معتاد هستيم و اين تحليلها راه به جايى نمىبرد
من بعد از سه سال و نيم وبلاگنويسى و جدى گرفتن کار وبلاگ نويسى و بعد از چند بار تلاش براى مدلسازى وبلاگستان، خدمت دوستان بايد متذکر شوم که هر گونه تلاش براى مدلسازى و سيگنال گرفتن از آن سيستم مدل شده و پيشبينى کردن آينده آن سيستم و يا پيشگويى سيگنال هاى خروجى آن و به قول معروف صداى خرد شدن استخوانهاى وبلاگستان را شنيدن يا مدعياتى از اين دست، به هيچجا نمىرسد. اينها اثرات ذهنى شدن بيش از حد است.
آقا مطلب ساده است چرا آنقدر سختش مىکنيد؟ هر کس انگيزههايى شخصى براى نوشتن دارد و اين انگيزهها تابع صدها پارامتر هستند. خيلى از وقتها خود من يک مطلب بلند بالا و منسجم و به نظر خودم منطقى و استدلالى نوشتهام، تلفن زنگ زده و با دوستى گپ زدهام بعد که آمدهام مطلب خود را منتشر کنم، حالم از خودم و مطلبم هردو بهم خورده و به کل مطلب را پاک کردهام. (بىلاپوشانى اين وضعيت من است. شما را نمى دانم.) وبلاگنويسى بيشتر معلول تنهايى آدمها يا مقدارى هم خودخواهى و خودشيفتگى است. معمولاً وبلاگ جايى براى فرار کردن است. فرار کردن از استرس زندگى، فرار از واقعيات هاى تلخ ايران يا ايرانى بودن، فرار از مشکلات مهاجرت، فرار از امتحان و تکليف و تز دانشجويى، فرار از خود آدم. فرار از بىمعرفتى و بىمرامى دنياى واقعى (از نوع کيميايىاش)، فرار از کار سخت کتاب خواندن و وقت گذاشتن و عجله نداشتن. وبلاگ حاصل شتاب و گوناگونى است. همه اش بدى نيست. زمانه پرشتاب است و بايد بيشتر دانست تا بيشتر خاطر جمع بود. وبلاگنويسى حاصل خاطرناجمعى است و وبلاگدارى دکانى است براى حل مشکل تنهايى آدمها. به همه اينها اعتياد را هم اضافه کنيد. کمابيش به وبلاگ معتاد هستيم و آنهايى که ترک کردهاند، زياد دوست ندارند دوباره خودشان را آلوده کنند.
گپى مىزنيم و چيزى مىنويسيم و هستيم. انتظارات بيش از اين داشتن موجب اذيت و آزار خود و ديگرى است. يادمان باشد که زندگى در دنياى واقعى جريان دارد. خصوصاً زندگى خانوادگى از همه چيز مهمتر است. اعتدال و معمولى زندگى کردن راه و روشى است که ارسطو هم اگر نبود، قاعدتاً هر کس خودش به آن دست پيدا مىکرد. (البته نه همه انسانها) لذت زدن يک تى شات صحيح گلف، تحليل يک بازى آناتولى کارپف، تماشاى يک بازى فوتبال، ديدن يک فيلم خوب، تعريف با همسر، گپ زدن با مادر، بازى با کودک نوزاد، ديد زدن دختران لهستانى زيبارو از خواندن بهترين مطالب وبلاگى و نوشتن تحسين برانگيزترين پستها هم لذتبخشتر است. چسبيدن به مانيتور و لم دادن و سرگرمى به ظاهر کمهزينه وبلاگ براى خود درست کردن اگر از حد خود بدر رود يک رنج و عذاب اعتيادآور و هزينهبردار است. مواظب اعتياد خودمان باشيم که بد دردى است. بدتر از همه اين است که به اين اعتياد خود رسالتى هم نگاه کنيم. يکى مى خواهد معين را رييس جمهور کند. يکى براى اقتصاد ايران نسخه مىپيچد، ديگرى هر جنبندهاى که جلوى چشمش بيايد نقد مىکند، يکى مسوول امور فرهنگى شده و چپ و راست جايزه ادبى پخش مىکند. ديگرى روزى سه بار مىنويسد من کارم درست است (حالا ما اين وسط چکار کنيم؟)، يکى به فکر رزومهاش است، ديگرى اصلاً خودش رزومه متحرک است . يکى به رهبرى اعلان جنگ مى دهد، ديگرى مى خواهد مسائل حقوق بشرى را حل کند، يکى جنبش بدون خشونت راه انداخته است و … . نکته اين است که اينها هيچ اثرى در جايى جز روى خود آدم ندارند و گاهى هم البته فقط رنج و عذاب آنها با آدم مىمانند. اين وسط تحليل کردن وبلاگستان و پيشگويى کردن که ديگر از آن حرفها است!
«کام ما حاصل آن زمان آمد / که طمع برگرفتهايم از کام» *
بيش از همه براى من تعبير «گپ زدن» کورش عليانى در مورد «وبلاگنويسى» دلنشين شده است. گپى مىزنيم و مواظب هستيم که به اين قهوهخانه چون پيرمرد هاى بازنشسته معتاد نشويم. به قول اهالى نشئهجات دود ترياک خوب است به شرط اينکه خاکستر منقل روى سر آدم ننشيند.
* شعر از شاملو است.