روزنوشته امروز
الف) کار مصاحبه ما هم تمام شد و دوستان عزيز لطف کردند و نظرات خودشان را نوشتند. ازشان سپاسگزار هستم و اگر جوابى در آنجا نمىدهم حمل بر بىادبى نشود. زياد حرف زدهام و بهتر است مدتى سکوت کنم. البته سکوت من به خاطر گرفتارى کارى هم است. به هر حال نظرات را به دقت پيگيرى کردم و در آينده لابلاى نوشته هاى خودم به آنها دوباره اشاره خواهم کرد. باز هم ممنون از دوستان و نيز عزيزانى که لينک دادند.
ب) به لطف راهنمايى دوست عزيز وبلاگنويس نرگس نويسنده وبلاگ هزار و يک روزنه، به يک تکنولوژى مهمتر از غنى سازى دست پيدا کرديم! بالاخره على رغم همه کارشکنىها و تحريمها پارسانوشت توانست بفهمد که چه کسانى، عضو بلاگ رولينگ هستند و بهش لينک دادهاند! (عجب بابا!) واقعاً از نرگس عزيز ممنون هستم و سپاسگزار از دوستان عزيز که مدتها است به من لينک دادهاند و خبرى هم نمىدهند. اين مرام و معرفتشان من را کشته! باز هم ممنون.
ج) بعد از کاميونيتى مشهدىها و اصفهانىها کمکم وقت آن رسيده است که وبلاگنويسان همدانى يا همدانى الاصل گوشتتلخ بازى معمول را کنار بگذارند و همديگر را پيدا کنند در اين شهر بزرگ مجازى. خوشبختانه تاکنون عمو اروند عزيز هم همدانى از آب در آمده است. همينطور حميدرضا زندى عزيز نقش خيال که با آن ميرزا شپلهاش بايد زودتر از اينها مىفهميديم يک ريشه همدانى دارد. على قديمى هم ظاهراً نصفه نيمه همدانى است. اينها را داشته باشيد تا بعد. په ديه شى؟ اپا ايى! (پس ديگه چى؟ اينو نگاه کن!)
د) عزيزى از نزديکان دارد خودش را براى ماراتنى نفسگير آماده مىکند و اين روزها روزى بيست سى کيلومتر مىدود. برايش سلامت و موفقيت آرزومندم. چهل و دو کيلومتر و صد و نود و پنج متر! شوخى نيست ها!
ه) به حول و قوه الهى اينبار قرعه به نام روشنفکران سکولار يا عرفى يا به قولى گيتىگرا افتاد.