موسیقی ایرانی و ما
اشاره اول: باز همان بهانههای همیشگی كه گرفتارم كه خوب هستم و میدانم گرچه مشكلات دیگری هم هستند از جمله سوت و كور شدن بلاگخوانی و بلاگ داری و نقدونظر در بلاگ. اما خوب سعی میكنم از این به بعد به جای بازیگوشیهای فیسبوكی گهگاه چاركلمه حرفهایی تنها اندكی جدی تر از حرفهای فیسبوكی خود بنویسم در اینجا!
اشاره دوم: با دوستان حلقه بلاگی گفتگو همراه هستیم اینبار در مورد موسیقی ایرانی چیزی بنویسیم. با تاخیر چیزی بهعجله آماده شد.
موسیقی ایرانی برای من نه غذاست نه نیاز روزانه دیگری اما بدون آن هم نمیتوانم چندروزی سر كنم اما زیاد هم كه گوش بدهم در طول روز حتماً خسته می شوم. بهیچ وجه نمیتوانم در حین كار موسیقی گوش دهم. چون تمام تمركز خودم باید برروی موسیقی باشد و عملاً بعد از نیم ساعت (كار و موسیقی همزمان) سردرد میگیرم.
موسیقی هم از آن عرصههایی است كه آدم حرفهای و صاحبنظر درش زیاد هست، آدمهای متعصب هم زیاد دارد. خوب تقبیحشان هم نمیشود كرد غیراز اینكه به سلیقه دیگران هم احترام بگذارند هرچقدر از دید آنها سطحی و مبتذل باشد، كاركشته موسیقی نیستم و به عنوان یك شنونده عادی شیفته كارهای حماسی و روان ایرانی بویژه اركسترال هستم. یعنی شیفته ملودیهای ایرانی میشوم، منظورم آنهایی كه با ضرب شش و هشت معروف به لس آنجلسی هستند نیست، اشكالی هم ندارند آنها (من اهل آنها نیستم)، در موسیقی دستكم (و احتمالاً) لیبرال هستم. اگر هم از چیزی خوشم نیاید، آنرا به سلیقه خود مرتبط میدانم.
منظورم مضمونهایی است كه به كارهای اركسترال درآمده چند مثال میزنم:
كارهایی مانند "آب زنید راه را" كه اركستر صداوسیما - اگر اشتباه نكنم - سالها پیش با هنرنمایی زندهیاد علیقلی (مجری فقید برنامه های شبكه تهران) برروی غزل معروفی از مولوی در دیوان شمس به زیبایی اجرا كرده است. گرمی عمیق این موسیقی بینظیر است.
لوریس چكناواریان سالها پیش درآمده بود به اجرای كارهایی با تم ارمنی برروی منظومههای درخشان پنج گنج نظامی، مضامین عالی از شعر این شاعر پارسیگوی قفقاز به موسیقی درآمده، ضمن احترام به كارهای این استاد، همیشه حسرت میخورم چرا از استادان ایرانی كسی تمهای ایرانی به جای تمهای ارمنی درست نكرد.
عاشق موسیقی متن فیلمها و سریالهای ایرانی هستم، موسیقیهای متن اندكی كه دارم و میشناسم، حتی اگر گوش ندهم همیشه با خود مرور میكنم. مثلاً كار درخشان زنده یاد استاد مرتضی حنانه در هزاردستان، استاد فخرالدینی در سربداران و بوعلیسینا، زندهیاد بابك بیات در كشتی آنجلیكا و افسانه سلطان و شبان، كامبیز روشن روان در امیركبیر، كار دهه اخیر فخرالدینی در سریال كیف انگلیسی، موسیقی متن پایانی سریال امام علی (موسیقی تیراژ) بیش از كار درخشان فخرالدینی در كشف و اجرای اركسترال ملودی عبدالقادر مراغهای (كل صبحاً و كل اشراق ایا) به دل من مینشیند.
یك ملودی زیبا به سادگی زیباست: داریوش میخواند "دلم مثل دلت خونه شقایق"، من شیفته آنهمه ساز روان آن پشت و ملودی آن هستم، مثلاً نغمهای كه با فلوت و تركیبی از سازهای زهی، بعد از این مصرع اول میآید به زلالی یك جوی آب است كه از كنار شقایقها رد میشود یا یك نسیم ملایم از روی شقایقها. هرچند كه تركیب آنها شاید میتوانست بهتر و قویتر باشد. اما سازهای بادی در "ضیافتها" چه میكنند با ما یا به عبارت بهتر زنده یاد بابك بیات چه كرده با ترانه ایرج جنتی عطایی، "شرقی تن داده به باد" هم بینظیر است در آخر وقتی سازهای بادی روی هم تركیب میشوند و به همدیگر جواب میدهند.
موسیقی ایرانی سنتی هم گوش میدهم و دوست دارم اما شیفته تنوری آن هم نیستم. یعنی موسیقی سنتی دستگاهی را كشدار و نامناسب با زمانه امروز میبینم كه
خوب البته هروقت زمانی باشد آنها را گوش میكنم. كارهای جدید و نو هم گوش میكنم و دركل خیلی آشنا نیستم با موسیقیهای نسل جدید، هرچند كه گهگاه تعدادی از كارهای آنان را گوش میدهم. اینكه طرف چه میگوید چندان برایم مهم نیست در موسیقی های نو و پاپ، بیشتر درگیر ملودی میشوم، برای همین است كه از رپ (كه همه اش تندگویی عصبی كلامی است) و موسیقی هایی كه سازهای كوبشی زیادی دارند (مانند معادل هارد راك غربی) چیز زیادی دستگیرم نمیشود و ارتباطی با آنها نمیتوانم برقرار كنم.
این را هم اضافه كنم. متاسفانه ما كارهای جدی اركسترال در موسیقی ایرانی زیاد نداریم. حال اینكه زبان ما زبان حماسه است و ظرفیتهای زیادی برای اینكارها هست. افسوس كه حاكمان مجال رشد آزاد به موسیقی نمیدهند. استعدادهای بسیار زیادی ما در موسیقی داریم. از طرفی تا آن حد كه میفهمم، توجه بیش از حد به كلام و شعر و معنا شاید هم بشود گفت امكان رشد كمتری به موسیقی بدون كلام و ملودیها و كمپوزیسیون داده است.
به هرحال یكی از آرزوهای من این است كه كارهای جدی حماسی ایرانی مانند پنج گنج، یا شاهنامه یا حتی مضامین عاشقانه بتوانند مانند اپراهای بزرگ با تركیب جدی از هنرهای مختلف از جمله موسیقی اجرا شوند. حدود هشتاد نود سال پیش زندهیاد میرزاده عشقی اپرا با امكانات آنروز البته برروی صحنه میبرد، ما در این زمینه خیلی عقب افتادهایم متاسفانه.
مرتبط در حلقه بلاگی گفتگو:
داریوش محمدپور در ملكوت(
*)
آرش بهمنی در مرثیههای خاك (
*)
مهدی جامی در سیبستان (
*)
سامالدین ضیایی در تارنوشت (
*)
صفحه فیسبوكی حلقه بلاگی گفتگو (
*)