پاسخى کوتاه به ف.م.سخن عزيز
الف) من تنها پيشنهادى دادم که اگر ايشان صلاح ديدند مى توانند نامه اى هم بنويسند و حال که پاى ديگرى به ميان است مساله را روشن کنند. اين موضوع پيچيدهاى نيست که باعث تعجب و عصبانيت ايشان بشود. اگر هم صلاح نمىبينند، خوب گستاخى ما را ببخشند. ما نبوديم اصلاً. خوب خودشان پيشنهاد مى دهند که «من از دوستان وبلاگنويس تقاضا مىکنم هر طور که صلاح مىدانند اين موضوع را منعکس کنند » ما جسارتاً منعکس کرديم و بر حسب فضولى در کار بزرگان پيشنهادى هم داديم. اين که ديگر دعوا ندارد. اگر سخن عزيز معتقد هستند که « براي اين ادعا هم نيازي به اين که من خودم را معرفي کنم نيست و بازپرس محترم مي تواند با مراجعه به اينترنت تاريخ انتشار اين طنزنوشته را ببيند و آن را با تاريخ انتشار در نشريه تمدن مقايسه کند که قطعا مشاهده خواهد کرد تاريخ انتشار در اينترنت چند روز زودتر بوده است و از نظر حقوقي مسئله حل مي شود. فقط حق ما به عنوان نويسنده باقي مي ماند که آقايان بدون اجازه و بدون ذکر ماخذ نوشته ي ما را چاپ کرده اند که از آن هم گذشت مي کنيم! » خوب پس چه نيازى به اين هست که وبلاگنويسان اين موضوع را منعکس کنند؟ مگر توضيحات قبلى سخن عزيز کافى و وافى نبود؟
ب) ف.م.سخن عزيز خود نوشته است: «از طرف ديگر خود من متاثرم از اين که در اين طنزنوشته بر خلاف روش هميشگي ام تند رفته ام» ايشان اکنون در يک فضاى احساسى مىنويسند: «من، هيچ مطلبي را اعم از طنز و غير طنز، بدون فکر و رعايت ِ تمام جوانب نمي نويسم. پس به ضرس قاطع عرض مي کنم که در مورد تک تک کلمات و مفاهيم چه در حين نوشتن و چه بعد از آن با دقت فکر مي کنم و به رغم يک ضرب نوشتن، اگر ضرورت ايجاب کند در کلمات و مفاهيم اوليه تغيير ايجاد مى کنم.» پس سوال اينجا است که اساساً مشکل چيست سخن عزيز؟ و «تندروى» کدام است؟
ج) اما بگذاريد يکى دو نمونه هم بياورم در اين راستا که ادعاى ضعيف بودن اين طنز نوشته را کردهام:
«اين نوع ايدز در سال 57 از فرانسه به ايران وارد شد و چون بدن ِ بيمار استعداد ِ پذيرش آن را داشت در عرض مدت کوتاهي تمام دستگاه هاي اجرايي و قضايي و قانون گذاري را آلوده کرد.» سراسر اين نوشته را حدود پنج بار به دقت خوانده ام و هنوز متوجه نشده ام که منظور آقاى سخن از ويروس ايدز چيست؟ متشابه عليه کدام است؟ استبداد؟ خشونت؟ توتاليتريسم؟ تحجر؟
سخن مىنويسد: «ملت قهرمان ايران در اثر هيجان بيش از حد و شور جواني، از اعمال ساديستي که بر روي او صورت مي گرفت لذت مازوخيستي مي برد و وقتي کار از کار گذشت همه ديدند ايواي!» منظور ايشان اين است که در همان انقلاب هم ملت ترتيبشان داده شد. آيا ف.م.سخن با انقلاب مخالف شده است؟ به نظر مىرسد که چنين باشد. چون در مقدمه چينى که براى ايدز مىکند چنين مىآورد:« زماني که رفاه براي مردم، عادي شد و آسايش و يکنواختي دل شان را زد» (ف.م.سخن رندانه تنور را دارد گرم مى کند که نون را در پاراگراف بعدى بچسباند) در مخالف انقلاب بودن سخن عزيز، مخالفتى نيست. اما کاش اين تغيير موضع را صريحاً اعلام مىکردند چون تاکنون ما ايشان را از روى نوشتههايشان به عنوان يک سمپات با چپ معتدل غيردرون نظام ولى همسو با اصلاحطلبان مىشناختيم.
