بستن کامنتدانى حق مسلم ماست!
سوال: چرا در کامنتدانى را بستهاى؟
سوال خوبى است. قبلاً مستقيم و غير مستقيم به اين سوال جواب داده ام اما به قول ف.م.سخن بايد مثل اين فيلمفارسىها همه چيز را کامل و جامع از نو توضيح داد. مثلاً مرحوم تقى ظهورى وقتى مىخواست هيزبازى در بياورد و به خانمى خوش بر و رو نگاه کند، کارگردان اول آن خانم را در حال عشوهگرى در يک مهمانى نشان مىداد. بعد در يک لانگ شات حاج تقى ظهورى را نشان مى داد که از دور محو تماشاى کمالات آن خانم است سپس دوربين را از دور مىبرد توى چشم ظهورى که از دويست مترى داشت آن خانم را رصد مىکرد، به همراه آن يک افکت صداى عجيب هم روى تصوير قرار مى گرفت. (مثل اين افکت صداهاى فيلم هاى هندى که دوربين خيلى سريع زوم مىکند روى يک پسرى که بعد از سى سال پدرش را ديده يا شناخته يا پيدا کرده!) بعد ظهورى چشم هايش را ريز مىکرد و نيشش تا بناگوشش باز مىشد، باز هم براى اينکه بيننده کاملاً متوجه شود ماجرا چيست، حاج تقى يک متلک چاروادارى هم مى انداخت مثلاً : « آبجى، تو هم توپ و تانکت بد نيست ها!» بگذريم. الان بزرگان عرصه مجازى ما را به ابتذال متهم مىکنند! اين فقط يک مثال براى تقريب به ذهن بود!
حالا شده وضعيت ما هر چند ماه يکبار بايد کامل و جامع توضيح بدهيم که چرا شمارنده نداريم و چرا در کامنتدانى را بستهايم. (به ويژه اينکه دوستان تا مىگويى احوالت چطور است و نظرى و سوالى مطرح مىکنى مى گويند تو چرا در کامنت دانى را بستهاى و مىزنند توى سر مال!) به روى چشم. سخنگوى دولت پاسخگوى پارسانوشت در مورد وبلاگ خود توضيح مىدهد(!):
همانطور که داشتن يا نداشتن شمارنده هر کدام مزايا و معايبى دارد، بخش کامنت يا کامنت دانى يا چه مىدانم اظهارنظردانى هم همينطور است. بايد ديد که هر کس چه نيازها، اهداف و توقعاتى يا بقول انگليسىزبانها کرايتريايى از وبلاگ براى خود تعريف مىکند. نمىشود گفت اين صفحه چون بخش نظرات ندارد، پس وبلاگ نيست. در کليات تعريف و مفهوم وبلاگ فعلاً همه ماندهاند چه رسد به اينکه وارد جزييات آن بشويم. وبلاگى بدون بخش نظرات و بدون شمارنده هم که خوشبختانه/متاسفانه فعال است و در سال گذشته به طور متوسط روزى يک مطلب منتشر کرده است که نويسنده آن براى هر کدام هم دست کم دو تا سه ساعت وقت گذاشته هم مى تواند وبلاگ تلقى شود و هنوز به نظر من وبلاگ است. ارتباط زنده با خوانندگان و وبلاگنويسان ديگر، شرکت در فعاليت هاى عرصه مجازى همراهى در بحثها، ديپلماسى وبلاگدارى و غيره نشان مى دهد که اين وبلاگنويس هنوز وبلاگنويس است و مثلاً بلاتشبيه مانند آن استاد بزرگ زبان شناس يا فيلسوف نيست که هر چهار ماه يکبار يک مقاله آکادميک جوندار در وبلاگش آپلود مىکند. فعال است اين بدبخت گردنشکسته. چه کند که از وبلاگ تعريفى خاص خود دارد يا دوست دارد وبلاگ خودش اينطورى باشد.
