فراموشى را جدى بگيريم
گاهى واقعيت چنان تلخ است که آدم مىماند چگونه در مورد آن بنويسد. بىحکمت نيست که خيلىها در اين مواقع ترجيح مىدهند به مرخصى اجبارى بروند و تا مدتى چيزى در وبلاگهايشان ننويسند و يا چنان عمل کنند که گويى اتفاق خاصى نيافتاده است. … بگذريم. هر کس در اين سرزمين رنگارنگ مجازى روشى دارد و منشى.
بعضى از دوستان خصوصاً بروبچههاى روزنامهنگار و خبرنگار عزادار هستند و خيلى از دوستان غمگين و ماتمزده. چه مىشود کرد؟ نفرينى کردهاند و نالهاى و به ياد عزيزان ازدسترفته هستند ايضاً اينکه رمقى براى نوشتن ندارند. آنها عزادارند و آرزوى صبر برايشان داريم.
اما کار خبر و خبر رسانى که تعطيل نمىشود، مىشود؟ يادمان باشد که به نالهکردن و مرثيهسرايى عادت نکنيم. اين اندوه ديرى نمىپايد. کاش فراموش هم نشود و همين بروبچههاى عزيز روزنامهنگار و خبرنگار که وبلاگ هم دارند يادشان باشد که کارشان چيست. يادشان باشد که از مسوولان جواب مطالبه کنند. اين واقعه را پيگيرى کنند و پاسخ بخواهند.
در اين دو روز بهترين نوشته را از على قديمى ديدم که پيگيرانه همه آن چيزى که مىشود در يک وبلاگ براى آگاهى دادن از اين حادثه ارائه کرد، جمع آورى کرده است و با روحيه دارد پيش مىرود. آفرين بر على قديمى عزيز.
يادمان باشد که سرعت حوادث و رويدادها در ايران زياد است. مواظب فراموشى باشيم.
ايامى بهتر از اين روزها براى هموطنان عزيز و خصوصاً دوستان روزنامهنگار و خبرنگار و ايضاً خانوادههاى قربانيان اين سانحه آرزومندم.