نقد و نسيه
مىگويد چرا جلفنويسى مىکنى؟ مىگويم دوست دارم! [اين کلک «مىگويد» قديمى شده در وبلاگستان، اما هنوز مىچسبد! خيلى وقتها کسى نيست که بگويد جز يک شخصيت درون آدم!] نوشتن در وبلاگ به درد خود آدم بيشتر از همه مىخورد. تنها سرمايه نقد رضايت درون و بقيهاش نسيه است. اتوکشيده به ميدان آمدن آدم را خسته مىکند. خصوصاً در اين شرايط که زمينه براى غصه خوردن زياد است. نمىدانم. شايد کسى چنين راحتتر باشد. قرار نيست کار به کار همديگر داشته باشيم که. هرکس هرطور که دوست دارد بنويسد. آنهايى هم که بىسروصدا نوشتن را کنار گذاشتهاند، موفق باشند. اما براى بعضى از دوستان ديگر که افسردگى را دوست دارند کارى نمىشود کرد. فعلاً که مشغول نوشتن هستم و پشتک و بالانس هم مىزنم وقت بشود جاى دوست و دشمن را هم نشان مىدهم. پا بدهد به خيال خودم تحليل هم مىکنم.
به نظرم سخت نگيريم و وبلاگنويسى را پيچيدهاش نکنيم. کار سختى نيست اما از طرف ديگر بعضى از وبلاگخوانان وبلاگننويس گمان دارند وبلاگنويسى کار خيلى آسان و پيشپاافتادهاى است و به راحتى مىشود انجامش داد. شق القمر نمىکنيم اما آنطورها هم که آنها فکر مىکنند آسان نيست! خلاصه وبلاگنويس هستيم ديگر، چه بخواهيم و چه نخواهيم کارمان همين شده است. گرفتار شدهايم و اين گرفتارى نکات مثبت و منفى خودش را دارد. حواسمان به وقتى که صرف مىکنيم هم باشد البته.
ضمناً چراغ پارسانوشت فعلاً که روشن است. به خاطر خودش هم بيشتر.