الف) بخش نظرات براى انتقال نظرات/انتقادات يا پيشنهادها ايجاد شده است نه براى گپ زدن، کنف کردن، مچگيرى، ضدحال زدن، خوشمزه بازى، بذل دوستى و محبت و احتمالاً مراودات حسن همجوارى و ارتباطات ديپلماتيک. اين چيزهاى آخر هم عيب نيست و جزيى از کار است اما مىتواند با ابزارهاى ديگرى نيز تحقق پيدا کند. بخش نظرات نشاندهنده دموکرات بودن يا نبودن نويسنده نيست. چون روشهايى سالمتر براى انتقال نظرات/انتقادات يا پيشنهادها هم هست. ديگر معلوم شده است که اکثر قريب به اتفاق کامل کامنتنويسان خود وبلاگنويس هستند. غير از آدم هاى مجهولالهويهاى که بيمار هستند يا شايد هم بابت اين خوش رقصىها از جايى حقوق ثابت مىگيرند و پشت سر اين و آن در بخش نظرات ديگران چرنديات به قصد لجنمالى و يا شايد براى جلف نشاندادن وبلاگستان و ايجاد دعوا و درگيرى مىنويسند، بقيه کامنتنويسها حتى آنهايى که به نامهاى ناشناس و مستعار غير از نام مجازى خود، کامنت مىگذارند همه وبلاگنويس هستند و اگر مسوولانه و به قصد نيکخواهى و حقيقتجويى چيزى در چنته داشته باشند و بدون غرض و مرض بخواهند عقيده اى را نقد يا تکميل کنند، مىتوانند به راحتى آن نظر انتقادى را هر چه که هست در وبلاگ خود منتشر کنند و به وبلاگ مبدا دنبالک يا به صاحب وبلاگ اىميل، آفلاين يا sms بفرستند. اين روش بهترى است و تعدادى از دوستان فعال وبلاگنويس ديگر مانند ناصر خالديان يا کورش عليانى نيز احتمالاً بر همين عقيده هستند و بر همين اساس وبلاگهاى خودشان را دارند مديريت مىکنند. اين کار چند حسن دارد. اول اينکه کامنتهاى احساسى به تدريج جاى خود را به نظرات پختهتر مىدهند چون فرصت بيشترى براى فکر کردن و سنجيدن نظرات هست. دوم اينکه امکان قضاوت و داورى را براى وبلاگنويسان ديگر فراهم مىکنند. مطالب وبلاگها بهتر و بيشتر خوانده مىشوند تا بخش نظرات آنهم در وبلاگهاى شلوغ و پلوغى که دوازده نفر دارند در بخش نظرات با هم شوخى يا بحث مىکنند و يکى دارد ابى مىخواند ديگرى شجريان. عده اى هم مشغول شيرينکارى هستند و تعدادى هم دارند نفر-ساعت پر مىکنند که حقوق آخر ماهشان را بگيرند و يک لقمه نون حلال ببرند براى زن و بچه! ديگر اينکه آدم در وبلاگ خود مراعات ادب را بيشتر مىکند تا در بخش نظرخواهى ديگران به ويژه اينکه اگر بخواهد از امکان جعل نام و سربسر ديگران گذاشتن استفاده کند. تا به حال چنين نکرده ام و چنين نخواهم کرد اماهمه ما ديدهايم کسانى را که وبلاگنويس هاى محترم و متشخصى هم هستند اما کمى شيطنتشان گل کرده است! کامنتهاى کليشهاى را هم که همه مىدانيم چه ناکارآمد هستند. آدم دلش مىسوزد وقتى کسى چنان مستاصل به دنبال خواننده مىگردد. ديگر اينکه روابط کامنتى تبديل به ديد و بازديد دوستانه مىگردد. «حضورت مغتنم است نازنين» ، « نظر جالبى بود، استفاده بردم» و … تکرار و تکرار و تکرار بعد از مدتى آدم احتياج پيدا مىکند که دوستان ديگرى به مجموعه خود اضافه کند که با آنها به ديگران پز بدهد و باز تکرار و تکرار و تکرار . آدم عادت مى کند که در وبلاگ دوستان کامنت بگذارد. در حاليکه واقعاً هيچ نظرى ندارد. مطلب خوب و جالب است اما واقعاً آدم هيچ حرفى براى گفتن ندارد.
