شاعران پرکار و رقابتجو
الف) معتقدیم باهوشترین مردم دنیا هستیم.
ب) معتقدیم وطنپرستترین مردم دنیا هستیم.
پ) معتقدیم آگاهی عمومی در ایران بالاست.
ت) معتقدیم دموکراسی غربی بدرد ما نمیخورد. (هم قبل از انقلاب به این معتقد بودیم و هم بعد از انقلاب تا حالا)
ث) معتقدیم حقوق بشر را کوروش به دنیا معرفی کرده است.
ج) معتقدیم فوتبال ما یک سرو گردن از فوتبال آسیا بالاتر است.
چ) معتقدیم درست ترین و بهترین آیینهای دینی را داشتهایم. اسلام شیعی را برترین روایت از اسلام میدانیم که مختص ماست (آنهم در دینی که در کتابش هیچگاه از ایران و ایرانی و پارسیان در هیچ کجا نام نبرده است و حتی حاضر است بگوید "غلبت الروم" [به ضم غ و کسر ل یعنی روم مغلوب شد] اما اسمی از "عجمهای پارسی" نبرد)
ح) معتقدیم که موفقترین مهاجران در سراسر نقاط دنیا هستیم.
خ) معتقدیم به زودی و به محض اینکه اوضاع خوب شود (حتی در بدبینانه ترین تحلیلهای اپوزیسیونی) به ابرقدرتی مهم در منطقه خاورمیانه و قلب جهان بدل خواهیم شد.
د) معتقدیم در حساسترین برهه زمانی و در حساسترین نقطه دنیا و در کانون توجهات همه هستیم.
ذ) معتقدیم بهترین هنرمندان دنیا را داریم.
ر) معتقدیم بهترین و باشکوهترین تمدنها را چه پیش از اسلام یا پس از اسلام داشتهایم و ما را غارت کردهاند.
ز) معتقدیم عرب و مغول را ما آدم کردهایم.
ژ) معتقدیم زیباترین دختران جهان را داریم.
س) معتقدیم آیین فتوت و پهلوانی را ما به جهان صادر کردهایم.
ش) معتقدیم بهترین و خوشمزهترین غذاهای دنیا از آن ماست.
ص) معتقدیم بهترین خلبانهای دنیا ایرانیان هستند.
ض) معتقدیم ناسا را ایرانیان میگردانند.
ط) معتقدیم بهترین دانشمندان جهان را داشتهایم و حالا هم داریم.
ظ) معتقدیم دماوند زیباترین کوه دنیاست.
ع) معتقدیم بهترین موسیقی دلنواز و روحبخش دنیا را داریم.
غ) معتقدیم شجاعترین مردم دنیا هستیم.
ف) معتقدیم باگذشتترین و صلحدوستترین مردم دنیا هستیم.
ق) معتقدیم زیباترین و گرمترین عواطف را نسبت به دیگران داریم.
ک) معتقدیم بهترین زندهترین و مفیدترین وبلاگستان را داریم.
گ) معتقدیم بافرهنگترین مردم دنیا هستیم.
ل) معتقدیم خدا یک نماینده ویژه برای ما هزار و دویست سال است در آب نمک خوابانده است.
م) معتقدیم غرب در بحران است.
ن) معتقدیم نژاد برتر هستیم.
و) معتقدیم بهتر از همه میفهمیم و درک میکنیم.
ه) معتقدیم بهترین و والاترین نوع عرفان را داریم.
ی) معتقدیم بهترین شاعران دنیا را داریم.
نمیدانم اینکه ما این اعتقادات را داریم، درست است یا نادرست، کمی درست است ، تاحدی درست است یا اصلاً معلوم نیست یا همه پروپگاندای ضدایرانی است! اما من دستکم آخری را قبول دارم. ما مردمی شاعرپیشه، شعرشناس و مشتاق حرف و سخن زیبا هستیم و جسارتاً هزاران سال است که داریم شعر میگوییم. زمانی به خط میخی می نوشتیم که پزش را بدهیم، حالا در این و آن وبلاگ و فلان خبرگزاری وبلاگستانی و بهمان سایت جینگیل مستون مینویسیم که حالش را ببریم (پز که سرجایش هست). هیچکدام هم دیگری را قبول نداریم و رقابتجویی را هم کنار نمیگذاریم. به عبارت دیگر یک انجمن تاریخی شاعران رقابتجو داریم به وسعت ایرانزمین! حرف خیلی میزنیم و خیلی برای حرف و نمایش و رنگ، ارزش و وقت میگذاریم. ذلیل حرف و کلمه هستیم و آنجا درجا میزنیم و از آن هم جلوتر نمیرویم. من حاضرم جانم را بدهم که تو بگذاری من شعرم را بخوانم و تو خیط شوی. من حاضرم جانم را بدهم که بخوری زمین، شعرت را نخوانی، بمیری و بیایی آن دنیا و من بهت بگویم دیدی من باز اول شدم؟! من حاضرم جانم را بدهم که تو مخاطب من باشی و گوش مفتی برای من. این پدیده دیگر وبلاگستانی و غیر وبلاگستانی ندارد. ده دهان داریم و نیم گوش، چشمهایمان را هم که بستهایم.
