بهانهاى براى دعوت به نقد خود
الف) لازم است از همه دوستان عزيزى که بنده نوازى کردند و نظرات خود را به بنده ايميل کردند، تشکر کنم. لطف و محبت داشتند اين دوستان عزيز. از پشتگرمىهاى عدهاى از اين جمع بزرگوار نيز سپاسگزار هستم.
ب) به نظرم آمد که بعضى از دوستان گمان مىکنند که تحمل و مداراى پارساى حقير کم شده است. چنين نيست و هرگز چنين مباد! احتياجى به پپسى باز کردن هم براى خود ندارم اما مجدداً تاکيد مىکنم که گاهى جدىگرفتنها در بحثها چنين مىنماياند که بنده خيلى خطى و حذفى دارم برخورد مىکنم يا اينکه برنامه اين است که هر بار به يکى گير بدهم و به خيال خودم پوزش را بزنم. هرگز چنين نيست. بنده مگر مريض هستم که براى پوززنى به اين و آن گير بدهم؟ بعضى از دوستان فکر کردهاند، بنده کشتىگير هستم و از پنجه در انداختن با وبلاگنويسان مشهور، افتخارى نصيبم مىشود. گمان نکنم چنين باشد. آدم منتقد گاهى فکر مىکند که انتقاد از نوشتهاى لازم است و مرتکب فعل شنيع و معصيت بىلذت نقد مىشود. خود نقد هم مصون از نقد نيست و گاهى اينکار به بحثى مىانجامد که در نهايت اگر در چارچوب سالمى پىگيرى شود، به نتايجى هم ممکن است برسد و عقايد صيقل بخورند و نظراتى هم بازنگرى و بازخوانى شوند. ليکن مشکل از آنجا پيدا مىشود که کسانى متاسفانه ظرفيت نقدپذيرى زيادى ندارند هر چند که شعارها و ادعاهاى زيادى هم مطرح کنند. خود من هم ممکن است آدم انتقاد پذيرى نباشم - که چنين البته فکر نمىکنم، نگاه بيندازيد که در مقابل خيلى از انتقادها کوتاه آمدهام و آنها را وارد دانستهام. گاهى هم بنده را ملقب به لقب ترسو کردهاند! شايد هم نقد ناپذير باشم، در اين مورد محبت کنيد و منت بگذاريد و نقدم کنيد - اما به هر حال منتقد اگر در جواب نقدش بىمسووليتى ، ناپاسخگوبودن و گاه تحقير و تخفيف از طرف مقابل ببيند، دفعه بعد ديگر نوشتهاى را نقد نمىکند و مىگذارد که بعضىها همچنان در تعصبات خود گرفتار باشند و دلشان خوش باشد که تعدادى برايشان هورا مىکشند. صحبت از فرد خاصى نيست، حرف از مشکلى کلى مىزنم که ممکن است خودم هم تاحدى گرفتار آن باشم.
ج) گاهى بعضىها فکر مىکنند که ديگران به عنوان کسانى که تخصص لازم را ندارند، حق وارد شدن به حوزه کارشان را ندارند. دکترا را هنوز نگرفته روزى دو سه استاد و پيشکوت رشته خود را با خاک يکسان مىکنند، بعد از ديگران براى نقد، مدرک تخصصى مطالبه مىکنند! با يک مطلب وبلاگى در عرصه انديشه زلزله مىخواهند به پا کنند. بعد ديگران و منتقدان را به جدى گرفتن بيش از حد متهم و محکوم کرده مسخرهشان مىکنند. بعضىها نيامدن جواب را در وبلاگستان نشانه پيروزى نظريه خود مىبينند! (البته گاهى آدم کمسواد بيکارى مثل پارسا ممکن است پيدا شود که با سواد کم خود نيز حوصله اين بزرگان مجازى را سر ببرد و آنان را به راههاى ديگرى بکشاند.) خير! آنها خيلى اشتباه مىکنند که گمان دارند اگر چيزى گفتند و جوابى نيامد آن چيز درست است. اين سوتفاهم اساساً در وبلاگستان خيلى طرفدار دارد. نقد و جوابيه نيامدن در وبلاگشهر دليل بر حقانيت نيست، به هيچ وجه. پارسا هم نبايد به خود غره شود که چون جوابش ندادند يا براى مدتى اگر نظراتش را نقد نکردند دارد درست پيش مىرود. مساله اينجا است که پارسا مشکلات و گرفتارىهاى خود را مىداند يا سعى ميکند بداند. ديگران را هم دعوت مىکند که نقدى به خود بزنند و عملکرد و رفتار خود.
د) گفتنى زياد است و مجال گفتن نيست. من يک وبلاگنويس معمولى، يک مهندس کمسواد با نام مستعار هستم که حد و حدود خود را هم خوب مىدانم. اين را که آدم بدردبخورى بودهام يا نه، به قضاوت عموم مىگذارم. از اشتباه هم به هيچ وجه مصون نيستم و بارها از نقدهايى که به بنده شده است استقبال کردهام. در همين وبلاگستان هم دوست باانصاف حزباللهى دارم، هم رزمنده، هم اصلاحطلب، هم اولترا اصلاحطلب، هم چپى تند، هم جمهورىخواه، هم راست خردوزر، هم راست نئوکان تندوتيز، هم سلطنتطلب رضاشاهى و هم آدمهاى مستقل يا غيرسياسى با نظرات گوناگون، هم دوست فمينيست دارم هم دوست منتقد فمينيسم، باهمه اينها دوست وبلاگى هستم و البته در اکثر موارد نيز همديگر را نديدهايم. خودم هم ضمن احترام بهشان و عقايدشان نظرات خود را دارم و فارغ از همه دوستىها اگر انتقادى داشته باشم در جلا و خفا بهشان مىگويم و مىنويسم. زمانى حسين درخشان را بهتندى نقد مىکنم، زمانى اگر لازم بدانم از او حمايت مىکنم. البته نام و نانى هم از اينکارها نصيب بنده نشده است. (کسانى اگر باور ندارند خودشان محبت کنند اينکارها را امتحان بفرمايند.) نامم را هم عدهاى بسيار معدود از دوستان مىدانند. اگر صلاح بدانم خود روزى نامم را خواهم گفت. البته از چيزى هم هراس ندارم و هر وقت تشخيص بدهم نوشتههاى کسانى را که احساس مىکنم ظرفيت نقد دارند به مهر نقد مىکنم و صد چندان محتاج نقد هستم. براى دوستان کمتحمل هم آرزوى موفقيت دارم.
ه) همه دوستان را دعوت مىکنم که در يک برنامه عمومى و هماهنگ، نقدى به نوشتههاى خود بزنند. خيلى جدى بنشينيم و نوشتههاى خودمان را خودمان نقد کنيم. آيا کسى هست که اين دعوت را لبيک بگويد؟