ديد اقتصاد آکادميک بازار براى تحليل همه چيز
آمدم نقدى بر مطلبى که حامد قدوسى تکنوکرات/روشنفکر در مورد ضرورت چرخش به راست روشنفکران نوشتهاست، قلمى کنم، ديدم مطلب لنينوار آقا حامد راست خيلى پرايراد است. اگر نگاهى به بخش نظرات بيندازيد قسمت قابل توجهى از ايرادات آنهم نه بصورت جدى بلکه به عنوان يک واکنش لحظهاى خواننده نکتهگير، ثبت و ضبط شده است.
در زمينه اقتصاد و مديريت سواد بدرد بخورى ندارم. کلاً هر هيچ زمينه اى سواد درست حسابى ندارم، اما يک چيز را فهميدهام که بايد دقيق، محدود و در عين حال به اندازه کوپن خود حرف بزنم. آخر چطور ميشود عنصر بسيار مهم «نقد سنت» در تعريف روشنفکر خالى باشد؟ چپ و راست اقتصادى چه ربطى به چپ و راست سياسى و نقد قدرت دارند؟ ضرورت چرخش از کجا آمده و حکم حکومتى آقا حامد چطور مىتواند پياده شود؟ آدم با نگاه اقتصادى-مديريتى خود حامد هم که نگاه کند، مى بيند که «چرخش روشنفکران» کارى غير عملى است، منبع مالى اين پروژه عظيم کجا است؟ مگر روشنفکران يک گروهان سرباز هستند که يک روز به آنها دستور بدهيم به راست راست و روز بعد به چپ چپ؟ اراده انسانى، شرايط تاريخى و جامعه پس چه مىشوند؟ آيا حامد اينها را هم مىتواند به قول خودش مثل اتحاد اول رياضى در جبر فرمول بندى کند و وارد تئورى خود کند يا نه؟ اگر نه آيا اين حق را دارد که آنها را هم مانند «سنت» و نقش جدى آن در جامعه ايرانى سانسور کند و تنها حرف از پول و اقتصاد بزند؟ (حامد مىگويد: در کنار ميلياردها دلارى که تکنوکرات هاى غرب پول پارو مىکنند، چند هزار دلار هم اين وسط همينطورى گير روشنفکران چپ مىآيد. [!] حالا از کجا مىآيد مهم نيست مهم اين است که تحليل اقتصادى پيش برود و يک متلکى هم از آن بالاى برج حواله روشنفکران چپ شود، چون آقا حامد ظاهراً از تحقير روشنفکران چپ احساس لذت مىکنند، هر چند که خود لنينوار دارند چهار نعل مىتازند.)
تحليلگر ما اگر بخواهد چون مارادونا هر روز همه را دريبل بزند و بگويد من چيزى مىدانم که شما نمىدانيد، يک جاى کارش مىلنگد. چون حامد به نگرش سيستماتيک هم علاقه خاصى دارد، بايد حواسش باشد که اگر مطلب انقدر ساده است که او مىگويد پس چرا به عقل اينهمه آدم در طول ساليان قبل نرسيده بود؟! اگر مشکل اقتصاد ايران به همين سادگى در عالم وبلاگ حل مىشود، خوب پس چرا حل نمىشود؟ چون حکومتىها به حرف حامد جان گوش نمىدهند؟ اگر روشنفکران به راست بچرخند همه چيز خوب مى شود، پس چرا نمىچرخند؟ و اصلاً مگر دست ما است که بچرخند؟ آيا اين خود يک چک خوب براى قضيه نيست؟
بر صدر نشاندن تکنوکراسى حرف قشنگى است به شرط اينکه آدم خودش بهش عمل کند. من تحصيلى و تخصصى در زمينه ميکروبيولوژى ندارم اما در عين حال سعى هم نمىکنم آن را با مدلها و فرمولهاى دنياى مهندسى بفهمم يا تحليلش کنم. اگر هم چيزى بخواهم بنويسم قطعيت و مانيفست نويسى هم در کارم نمىآورم که داد متخصصين در بيايد. اقتصاد يکى از هزاران شاخه علوم است، گيرم چون با معيشت آدم سر و کار دارد مهم باشد. اگر اقتصاد اينقدر توانا به تحليل و پيشبينى همه چيز بود که بايد در علوم ديگر را تخته مىکردند. بعضى از دوستان حلقه اقتصادى وبلاگشهر طورى حرف مىزنند که انگار نگاه اقتصادى کليد فهم همه حقايق عالم است. شاخهاى از اقتصاد خواندهاند و دارند مىخوانند و با آن کل علوم انسانى را تحليل مىکنند اين چماق را هم بر سر بقيه مى کوبند که چون تخصص علوم انسانى ندارند، نظراتشان جدى نيست و احتمالاً بايد بروند قوقو بازى کنند!
امان از اين رسانه وبلاگ که روزى دو لنين درست مىکند. فيلسوفان و انديشمندان و دانشمندان دنياى مجازى هم که به جاى خود.