روابط بین الملل چه در خود جوامع دیگر. فاصله فقیر و غنی چنان وحشتناك است كه در شهرهای متمدن غربی هم بوضوح ملموس هستند. در عین حال جامعه ایرانی هم درگیریهای بیشتری از این دست دارد، مساله دروغ در جامعه ایرانی تشدید شده و بشدت جدی است. فاصله فقیر و غنی هم بیشتر شده. گسل فعال و در آستانه زلزله بالا شهریها و پایین شهریها را نمیشود ندیده گرفت و بر رویش برج لاغر و خوش ساخت و لرزان "دموكراسی مبتنی بر حقوق بشر" ساخت و امیدوار بود كه این بنا كه بحق هم باید مقاوم و درست ساخته شود، هراز چندگاه نلرزد و فرونریزد.
فرهادی شعار و پیام صریح و آشكار نداده، فیلمش در عین جسورانه بودن و نیشتر زدن به عمق مسائل و مشكلات ما تا حد امكان بیطرفانه است در هیچ لحظه از فیلم نمیشود آخر آنرا حدس زد. استقبال جهانی از فیلم او برخاسته از چنین ویژگیهایی است و نباید آنرا به سیاسی كاری جشنوارههای غربی در تعامل و دیالوگ با مردم ایران و دیپلماسی در عرصه عمومی (كه البته غرب بشدت پیگیر آن است) پیوند زد.
مرتبط در حلقه گفتگو:
سامالدین ضیایی در تارنوشت (*)
مسعود برجیان در پیام ایرانیان (*)
Labels: اخلاق, جامعه, حلقه بلاگی گفتگو, عدالت, نگاهی به فیلم