بلاگ یا رسانه "پارسا صائبی" در مورد سیاست، اجتماع، فرهنگ، علم و تکنیک و گهگاه موضوعات مورد علاقه دیگر
توضیحات نو
دوستان لطفاً بنده را از منتشر كردن كامنت با نامهای ناشناخته (بینام یا ناشناس و ...) یا بدون ارجاع به یك ایمیل واقعی معذور بدارید. واقعاً كامنتهای این چنینی را صرفنظر از اینكه چه نوشته باشند و محبت و لطفشان شامل حال بنده هم شده باشد، منتشر نخواهم كرد و اساساً نخوانده پاك خواهم كرد. گفتم كه گاه دوستان دور و نزدیك اهل رودربایستی نباشند، صادقانه بیایند حرفشان را هرچه كه هست بزنند و هر انتقاد و اعتراضی هم دارند شخصاً لطف كنند مطرح كنند و با هم گفتگو كنیم. خوب اشتباه و ایراد هم حتماً دارم و خواهم پذیرفت، ممنونتان هم خواهم شد. دیگرانی هم كه ممكن است حقوق بگیر جایی باشند وقت خودشان را پای كامنتگیر وبلاگ بنده حقیر تلف نكنند كه كامنت آنها را همانطور كه در بالا عرض شد، نخوانده پاك خواهم كرد و تحت هیچ شرایطی كامنت از فرد بینام و ناشناس و بدون ارائه ایمیل واقعی منتشر نخواهم كرد.
در غیر این صورت اگر هر نوع انتقاد و نقد تندی هم به نوشته بنده یا اساساً خود بنده و عقایدم و نه شخص سوم داشته باشید، تنها كافی است نام خودتان یا یك ایمیل واقعی از خود را مشخص كنید و بلادرنگ نظرتان را منتشر خواهم كرد.
بلاگچرخان
بلاگ چرخان حاوی وبلاگهایی است که میخوانم یا به پارسانوشت لینک دادهاند (یا هردو):
۱. دکتر پرویز ورجاوند هم درگذشت. یادش گرامی. امیدوارم این پیران قوم که دست کم بدنامی از خودشان به جا نگذاشتند، جانشینان خوبی پیدا کنند. زیاد امیدوار نیستم راستش. ساده نگیریم نسل منضبط حرفهای و با فرهنگ ما - شامل هرکس از هر گرایش فکری که میخواهد باشد - دارد منقرض میشود. جبهه ملی که به جای خود.
۲. اما قصه بلاگداری بلاگستان فارسی هم خیلی خفیف و ملایم دارد به جاهايی می رسد که دست کم اين بنده حقير پيشبينی میکرد. راستش را بخواهيد وبلاگنويسی فارسی جداً این روزها سرگردان و بلاتکليف است یا به دیدی خوش بینانه در حال بازنگری خود. اینکه آدم اینجا دارد چه کار میکند و چه بهرهای میبرد، موضوع مهمی شده دست کم برای کسانی که حواسشان به خودشان هست. بد نیست یک وقتی آدم در عین اینکه بینای کائنات است، زبانم لال کور خود باقی نماند.
۳. ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت وشنود، برسیم به بحث شیرین فوتبال که شاید شنیده باشید که تا سه هفته دیگر مسابقات فوتبال جوانان زیر بیست سال در کانادا شروع خواهد شد. ۲۴ تیم در شش شهر تورنتو، مونتریال،اتاوا، ادمونتون، برنابی(جزیی از ونکوور) و ویکتوریا برگزار خواهد شد. بزرگترین استادیومها اولی استادیوم زیبای المپیک مونتریال (میزبان المپيک تابستانی ۱۹۷۶) با ظرفيت حدوداً شصت و پنج هزار نفر و بعدی استاديوم مشترک المنافع (Common wealth) ادمونتون با ظرفيت حدوداً شصت هزار نفر است. کانادا با سه تيم شيلي، اتريش و کنگو همگروه است و غير از بازی افتتاحيه که بين کانادا و شيلی در تورنتو برگزار می شود دو بازی بعدی در ادمونتون (City of Champions) که همیشه قطب مهم ورزشی کانادا بوده، برگزار خواهد شد. متاسفانه حضور دوستان همشهری باید عرض کنم که بلیط بازیهای تیم ملی خصوصاً در ادمونتون همه در ماههای پیشین فروش رفته است و سر بنده هم مانده است بی کلاه! البته یکی از دو بازی نیمه نهایی هم در ادمونتون خواهد بود که ظاهراً هنوز جا دارد برای خریدن. اگر فرصتی باشد این بازی را در استادیوم خواهم دید و چیزی هم خواهم نوشت. (این هم سایت رسمی بازیها). به هر حال رویکرد جوانان به فوتبال در آمریکای شمالی بسیار جالب بوده است. اما حالا که بحث ورزش شد، حضورتان عرض شود که امسال هم جام استنلی در هاکی(روی یخ) طبق معمول به آمریکا رفت، تیم آناهایم که اسپانسورهایش والت دیسنی و هالیوود هستند، سناتورهای اتاوا را ۴-۱ درهم کوبیدند و باز کاناداییها را در ورزش ملیشان ناکام کردند.
۴. گهگاه با نوشتهای که فکر کنم شاید بیشتر بدرد بخورد در خدمت هستم. فقط برای تفنن. ضمن اینکه در میان تمام گرفتاریهای زیاد تابستانی، فشار کاری و درس خواندن، مشغول مطالعه شاهکار خانم جامپا لاهیری: Interpreter of maladies مترجم دردها (در ایران ترجمه شده به ترجمان دردها؟!) هستم. (مقام همسری هم بعد از مشاهده فیلم زیبای "همنام" یا Namesake مشغول مطالعه کتاب آن هستند که فرصتی بشود به آن هم خواهم رسید.) گفتم که فکر نکنید بیکار هستم یا خودم را بستهام به تخت برای ترک اعتیاد اینترنتی شب و روز برای وبلاگستان دارم خون گریه میکنم! جسارت نباشد فیلم اخراجیهای دهنمکی را هم دیدم و بنده که سینما بلد نیستم، حالم بهم خورد (بیچاره اهالی سینما). اما جداً چه بلایی سر ذائقه مردم آوردهاند؟ این آدم اساساً الفبای سینما را هم نمیداند و سینما را با برنامه رادیویی صبح جمعه باشما آن هم از نوع جلفش اشتباه گرفته است. هرکس دهنمکی را با مخملباف (علیرغم شعارزدگی های او) مقایسه کند جداً بیانصافی کرده به فهم سینمایی. بحث مخملباف شد سکانس پايانی و خاطره برانگیز فيلم ناصرالدين شاه آکتور سینما را در یوتیوب پیدا کردهام. مهمان بنده باشید. یادآوری اینکه آقا محسن زبل چطور از سکانس پایانی سینما پارادیزو الهام گرفته است.