بخشى از وبلاگشهر در حال تغيير و تحول
چندى پيش دوست وبلاگنويس اقتصادخوان ما حامد قدوسى ادعا کرد که رخوت وبلاگستان نويدى است بر زوال آن. هر چند اين حکم کلى آنهم با اين قاطعيت صحيح نبود، اما اصل آن مدعا انگيزهاى شد که بيشتر به اين مساله توجه شود.
فارغ از هر گونه نتيجهگيرى پديدههاى زير لااقل در بخشى از حوزه مسنتر وبلاگشهر که بيش از دو يا سه سال قدمت دارد، کمابيش مشاهده و به بيان دقيقتر احساس مىشود (اين درک تنها با يک مقايسه کلى و حسى بين وبلاگهاى آن حوزه در دو مقطع زمانى بدست آمده است و مىتواند خطا باشد يا مورد جرح و تعديل قرار گيرد):
الف) کمنويسى به معنى ديربهدير بهروز شدن بيشتر مشاهده مىشود. (هر چند بعضى وبلاگها مانند وبلاگ خود حامد(+) يا نيکان (+) همچنان پرنويس هستند.) جالب اينجا است که زبان توجيه کمنويسىها اينروزها خيلى پرطرفدار شده است. بهانههايى آورده مىشود که قبلاً هم کمابيش بودند لابد ديده نمىشدند، چه مىدانيم!
ب) کمنويسى به معنى کوتاهنويسى يا مختصرنويسى بيشتر شده است. شخصاً اين را نشانه بلوغ و شناخت بهتر رسانه وبلاگ مىدانم. فرد مختصر نويس معمولاً ظرفيتهاى کم و محدوديت هاى وبلاگ را بيشتر مىشناسد و ترجيح مىدهد (با توجه به اضافه شدن تعداد زيادى وبلاگ جديد در روز که به هر حال حجم مطالب نوشته شده را زيادتر مىکند و ترافيک تعداد مطلب خوانده شده در روز را بالاتر مىبرد)، خود وقت بيشترى براى پروراندن و چکيده کردن مطلب بگذارد و در مقابل وقت کمترى از خواننده بگيرد.
ج) عملگرايى و استفاده از وبلاگ به عنوان يک ابزار براى فعاليت سياسى، حقوق بشرى يا فعاليت در امور زنان و يا امور اجتماعى، آشکارا کمتر شده است. تعدادى از وبلاگنويسهايى که در زمينه هاى مختلف اصطلاحاً موج راه مىانداختند به حاشيه رفتهاند. ديگر کسى جرات راه انداختن هيچ موجى در هيچ زمينهاى ندارد. حتى يک اقتراح و اسمتزاج ساده در مورد يک مساله خيلى ملايم و مورد توجه با سردى روبرو مىشود.
د) هرزهنظرها يا اسپمهاى وبلاگى نسبتاً کمتر شدهاند.
ه) سطح تحمل و آستانه درد وبلاگنويسها بالاتر رفته است. اين روزها ديگر کسانى براى تماشاى دعواى دو وبلاگنويس فحاش و عصبى جمع نمى شوند. حمله عصبى وبلاگنويسها به يکديگر خيلى کم شده است و معمولاً با واکنشى سرد از طرف مقابل يا از طرف ساير وبلاگنويسان مواجه مىشود.
و) به طور کلى خوانندگان وبلاگها کمتر شدهاند (شايد بشود گفت در حد نصف نسبت به سال ۲۰۰۴ پايين آمده است) و از طرف ديگر سوتفاهم «هيت بالاتر، قدرت برتر، آدم موفقتر» کمکم ارزش و اعتبار خود را از دست مىدهد.
ز) فرديتگرايى در اين حوزه وبلاگنويسان مسن* بيشتر شده است. وبلاگ نويسان بدون مشکل شرايط زندگى خودشان را مىنويسند و اشتباهاتشان را در زندگى بيان و گاهى تجزيه و تحليل مىکنند. عنصر مهم «لاگ» که به معنى ثبت روند فراز و نشيب و گزارش اتفاقات روزانه است دارد در بين وبلاگنويسان قديمى که کمتر در اين زمينه مطلب مىنوشتند جا مىافتد.
ح) پيوند بين زندگى واقعى و مجازى قويتر شده است. وبلاگ کارکرد مهمى دارد و آن غير از شناختن خود، راهى براى بهتر زندگى کردن است. کمکم اين زواياى پنهان دارد در وبلاگهاى باسابقه متبلور مىشود.
ط) به نظر مى رسد که جابجايى نسلهاى وبلاگنويس نيز باعث تغيير ذائقه وبلاگنويسى شده است. در واقع به نظر مى رسد (اين يک ادعاى نادقيق است شايد) که نسل قديمىها کمابيش دارند خودشان را با نسل جديدىهاى وبلاگشهر هماهنگ مىکنند و نه برعکس!
به هر حال وبلاگنويسى فعال عمر محدودى براى هر فرد دارد و گمان نکنم هيچ کسى بتواند ده سال بکوب و مداوم وبلاگ بنويسد. (مگر فلان شخص فرهنگى، نويسنده يا شاعرى حرفهاى که از وبلاگ براى انتشار گاه و بيگاه آثارش استفاده مىکند و اساساً او وبلاگنويس نيست و تنها از ظرفيت وبلاگشهر براى جذب مخاطب و ارتباط با خوانندگانش استفاده مىکند) وبلاگشهر ريزش و رويش را با هم دارد (گاهى بعضىها که مرتب مىروند و برمىگردند) و طرفه اينکه بعضى از وبلاگنويسان با هر رفت و برگشتى تغييراتى پويا و مداوم از خود نشان مى دهند.
کمتر قصد تحليل دارم اما اين هم گفتنى است که اين تغييرات را تنها از زاويه وجود انسداد سياسى تحليل کردن يا از آن بدتر از زاويه ديد محدود «مشارکتىنويسى» ديدن و همه را به گردن «شوک انتخابات» انداختن خطا است.
نکته۱: دعوت به اقتراح نمىکنم که اولاً کار من با اين دکان بىرونق خودم خيلى زار است ثانياً اينکار اينروزها خيلى دل و جگر و دنبلان مىخواهد انصافاً! اما اگر دوستانى نظرى در اين زمينه دارند لطفاً بنده را هم در جريان بگذارند.
نکته۲: از من شاهد و نمونه آمارى و عدد و رقم نخواهيد. کار وبلاگ کار آکادميک نيست که برادر من آخه (يک لحظه کروبى شدم!). حس کلى خودم را بر مبناى مشاهداتى که از تعدادى از وبلاگ نويسان حوزه مسن وبلاگشهر داشتم نوشتم. کسى بهتر مىزند بفرما اين کلاب شماره يک چوب اين هم توپ و تى خدمت شما، هول هم چهارصد و پنجاه ياردى است بزن ببينيم، شما چطور مىزنى! («نايس شات» را هم پيشاپيش عرض مىکنيم!)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
* منظور سن زندگى در دنياى مجازى است