شک اشراقى- مکاشفهاى-معنوى من
زمانى مانده بودم در نسبت دين و دموکراسى، نسبت آزادى و عدالت، نسبت شريعت و عقلانيت و حالا ماندهام در نسبت حسن باستانى و مصطفى ملکيان!
بابا جون يکى به ما بگه بالاخره ملکيان پسرعمه باستانى ميشه يا باستانى پسرعمه ملکيان؟! مساله مهم الان اين است! حالا اضافه کنيد اين وسط نسبت محسن مومنى و مصطفى ملکيان را!
پس امير که از ديد من باجناق مصطفى ملکيان بود چى ميگه؟! (قابل توجه بعضى از دوستان قديمى)
در حاشيه: يک جواب سرگشاده به سعيد جعفرى عزيز معروف به سعيد ديپلماسى! ما يک کم شوخىمان گرفته است. دق کرديم توى اين وبلاگشهر دلمرده. از اين به بعد سربسر همه مىگذاريم من جمله نيکآهنگ کوثر عزيز که زياد سرحال به نظر نمىرسه! (تازه کاريکاتورش را هم مىکشيم!) چشم! تحليل ديپلماتيک هم مىکنيم و بساط پارسانوشت ديپلماتيک (!) را دوباره راه مىاندازيم. بگذار ببينيم دنيا دست کيست فعلاً خيلى بلبشو شده، پکيج محرمانه است که هى دارد مىرود و مى آيد. آخر روى هوا که نمىتوانم تحليل کنم. بعدش هم سواد من در حد اکابر است، برادر من. بگذار ببينيم چه مىشود. ضمن اينکه همه اينها چه تحليل و چه مچگيرىها و بحثها همه شوخى است براى گپ زدن و به قول معروف منظور دور هم جمع شدن است. من هم ضمناً مخم تکان نخورده است! شاد باشيد.
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم / حاصل خرقه و سجاده روان دربازم (گلاب به روى مبارک قيد «روان» را با تاکيد بايد خواند!)
پىنوشت: محسن مومنى عزيز يک جور شجرهنامه به همراه توضيحاتى در مورد روابط سببى برايم فرستاده که حقيقتش من يکى که بريدم. چند بار مرور کردم و نفهميدم چىبهچى شد! براى علاقمندان به تست هوشى و معماهاى بغرنج بد نيست محسن اين را در وبلاگ خودش بياورد. به هر حال ممنون از محسن عزيز. فقط خواستيم مزاحى کرده باشيم. نتيجه اينکه مصطفى ملکيان و محسن مومنى و حسن باستانى با هم فاميل هستند!