فرضيهاى که مىتواند جدى باشد
از يکى از همکاران کانادايى که خلبان هواپيماهاى يک ملخه است، راجع به تجهيزات ناوبرى داخل هواپيما داشتم مىپرسيدم. وسط بحث (بدون اينکه موضوع به سقوط هواپيماى C-130 کشيده شده باشد) به موضوع جالبى اشاره کرد. او مى گفت موقعى که هواپيما وارد توده ابر مىشود يا کلاً شرايطى که ديد ضعيف وجود دارد، به هيچ وجه نبايد به ادراکات حسى توجه کرد. (وضعيتى که بدن انسان در اين شرايط به خودش مىگيرد، سيستم تعادل بدن و سيستم عصبى که اين سيگنال هاى حسى را مدل مىکند قابل اعتماد نيست و زود گول مىخورد. مثلاً بدن و مغز گمان مىکند که هواپيما دارد به چپ مىپيچد حال اينکه در عمل حتى ممکن است هواپيما با وضعيت خاصى به راست پيچيده باشد) در چنين مواقعى که ديد وجود ندارد (و اصولاً هميشه) به خلبانان آموزش داده مىشود که در درجه اول به نمايشگرهاى ناوبرى و اينسترومنت هاى خود اعتماد داشته باشند تا احساس خود.
اين احتمال هست که با توجه به خطاى دستگاه زاويهياب و آلودگى شديد هوا (که البته نمىدانيم آلودگى ناشى از مهدود تا آنحد بوده که هواپيما هنگام تقرب به هيچ وجه سطح زمين و امتداد باند فرودگاه را نديده باشد) مرحوم خلبان گوهرى - نيز با توجه به شرايط اضطرارى که داشته و هواپيما خود در شرايط عدم تعادل با يک موتور خاموش در حال فرود بوده است - شايد در تشخيص باند به دليل اضطراب دچار اشتباه فاحش شده باشد. اين البته فرضيهاى است که بايد توسط کارشناسان و اهل فن و با دادههاى فنى بررسى شود اما به هر حال نمىتوان آن را از نظر دور داشت و همه چيز را به گردن فرسوده يا خراببودن هواپيما انداخت. اين فرضيه قدرى بيشتر تقويت مىشود اگر آنطور که گفته شده، مکالمهاى بين خلبان و برج نبوده و به طور کلى خلبان گوهرى در شرايط فرود اضطرارى ضمن حفظ ارتباط راديويى بدون گزارش وضعيت جديد غير مترقبهاى در حال فرود بوده است.
البته از آنجايى که همه چيز در ايران بهطور کلى در يک مهدود غليظ به سر مىبرد، حقيقت به سادگى معلوم نخواهد شد.