سخن مىگويد ويروس را (که معلوم نيست چى هست) آيت الله خمينى نياورده است، قطب زاده و بنىصدر و يزدى هم آوردهاند. گويا مثل اينکه برنامه اين است که ثابت شود ويروس خود انقلاب بوده است. ضعف اين طنز نوشته از آنجا نشات مى گيرد که سخن شرح نمىدهد که چرا انقلاب ويروس است و اصلاً چه ربطى به ايدز دارد؟ اما در جاى ديگرى سخن مى نويسند: «باز هم واضح و مبرهن است که ويروس ايدز خيلي حرامزاده است و تند و سريع قيافه عوض مي کند و هر چه سيستم ايمني ست را گول مي زند و به حيات ننگين اش ادامه مي دهد.» ما که در عالم سياست نفهميديم اين ويروس چيست که هواپيماى ايرفرانس آن را به ايران پاک اهورايى آورده است.
سخن مىنويسد: « فهميد که چه خاکي به سرش شده، سعي کرد که از دست منبع ايدز ِ حکومتي بگريزد ولي حالا ديگر آن منبع ول کن نبود و ملت را دنبال مي کرد و عمل شنيعي را که نبايد بکند انجام مي داد و بر تعداد مبتلايان مي افزود. » از خود سخن مىپرسم تاکيد بر اينکه ملت ترتيبشان داده شده است (عمل فلان رويشان انجام شده است) آيا طنز نوشته محسوب مىشود؟ باز بخوانيد: «سابقه ي آزمايش ها تا اين لحظه نشان مي دهد که نه تنها ويروس بي خطر نشده بلکه با روش هاي پيچيده تري ترتيب گلوبول ها را داده است.»
سخن مى نويسد: «سعي کنيد هيچ رابطه اي با منشاء ويروس نداشته باشيد و به کار و زندگي و نماز روزه تان مشغول باشيد. اگر کنجکاوي بشري و شر و شور جواني شما را آرام نمي گذارد و جلوي رابطه داشتن تان را نمي توانيد بگيريد، - با عرض معذرت، با عرض معذرت، زبانم لال، زبانم لال – از کاند… استفاده کنيد.» منظور رابطه داشتن جوانان با منشا ويروس چيست؟ آيا منظور تعامل جوانان با حکومت است؟ در اين صورت وجه شبه اين تشبيه که همانا رابطه يکطرفه حکومت با مردم بود (يعنى حکومت ترتيب مردم را مىداد) اينجا چرا برعکس شده و جوانان مى خواهند ترتيب حکومت را بدهند و بايد مواظب باشند که از کاند… استفاده کنند؟ آيا اين ضعف نوشته را نشان نمىدهد؟
سخن مىنويسد: «اين کاند…، در داروخانه ي خبرگزاري هاي دولتي فروخته مي شود و "خط قرمز نظام" نام دارد و هرچند هي تنگ و گشاد مي شود و– باز هم زبانم لال – از سر جايش در مي رود، اما بودنش بهتر از نبودنش است (علامت مشخصه ي اين کاندوم علامت "ورود ممنوع" و "لطفا خفه شويد" در نوک آن است)» بالاخره ما متوجه نشديم که کاند… چگونه مى تواند خط قرمز نظام باشد؟ مگر قرار نيست اين کاند… (سه نقطه براى جلوگيرى از سانسور شدن است) توسط فاعل عمليات جنسى که جوانان باشند استفاده شود؟ به قول سخن: « اين کاند… خط قرمز باعث مى شود تا ويروس به شما نزند و شما عمري را سر افراز زندگي کنيد. به خاطر اين کاند…، شما اوج لذت را درک نمي کنيد؟ به دَرَک که درک نمي کنيد!» وارد مقولات مىشويم و عرض مىکنيم که اين جمله سخن نشان مى دهد که جوانان وبلاگنويس بايد حواسشان باشد و فاعل جنسى باشند و خودشان کاند… را استفاده کنند و ترتيب حکومت را بدهند آنها لازم است چيزهايى را خودشان سانسور کنند تا ايدز نگيرند: « شما يک جور ارتباط برقرار کنيد که نه سيخ بسوزد، نه کباب. حرف هاي تان را دو پهلو و سه پهلو بزنيد. به جاي برخي اسامي از "سه نقطه" در وسط کروشه استفاده کنيد. مطالب تان را در لفاف بپيچيد و با استعاره و کنايه و صنايع بديع سخن بگوييد.» اما در بالا ديديم که سيستم فيل-ترينگ جمهورى اسلامى به کاند… تشبيه شده بود، نه سبک نوشتارى بچه ها از ترس عقوبت و مجازات مقامات امنيتى. «مطلقا با عامل ِ اصلي ايدز و پلاسما و مواد ناقل مانند سپاه و قوه ي قضائيه و وزارت اطلاعات و جديدا شخص رئيس جمهور محترم کار نداشته باشيد. » ديگر آدم در مى ماند که اين چه ويروسى است که همه به همه دارند منتقل مى کنند و همه هم بايد مراقب باشند؟ اين ويروس خشونت است؟ قهر انقلابى است؟ عمليات چريکى در فضاى سايبر است؟ جاسوسى و ضد جاسوسى است؟ براندازى يا يک انقلاب ديگر است؟ نقش آگاه سازى و انتقال آگاهىها در وبلاگها چه مىشود؟ آيا وبلاگنويسى جوانى کردن است؟ تمام حرف اين است که اين نوشته که در پاراگراف اول هم کاملاً در مورد بهداشت صحبت مىکند پايه و اساس ضعيفى دارد و با طنز نوشته هاى قبلى سخن اصلاً هماوردى نمى تواند بکند. سخن دارد همه چيز را با استفاده از ميل بافتنى ايدز و صکس به هم مرتبط مىکند. در اين مورد باز گفتنى زياد هست که وقت دوستان و سخن عزيز را نمى گيرم.
اما از همه جالب تر اين است که يکى از پيامهاى اين مطلب و طنزنوشته پيچيده و مغشوش اين است که سخن عزيز مى خواهد بگويد بچه ها مواظب باشيد! همان چيزى که بنده دارم مى گويم. پس سخن عزيز! لااقل در اين مورد با هم بحثى نداريم و از شما هم خواهشمنديم که به بچهها خوراک فکرى بدهيد که هم هى فيلشان ياد هندوستان نکند و هم از اين مطالب بهداشتى بنويسيد که به سراغ صکس نروند و با آدمهاى خطرناک صکسى ناقل ويروس کار نداشته باشند. لااقل شيرشان نکنيد. اگر انقلاب بد است، هميشه بد است. فکر انقلابى هم بد است. بياييد گرد صکس انقلابىگرى نگرديم. ويروس هم از جاى ديگرى نيامد در خود ما بود. آيتالله خمينى فقط يک نى زد و مار وجودمان را زنده کرد. شوريديم و گرد وخاکى کرديم، چشم هايمان را که ماليديم ديديم خودمان هستيم و خودمان باز مساله ساز بوديم. هواپيما پاره اى از وجود خودمان را براى خودمان آورده بود. ويروس هرچه بود از بيرون نيامد ويروس در ما بود و هست.