كشكول اسكاری، نگاهی به برندگان احتمالی
تا ساعاتی دیگر مراسم اسكار شروع خواهد شد و همه مشتاق شنیدن نام "جدایی" هستیم و بی صبرانه آرزومندم كه كام ما امشب تلخ نشود و خیلی امیدواریم كه چنین باشد.
اما راجع به بقیه فیلمهایی كه دیده ام بخواهم قدری تندتند و خیلی تلگرافی حرف بزنم، هردو فیلم آرتیست و هیوگو خیلی خوب بودند و گویی نوعی هماهنگی میان آندو بود برای ادای دین به سینما و دو مقطع مهم در تاریخ صنعت سینما.
هیوگو با پلاتی كه خیلی عالی نیست اما هوشمندانه نوشته شده از كنار جریان زندگی یك پسربچه یتیم ساكن ایستگاه قطار پاریس ناگهان وارد بخشی از زندگی ژرژ ملیس نابغه تاریخ سینما كه از برادران لومیر الهام گرفت و با تجربه خود در شعبده بازی و سرگرمیهای روی صحنه، طراحی صحنه و تروكاژهای سینمایی را برای بار اول و با قدرت تمام وارد صنعت سینما كرد و بعداً هم تنها بدلیل جنگ جهانی اول ورشكست شد. مارتین اسكورسیزی برای ادای دین به او و ادای دین به سینمای سه بعدی شاهكاری اتفاقاً در طراحی صحنه و فیلمبرداری خلق كرده كه جدای از داستان نه چندان عالی گویی فیلمنامه را برای اینكار نوشته است.
همینطور در آرتیست كه مقطع مهمی كه در آن المان صدا وارد هالیوود و صنعت سینما میشود به تصویر درآمده است و فیلم بشدت در عین سادگی و صامت بودن تاثیر گذار است. گویی كه نوعی هماهنگی میان ایندو فیلم برقرار شده است كه نشان دهند سینما در حال سپری كردن یك دوره تحول دیگر است و چرخش به سمت سینمای سه بعدی و در این تحول ممكن است عده زیادی "آرتیست" و كارگردان در حد بزرگان فعلی سینما در این موج دوام نیاورند. كاش وقت بود كه این مطلب را بیشتر میشكافتم.
فیلم The Help (خدمتكار) از نظر مضمون و ساخت خیلی زیبا و انسانی بود و به نظرم جایزه را از دیدگاه حقوق بشری باید به این فیلم كه تصویرگر رنج سیاهان آمریكا در دهه پنجاه و شصت بوده (و البته گرفتاری های مشابه و ملموس آن در حوزه های مشابه به نحو دیگری ادامه دارد) داد.
نیمهشب در پاریس واقعاً یك شاهكار از دید طرح داستان است و مساله نوستالژیای نویسندگان را به چالش میكشد، فیلم پراز حرافی و كسالت باری است اما وودی آلن هرچقدر فیلم ضعیف هم بسازد دیدنی و پر از نكته های روانكاوانه و روانشناسانه است كه نمیشود هیچكدام از آنجا را جدی نگرفت.
از شهرت بیخودی جرج كلونی (بخشی به خاطر چهره جذاب و استخوان بندی درشت صورت او در نزد دختران و خانمها) زیاد خوشم نمی آید (كه خوب لابد بخشی از آن هم حسادت باشد!) اما با دیدن "فرزندان" (The decendants) و داستان دلنشین و البته تلخ آن، مسحور بازی بسیار عالی جرج كلونی شدم كه بحق بهترین بازی عمرش را انجام داده است، برد پیت در مانی بال هم خیلی خوب بود.
مریل استریپ هم كه جایزه را خواهد برد و البته خیلی خوب بازی كرد اما فیلم بانوی آهنین اصلاً در مقایسه با چیزی كه میتوانست باشد (مثلاً آخرین سخنرانی پادشاه، نمونه بریتیش مشابه) خوب نبود و تولیدی كم بودجه و سرهم بندی شده بود. اما خوب مریل این بانوی مسن دست بردار نیست و عالی بازی میكند و كنار برو هم نیست متاسفانه!
متاسفانه از نه فیلمی كه گری اولدمن بازی كرده (Tinker Tailor Soldier Spy) خیلی خوشم آمد نه از بازی خود او به عنوان یك جاسوس پوكر فیس! فیلم جاسوسی در نهایت فیلم است و قرار نیست بازی كاسپاروف كارپف را آدم به عنوان یك خوره شطرنج نگاه كند، تازه بدتر از آن حتی یك جمله از این فیلم را كسی نباید از دست بدهد و تمام صحنه ها را باید شش دانگ با دقت بسیار زیاد و هوشمندی فراوان نگاه كند كه ماجرا را آنهم در آخر فیلم بفهمد چه شد. بیشتر بدرد تست هوش میخورد و این نامش هنر هفتم نیست كه دلت با فیلم باشد و نكتهای با هوشمندی بتو بدهد. البته كسانی كه از این ژانر خوششان می آید، خیلی علاقمندی نشان داده اند. شاید منصفانه بگویم با اینكه به فیلمهای پلیسی و جاسوسی نسبتاً علاقمندم از این فیلم سرد و تست هوش كه میخواست در چشم آدم فرو كند، خوشم نیامد.
از میان ژانرهای حادثه ای متاسفانه بازی خوب رایان گاسلینگ كانادایی در فیلم رانندگی (Drive) كه در گولدن گلوب دیده شده بود، اینجا دیده نشد. كسانی كه علاقمند به تعقیب و گریز و مافیایی هستند این فیلم را ببینند، بازی گاسلینگ عالی بود. البته این تیپها به شخصیت خود بازیگر هم نزدیك است.
فیلم تن تن در عین پرخرج بودن و بسیار جذاب بودن یك فاجعه ملی (!) برای تنتن دوستان بود و همان بهتر كه حتی یك جایزه هم در زمینه موسیقی نگیرد و آنرا بدهند به آرتیست! اسپیلبرگ با همه احترامی كه دارد دنبال تجارتی كردن برای تن تن دو و سه رفت متاسفانه و بد كرد به هرژه فقید (هرچند كارهای جان ویلیامز را دوست دارم اما كارهای آرتیست بیشتر و بهتر بود).
وقتی تا اسكار نمانده و حرف برای نوشتن زیاد است. همه امیدواریم اصغر فرهادی با دو دست پر از تثاتر كداك در كنار لیلی حاتمی و پیمان معادی برگردد. در عین شانس بسیار بالا برای اسكار اول و شانس حدود سی درصد برای اسكار دوم (كه به احتمال زیاد نصیب وودی آلن غایب (!) خواهد شد) فراموش نباید كرد كه تا اینجا آمدن هم افتخار بزرگی بوده و دنبال "چهار هیچ زدن" تیم پرتغال و برزیل نباید باشیم! بیصبرانه متنظر شیرینكاریهای بیلی كریستال - كه خودش را اینبار در فیلمهایی مانند آرتیست بصورت صامت و سیاه و سفید و در هیوگو شاید بصورت اغراق آمیز و كمدی سه بعدی یا قدیمی در فیلمای ژرژ ملیس در "سفر به كره ماه" مونتاژ خواهد كرد! - خواهیم ماند.
Labels: نگاهی به فیلم