وبلاگستان ناآرام
لب کلام اين است که دلگير نباشيم از بىمهرىها و کار خودمان را بکنيم. چيز ياد بگيريم و چيز ياد بدهيم و دانستههاى خودمان را بيشتر کنيم و بهتر. طرف لينکش را از من دريغ مىکند به مزار. او در حد لينک مىانديشد، آدم فرهنگى است، اما دنيايش کوچک است. ولش کنيم. کارمان را بکنيم و حاشيهسازى نکنيم. اگر حرفى مفيد براى گفتن نداريم، سکوت کنيم و مطالعه. کارى که اهل خرد مىکنند. خلاصه ببخشيد که شايد بىهوده ما هم خودمان را وارد حاشيه و جنجال کرديم. سکوت بعضى وقتها خيلى سخت است به ويژه که به ديگرى ظلم کنند و گرنه بنده که خوراکم «حسرت يک آخ»* به دل اين و آن گذاشتن است! (يک جعبه دوازده تايى قوطى پپسى براى خودم باز کردم!)
«بهدريادر منافع بىشمار است/ اگر خواهى سلامت برکنار است»
اين درياى وبلاگستان مال کسانى که مىخواهند مرواريد صيد کنند، ما در ساحليم و مشغول کار خود. البته دوستان نگران نباشند در ساحل اتفاق خاصى قرار نيست بيفتد، تا چشم کار مىکند شن است و ماسه، فصل شنا هم تمام شده، ماهىهاى غزل آلا هم رفتهاند به سمت رودخانهها! شاد باشيد و سلامت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* شريعتى به نظرم هرچه بود، صادق بود و نوشت: «حسرت يک آخ را هم بردلشان خواهم گذاشت» و چنين هم کرد. عبدالله نورى هم چنين گفت و چنين کرد. من وبلاگنويس گردنشکسته کمخواننده و بىپارتى را چه به اين بزرگان. فقط احساسم را بيان کردم و حرف مفت هم البته زياد مىزنم. ببخشند دوستان!