ب) بخش نظرات وقت زيادى از من مىگرفت. چه سرکشى مرتب که گاهى کارى سخت و گاه استرسآور بود برايم و دوست نداشتم آدمى خوشمزه يا بىتربيت بيايد و براى من يا ديگرى فحش بنويسد. صبح کله سحر به وقت محلى که بعدازظهر اروپا و عصر ايران است از خواب برمىخاستم و سرى به وبلاگ مىزدم ببينم کسى حملهاى تروريستى کرده يا نه؟ در محل کار وقت ظهر که شب ايران است و وبلاگنويسان داخل ايران کار شبانه خود را شروع کردهاند، تنها مىتوانستم چک کنم و به دلايل فنى امکان حذف نبود. خوشبختانه خيلى کم پيش آمد که چيزى را حذف کنم. به هر حال حکايت کلهپاچه مورچه بود. از کنترل و بوروکراسى و ايجاد تشکيلات حفاظت اطلاعات هم خوشم نمىآمد چرا که آدم را نسبت به ديگران ظنين مىکند. من چنين وقتى را ندارم.
ج) ايميل من هميشه هست و فعال هم هست و اگر کسى وقت گذاشته باشد و لطفى کرده باشد و خواسته باشد نظرى بدهد حتماً آن را مى خوانم، دقيق هم مىخوانمش.
د) ديالوگ آدمها به معنى گپ زدن بين آنها نيست. نوشتهها سالمتر و رسمىتر مىتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. شخصاً خودم که مشکل زياد دارم اما مشکل بعضى دعواهاى وبلاگى را در پسرخاله شدن بيش از حد آدمها و نامشخص بودن توقعات و انتظاراتى که از همديگر دارند مىبينم. من از بودن در وبلاگستان ناراضى نيستم و دوستى ها هم به جاى خود اما راستش اين پسرخاله شدن ها گاهى کينه و کدورت به همراه داشته است. البته آدمهاى خيلى باظرفيتى هم بر خلاف خودم ديدهام که ضمن دوستى، نظرات انتقادى ما را تحمل کردهاند و کماکان اين صميميت ها ولو به طور حداقلى و بهداشتى ادامه داشته است و به اين ارتباط و به همديگر صدمه نزدهايم. بستن بخش نظرات کمکى است به حفظ فاصلهها و حرمتها به شرط اينکه آدم حواسش باشد که مطلبى را قبل از بررسى نهايى و چند بار خواندن در زمانهاى مختلف پست نکند!
اصلاً به جاى اينهمه روده درازى بهترين کار اين است که اين نوشته ناصر خالديان را دوباره باهم بخوانيم که با همه آن موافق هستم!
حرف آخر اينکه: بىادب نيستم و دست کم سعى مىکنم نباشم. من هم يک وبلاگ نويس هستم مثل بقيه. ادعايى هم ندارم و اشتباه هم زياد مىکنم. اگر ظاهر وبلاگم با بقيه متفاوت است آن را در چارچوبى متکثر ببينيدش. نه به خاطر اينکه من آدم ويژهاى هستم و قر و اطوارم زياد است اينطور شده است، بلکه به اين خاطر که فکر مى کنم بستن کامنت به نفع من و شما بوده است. اين حق من است که وبلاگم اينطور باشد. اگر نقدى برايم نوشتهايد در وبلاگ خود، آنرا حتماً به خودم اطلاع دهيد تا بخوانمش. اگر جوابى به نقد شما ندادم از روى بىادبى نيست، شايد بخشى يا همه آنرا قبول کردهام و شايد ملاحظاتى در جواب دارم. اگر چيزى نوشته ايد و مطلب تند است و خجالت مىکشيد يا عارتان مىآيد که به من خبر دهيد، بگوييد دوستان ديگر به بنده خبر بدهند. بنده علم غيب ندارم.
قصد من از اين نوشته بيان نقاط ضعف داشتن بخش نظرات بود. طبيعتاً اينکار نقاط قوتى هم دارد. شايد کسى به جمع بندى ديگرى برسد. بر خلاف بعضى از دوستان معتقد هستم ما اينجا نيامدهايم که هى به هم جواب بدهيم و همديگر را متقاعد کنيم اما اگر کسى سوالى مطرح کرد بايد به او جواب داد. البته اگر کسى نظريهاى بيان کند، بايد آنرا به طور کامل و دقيق تبيين کند. اين يک نظريه نبود و تنها سليقه خود را توضيح دادم. وبلاگنويسى به همين خاطر کارى شاق و پردردسر است اما فوايدى هم دارد. نه؟