معماها بسيارند و من هم نادان
معماى حيات، ظاهراً معمايى حلناشدنى است. هيچ وقت نتوانستم به يک درک ساده با توجه به معلومات کم خود برسم و بفهمم چطور شد که اينطور شد؟ دين و دولا راست شدنهايش هم راضىام نکرد.
زيبايى را هم سعى مىکنم بشناسم اما نمىفهمم چيست. نمونهاش عکسى که مهدى جامى گذاشت و مسعود برجيان هم چيزى درباره آن نوشت. زيبا است اما چرا زيبا است؟ زيبايى چيست؟ تحليلهاى فيلسوفان، روانکاوان و تئورىهاى «ژن خودخواه» طبيعتگرايان هم راضىام نکرده. در بدبينانهترين بررسى اگر با يک زيبارو سکص داشته باشم چه مزيتى دارد تا با يک نازيبارو که در کار خود وارد است سکص داشته باشم؟ چرا بايد به خاطر سکص از او خوشم بيايد؟ چون اگر در عالم خيال بعد از انجام صکس با آن زيبارو نسل بعد از من زيبارو مىشود، من از ديدن او حال مىکنم؟ اما چرا از شنيدن يک موسيقى لذت مىبرم؟ قرار است با او هم سکص داشته باشم؟ چرايى زيبايى را من نمىفهمم.
مسخره است. چيزى نمىدانم.