اسكار نادر، اسكار سیمین
خوب ظاهراً آنچه كه پیشبینی میشد باز بوقوع پیوست و جدایی نادر از سیمین نه تنها كاندیدای بهترین فیلم خارجی شد بلكه كاندیدای بهترین فیلمنامه غیراقتباسی هم در اسكار امسال گردید، چرا كه اساساً قوت این فیلم به فیلمنامه درخشانش بود.
دوستانی مثل مجید زهری میگویند همه اینها سیاسی كاری است كه دیپلماسی در عرصه عمومی را پیش ببرند و اصطلاحاً از مردم ایران دلجویی كنند در كنار تحریمها و تهدیدها، من این نكته را رد نمیكنم كه سیاسیون هم استفادههای خودشان را میبرند، اما دو نكته اضافه میكنم كه به گمانم معادله این تحلیل را شاید عوض كند، اول شایستگی های ذاتی و هنری این فیلم است كه فارغ از سیاسی كاریها واقعاً فیلم موفقی بوده است، مثلاً بنا به تجربه شخصی تعدادی از دوستان غیرایرانی كه این فیلم را دیده بودند، با اینكه فیلم تاریكی است و ذائقه تماشاگر غربی را چندان شیرین نمیكند، از آن خوششان آمده بود. زبان و پیام فیلم قابل لمس و درك است و سناریویش هم در عین خاكستری بودن در نماهای بسته بشدت غیرقابل پیش بینی و در عین حال چندلایه و تودرتو است. این هنر بزرگی است كه دروغ و خشونت و تعصب را ریشه اصلی مصائب ما و جهان نشان دهد. خصوصاً دروغ را.
نكته دیگر اینكه نقش لابی و چانه زنی دست اندركاران سونی پیكچرز در معرفی و گفتگو و تبلیغات درباره فیلم را در محافل هنری نباید نادیده انگاشت كه به هرحال این لابی كردنهای هنری عامل مهمی در موفقیت فیلمها هستند. با این همه در عین حال میشود خودشیرینی سیاستمداران از جمله وزارت خارجه آمریكا را در سو استفاده از موقعیتها دید و از جمله خفقان گرفتن مقامات وزارت بیفرهنگ ما و سایر مقامات جمهوری اسلامی (انگار كه فرهادی از كره مریخ آمده و به كشور ایران تعلق ندارد. دولت و حكومتی كه جسارتاً اما بدون اغراق تا داخل شورت همه شهروندان شناسنامه دار ایرانی حتی در قطب شمال را هم كار دارد و بو میكشد، فعلاً خفقان مرگ گرفته است و جا داشته باشد در عین بیهمهچیزی متلكی هم حواله كارگردان فیلم میكند، فرهادی اما حرف از ملتش میزند و مسوولانه پیام صلح و دوستی میدهد گویی كه اوست كه نماینده واقعی ملت ایران است).
معمولاً انتخابهایی از این دست غیرسیاسی هستند اما نقش همفكری و شور و همفكری و لابی كردن غیرقابل انكار است و در آنزمان است كه نقش تبلیغات در جلب نظر اعضای آكادمی یا سندیكاها پررنگ میشود. اما در كل گمان ندارم مقامات حكومتی در این پروسه دخالتی داشته باشند.
در كل خیلی امیدوار هستم به گرفتن یك اسكار البته احتمال گرفتن اسكار دوم را هم بعید نمیدانم هرچند كه رقیبی جدی به نام وودی آلن در فیلم "نیمه شب در پاریس" را دارد كه اتفاقاً در عین حرافیهای روانكاوانه معمول وودی آلنی (كه اوون ویلسن به عمد عملاً كار وودی آلن را در گیجی و حرافی و سلوك روانكاوانه (!) پیگیری میكرد) به زیبایی بزرگان ادبیات و مقوله مهم نوستالژیا را به چالش سقراطی-وودی آلنی كشیده است! با این همه بخت بیشتر را شاید به فرهادی باید داد.
از شادی و خوشحالی همگانی در این ایام سخت باید راضی و خشنود و خوشحال بود و روحیه گرفت. قرص مسكن یا هرچیز دیگر میخواهد باشد، باشد. خیلیها را امیدوار میكند.
Labels: نگاهی به فیلم