غمها و شاديهاى ميليونى
عجيب چيزى است اين فوتبال. همان زمان که با زدن گل سوم مکزيک ميليونها مکزيکى در سراسر جهان از شادى به هوا پريده بودند و همديگر را در آغوش مىگرفتند و کلاهها را به هوا پرتاب مىکردند، همزمان ميليونها ايرانى در سراسر جهان اشک ريختند، بغض کردند، از پاى تلويزيون بلند شدند، قهر کردند يا پرخاشگرى. فوتبال همين است ديگر. نه تنها باخت دارد، بلکه باخت بد هم دارد. اشتباه فردى يک بازيکن ميليونها نفر را مغموم مىکند، خدا مىداند چند نفر در ايران و گوشه و کنار دنيا سکته قلبى کردهاند.
بد باختيم. قضيه به خاطر اشتباه فردى فقط نبود. تيم ما شکننده بود. تيمى جنگنده نبود. آمده بود يک امتياز را بگيرد و خوش خوشانش شده بود. گمان مىکرد از دقيقه پنجاه مکزيک با او معاهده ترک مخاصمه امضا کرده است! تيم ما تيم نبود چون راه رفتن به دروازه را بلد نبود. دفاع ما مشکلات بسيار جدى دارد و جلوى پرتغال معلوم نيست چطور مىخواهد دوام بياورد. ميرزاپور هم پرتابهايش ايراد دارد و هم شروع مجدد بازى او. معلوم است که مىخواهد هرچه زودتر رفع تکليفى توپ را رد کند برود. بىتعارف ميرزاپور را جو جامجهانى گرفته بود و تمرکز نداشت، نمىگويم ترسيده بود.
جوگرفتگى در بين بقيه بازيکنان هم مشهود بود. به نظرم مسائل حاشيه اى پشت پرده کم نبوده است. علاوه بر اينها تيم ايران تحت فشار شديد است. رسانهها امانشان را بريدهاند. تمرينات خوبى نداشتهاند و بازيهاى تدارکاتى کافى نبوده است. سايه تحريم بالاى سرشان بوده. هر روز يک تظاهرات له يا عليهشان. اين تيم شرايط روحى مناسبى ندارد. براى همين است که بازيکنان نمىتوانند تمرکز کنند. برانکو مىگويد آنچه را که بين دو نيمه گفتم عکسش را عمل کردند.
اين پيروزى مکزيکى ها را خوشحال کرد. ما هم نبايد ناراحت شويم. مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. جام جهانى است و توقع شاخ غول شکستن نبايد داشت. تيم ما بايد برود جانانه، جوانمردانه و زيبا بازى کند و از باخت نترسد. از باخت ترسيديم و حسابگرى کرديم و کار را بدتر کرديم چون با آبروريزى باختيم. ورزش يعنى روحيه ورزشکارى داشتن و سرافرازانه بازى کردن. چرا شرمنده باشيم؟ باختهايم ديگر آسمان که به زمين نيامده است. غير از يک تيم همه در اين جام خواهند باخت.
پىنوشت: بعضى از دوستان معتقدند که اظهارنظر کردن در مورد فوتبال تابو است و بايد کارشناسان اين فن نظر بدهند. اولاً ما وبلاگنويسها در مورد شير مرغ تا جان آدميزاد نه تنها اظهارنظر مىکنيم بلکه با همديگر گلاويز هم ميشويم! از کى تاحالا جواز و مدرک رسمى براى نوشتن در حوزهاى مشخص در وبلاگستان لازم شده است؟ همين يک نمونه کوچک اينکه سوژه استشهاد (يا به قول مهدى جامى عزيز ژانر جديد استشهاديون) خودش يک موضوع خيلى جنجالى شده است. بعضى از دوستان در همين زمينه بحثهاى فقهى هم مىکنند با کدام تحصيلات حوزوى و دينى من نمىدانم! اصل و ذات وبلاگنويسى يعنى همين. دوم اينکه بنده در اينجا هم فرصت را براى بازى فوتبال جدى و گل بزرگ از دست نمىدهم. درست است که فوتبال تماشا نمىکنم ولى هنوز بازى مىکنم و حواسم هم هست که چه مىگويم و تا چه اندازه وارد جزييات فنى بايد بشوم. بالاخره از اين نظر اندازه کوپن خودم حق اظهارنظر دارم که! بحث اين است که بعضى از وبلاگ ها تخصصىتر هستند و طبيعتاً آنها در حوزه هاى تخصص خود صاحبنظرتر مىشوند، اين را چه کسى معلوم مى کند؟ هيچ کس تنها گذشت زمان و بررسى آرا و نظرات آنها و تطبيق آنها با واقعيات و ايجاد حلقههاى تخصصى تر و اجماع بين خودشان. مگر اينکه فرد برجسته و صاحبنظرى از بيرون از وبلاگستان وارد شده يک وبلاگ بزند و مطالب تخصصى مطرح کند. حتى در آنصورت هم حق اظهارنظر از ديگران سلب نمىشود. اگر چنين حکم دهيم بايد به کل در وبلاگشهر تخته شده، هرکس در حوزه تخصص خود سالى دومقاله در وبلاگ خود بگذارد و نود و هشت درصد بقيه وبلاگها هم بايد تعطيل شوند! بعضى ديگر از دوستان هم اظهارنظر در مورد فوتبال را کارى چيپ و جلف مىدانند. آنهم به خودشان مربوط است. من ژست روشنفکرى بلد نيستم. هر چيزى که برايم جالب باشد بهش خواهم پرداخت.