به بهانه دزدى ناشيانه ايده
ايدهها اگر درست فهميده نشوند و تنها کپىبردارى شوند بهکل به کجراهه کشيده مىشوند. اتفاقى که در وبلاگشهر تبديل به يک عرف و مد شده است. خدا نکند چيزى در اين شهر مجازى مد شود که در اين صورت صاحب ايده هم حتى گاهى جا مىماند و برچسب امل و عقبافتاده مىخورد! ماشاالله ادعاى فرهنگى بودن دوستان خيلى زياد است. اما همين آدمهاى فرهنگى محترم يادشان مى رود که ايده اى که به نام خودشان مىزنند، لااقل قبل از سرقت مقدارى مطالعه کنند و ببينند که فلسفه وجودى اين ايده اصلاً از کجا بوده است؟ بالاخره اين مغز هم بايد مقدارى ورزش کند نه؟
بارى، آخر سال شده است و دوستانى را ديدم که ياد اين موضوع افتاده اند که هر کدام نام پنج وبلاگ برگزيده را از ديد خودشان اعلام کنند. يکى از کسانى که چنين ايدهاى را به زعم خود راه انداخته، جوگير شده است و همه را دعوت کرده که در بخش نظرسنجى وبلاگ راى بدهند. بعد هم طبق معمول حسين درخشان اين آدم بىمسووليت از راه رسيده و بدون اينکه کوچکترين تحقيقى در مورد عواقب چنين نظر سنجى عالمانهاى انجام بدهد، خيل عظيم کشته مرده هاى خود را به آن وبلاگ سرازير کرده با اين حکم حکومتى که: برويد و راى بدهيد. (هواداران هم لابد اشکريزان و بر سر زنان روان که لولا حودر فقد هلک کل البلاگرين. اگر حودر:خودم نبود همه وبلاگنويسان هلاک مىشدند!). آخر و نتيجه اين راىگيرى البته براى بنده و خيلى از دوستان از پيش معلوم بود. عده اى از دوستان ديگر مىپرسند که خوب حالا نتيجه اين نظرسنجى چه شد؟؟!!! واقعاً که!
بنده تنها يادآورى مىکنم که دوسال پيش اين ايده از اينجا آمد که به مناسبت سالگرد تولد وبلاگهاى فارسى هر کدام از دوستان به تناسب حوزه علايق و دامنه وبلاگهايى که مطالعه مىکنند نام ده وبلاگ برگزيده را از ديد خود و در وبلاگ خود بياورند. بحث از اينجا آمده بود که وبلاگستان مرکزى بىمرکز است و تمرکز براى انتخاب و برگزيدن وبلاگها اگر هم شدنى باشد، مغاير روح کلى تکثر و بىمرکزى وبلاگستان است. بنا بر اين بود که هر کدام از دوستان نام ده وبلاگ برگزيده را از ديد خود بياورد و هيچگونه جمع بندى هم انجام نشود (که امکان پذير هم نيست). اينکار هم موجب ارتقاى فرهنگ نقد و نقدپذيرى مىشد هم به نوعى دوستىهاى وبلاگى را واقعبينانهتر مىکرد. پيشنهادى بود و نقد و نظرهايى هم آمد و تعدادى از دوستان عزيز هم استقبالى کردند و تعدادى هم البته در عين اينکه با اينکار مخالف نبودند، ترجيح دادند بر طبق مصالح ديپلماسى وبلاگدارى خود وارد اين وادى نشوند و روابط وبلاگى ميان خود و حلقه دوستان را دچار تنش نکنند. ايده اين بود. اين کجا و ايده به ظاهر جديد(!) کجا؟
کاش بيش از آنکه مىنوشتيم و نويز در عرصه مجازى ايجاد مىکرديم، مىخوانديم. کاش بيش از آنکه شيرينکارى و بلبل زبانى مىکرديم، سکوت مىکرديم و مىانديشيديم. کاش هر کس مسووليت چيزهايى را که در وبلاگش مىنوشت بر عهده مىگرفت. کاش هر کس اگر چيزى از ديگرى وام مى گرفت از او يادى مىکرد. کاش هر کس مىدانست چه عقايد و ايدههايى مال خودش است چه چيزهايى مال ديگرى. کاش اين اسباببازى مجازى نبود.
زندگى با شتاب در جريان است و عده اى از دوستان نيز به اهميت سکوت پى بردهاند. درود بر آنها!