این را به یادگار از بنده داشته باشید که بدبختی ما ایرانیان در دو چیز است: اول شاعر بودن، دوم رقابتجو بودن.
_______________
پینوشت:
نه با وبلاگستان مشکل دارم، نه از جایی عصبانی هستم و نه مشکلی در زندگی دارم و نه استرسی برم وارد آمده نه دوستی ایرانی بهم نامردی کرده. این ادا و اصول ما ایرانیان خصوصاً خارج کشوری ها که همیشه بوده و هست و ربطی هم به وبلاگستان ندارد. اینها را توضیح بدهم که دوستان، سعیدامامیوار دنبال عوض کردن باطری دستگاه انگیزهیابشان نباشند. کار و زندگیام به لطف استاد کریمی (اگر باشد و صدای من را بشنود) و سعی و تلاش خودم و همسرم و شانس و اقبال خوب است. تازه برنامه سفری خوب هم دارم که امیدوارم جور شود و دیداری با دوستان عزیزی از گوشه دیگر دنیا در گوشه دیگری از این کره خاک تازه کنیم. نه خوشم میآید در این شهر دراندشت مجازی - که دیگر از دوستان قدیم کسان زیادی را نمیشناسم که مرتب یا مثل سابق خوب و بیریا و بیمنظور بنویسند - خودم را لوس کنم که دو نفر بهم لینک بدهند یا نه مشتاقم در این رسانههای دندانگرد فضای سایبر به شهرت برسم یا با فلان بلاگر روی تشک کشتی سرشاخ شوم. این چیزها از ما گذشته و در این پنج شش ساله دنبال سلبریتی بودن و چمدان یورو و دلار هم نبوده و نیستم. کملطفی دوستان هم که همیشه یار و یاور ما بوده. از بحث اصلی دور شدم. به هر حال این اوضاع و احوال وبلاگستانی و زدوبندهای پیدا و پنهان هم نشانه خوبی است از همان داستان رقابتجویی.
باری این نوشته ماهها بود که در گوشه ذهنم مانده بود، ادعایی ندارم. آدم گاهی به لحنی عجیب و غریب چیزهایی برای خودش میگوید مثل غرغر کردن و ناله. اما گمان نکنم اشتباه کرده باشم. مگر اینکه کسی نشانم بدهد که چرا. به هر حال اصل داستان جدی است. چند ماه است جدی به این موضوع میاندیشم. رقابتجويی ايرانی را دست کم نگيريم و ایضاً علاقهمان به شعر و کلام زیبا و کلاً مسحورشدنمان جلوی کلمه و سخن را. بله میدانم که قصه به این سادگی ها هم نیست، اجتماع پیچیده تر از آن است که با یکی دو عامل بشود رفتارش را تبیین کرد. سواد کم من هم که هربار بهش اشاره کردهام هم قد نمیدهد اما مساله این است که درهرجا اگر قرار است فقط روی یک علت دست بگذاریم، بی بروبرگرد رقابتجویی ایرانی را جدی میگیرم، حتی در بررسیهای تاریخی هم. انقلاب، حوادث بعد از آن، مشروطه، قبض و بسط ها و سیکل معیوب آزادی در ایران، دوم خرداد، بعد از دوم خرداد، هجده تیر، سوم تیر اینها همه نمونههای دم دستی هستند. رقابتجویی سالم چیز بدی نیست. نوع مبتذل و افراطی و همسو با دلهبازی آن است که مد نظر ماست. خیلی کم گروه ايرانی موفقی پيدا میکنيد مگر اينکه در يک زمان موقتی و کوتاهمدت اعضای آن گروه مجبور به کنار آمدن با هم هستند و بعد بلافاصله میروند سی خودشان. اگر شما هم مثل آن دوست ما در جواب و برای دستبهسرکردن میگوييد مدرکت کو؟ آمار و منحنیهايت کو؟، میگويم مدرک خود تو کو؟! من دارم حسم و تجربه خودم را در وبلاگم میآورم. کسی هفت تيری بيخ شقيقه تو نگذاشته که اينجا را بخوانی.
باری! رقابتجویی و شورمندی شاعرانه. اینها را دست کم نگیریم که مولفههای مهم ایرانیت ماست. گفتم درجریان باشید!! همین!
Labels: شاعرانه